برچسب: عکاسی خیابانی

دو ویژگی مهم برای عکاسی شهری

عکاسی شهری- بروس گیلدن- نقش اول۲
بروس گیلدِن (Bruce Gilden) در حال عکاسی

 

در هر دوره و زمانی عکاسان مستند بسیاری هستند که سودای عکاسی از شهر و یا مناسبات اجتماعی میان مردم شهر را دارند. با این حال این شاخه از عکاسی و با این هدف چندان آسان نیست. رفتن میان مردم و عکاسی کردن از آنها اگرچه تا حدی نیازمند مهارت‌های ارتباطیست اما بیش از آن عکاس باید جسارت روبه‌رو شدن با اتفاقات پیش‌بینی نشده را داشته باشد.

ادامه مطلب “دو ویژگی مهم برای عکاسی شهری”

نقل قول‌های عکاسان- ولیام کلاین

ویلیام کلاین- نقل قول- نقش اول

 

این روزها وقتی می‌خواهم درباره یک عکاس بیشتر بدانم، علاوه بر آنکه عکس‌هایش را می‌بینم و زندگی‌نامه و مصاحبه‌هایش را می‌خوانم، به سراغ جملات کوتاهی از او می‌گردم که در فضای وب وجود دارد. تجربه به من ثابت کرده که تنها دیدن عکس‌ها و مطالعه زندگی‌نامه برای درکِ نگرشِ عکاس کافی نیست. گاهی می‌توان در یک نقل قول اطلاعاتی را دریافت کرد که به اندازه چند مقاله ما را در فهم عمیق تر عکس‌های او یاری می‌کنند.

برای مثال نقل قول معروفی از ویلیام کلاین هست که می‌گوید: «من از جایی بیرون از عکاسی آمدم.» حالا اگر این جمله را در کنار عکس‌های کراپ خورده با چینش‌های نامنظم ویلیام کلاین بگذاریم، شاید دیگر از اینکه ترکیب‌بندی‌ها به شکل کلاسیک نیستند تعجب نکنیم.و شاید اکنون متوجه شویم که  چرا آن زمان عکس‌های کلاین مورد پسند همگان نبود.

بنابراین فکر می‌کنم در کنار «نگاه عکاسان» که دسته‌ای از مطالب و یادداشت‌هاییست که در آن به معرفی عکاسان می‌پردازم، «نقل قول‌های عکاسان» هم در نهایت ما را به شناخت کامل‌تر آنها و عکس‌هایشان می‌رسانند.

این بار به سراغ ویلیام کلاین رفتم و هفت نقل قول از او را از وبسایت‌های مختلف سوا کردم. پیشنهاد می‌کنم پس از خواندن آنها یک بار دیگر عکس‌های او را که در یادداشت قبلی به آن پرداختم ببینید.

 

۱- خودت باش. من ترجیح می‌دهم همه چیز را ببینم، حتا اگر زشت و بدترکیب باشد. این کاریست که بسیاری از افراد انجام نمی‌دهند.

۲- بیشترین چیزی که من را خشنود می‌کند آن است که عکس‌هایم مانند زندگی پیچیده و غیرقابل درک باشند.

۳- من همیشه خلاف آنچه که آموزش دیده بودم عمل می‌کردم. با داشتن اطلاعات فنی کمی عکاس شدم. یک دوربین گرفتم و تا آنجا که می‌توانستم بد عمل کردم. برای من ساختن یک عکس مانند ساختن یک ضد عکس است.

۴- به نظرم [عکاسی]  شبیه عشق در یک نگاه است. من کششی را احساس می‌کنم و به سمت آدمها می‌روم، سپس ایده‌ای در ذهنم شکل می‌گیرد که آنها چه کسانی هستند یا چه کاری می‌کنند.

۵- من از جایی بیرون از [عکاسی] آمده‌ام. قواعد عکاسی من را جذب نکردند. شما با دوربین می‌توانید کارهایی را انجام بدهید که با هیچ رسانه‌ی دیگری قادر به انجام آن نیستید.

۶- من فکر کردم خوب است که نشان بدهم این روش‌ها [تکنیک‌های کنتراست، محو کردن، قاب‌های کج و به هم ریخته، اغراق‌نمایی‌هایی با تن‌های خاکستری و … ] به اندازه‌ی تکنیک‌های معمول و متداول در عکاسی قابل استفاده و ممکن هستند.

۷- در آن زمان شش ماه در نیویورک (۱۹۵۴) صرف کردم و فکر کردم عکس‌هایم می‌تواند در یک کتاب جمع شود. بنابراین به ناشرانِ نیویورک مراجعه کردم. اکثر افرادی که به عکس ها نگاه می کردند، چنین سوال‌هایی را می‌پرسیدند:

“این چه کتابیه؟ شما نیویورک را مثل یک زاغه می بینید”.

من جواب دادم: “بله، نیویورک یک زاغه است”.

 “اینجا دیگر کجاست؟ همه چیز سیاه و وحشتناکه؟”

من گفتم:”نه، شما در خیابان پنجم زندگی می کنید و دفتر شما در Medison است. شما هرگز به Brounks نرسیده‌اید، شما هرگز به Quins یا Flatbush نرفته‌اید. این نیویورک واقعی است. “

 

 

درباره ویلیام کلاین، عکاس آمریکای سیاه!

ویلیام کلاین ۱۲

 

فکر می‌کنم بارزترین و آشکار ترین ویژگی‌ ویلیام کلاین را بتوان در تنفر او از نیویورک خلاصه کرد. هر بار که به سمت او رفتم تا مطلب جدیدی از او بخوانم و یا ببینم به نگاه انزجار آمیزش نسبت به نیویورک برخوردم. حتا او در مصاحبه‌ی اخیرش این مطلب را بازگو کرده است. ویلیام کلاین در منهتن به دنیا آمد و در سن هجده سالگی به دلیل حضور در ارتش از آمریکا خارج شد تا به پاریس برود. بعد از این سفرش میگوید: «بالاخره دیدم که می‌توان شهر را جور دیگری هم ساخت!»

او در نخستین تجربه‌های عکاسی‌اش در سال‌های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ عکس‌هایی از نیویورک ثبت می‌کند که بسیاری از افراد حاضر به دیدن و انتشار آن نیستند. چون معتقدند عکس‌های او ضد آمریکاست. عکس‌هایی سیاه و پرکنتراست و خشن. عنوان کتاب نیز به روشنی می‌تواند شیوه تفکر او را به ما بازشناساند: «Life is Good and Good for You in New York»

و منظورش از You، آمریکایی‌هاییست که هیچ‌گاه گذرشان به خیابان‌ها و کوچه‌های پست و تاریک نیویورک نیفتاده است.

می‌توانید در ویدیوی زیر نگاه گذرایی به عکس‌های این کتاب داشته باشید.

اما ویلیام‌ کلاین تنها عکاس خیابانی نیست. او از همان ابتدا در صنعت مد هم شروع به فعالیت کرد. و دستاوردهایش فیلم‌هایی بود که ساخت. شناخته‌شده‌ترین فیلم او با عنوان ?who Are You Polly Maggoo روایت زندگی درونی و ظاهری یک مدل است که در پاریس زندگی می‌کند. به اعتقاد من همچنان نگاه مستندگرایانه‌اش را می‌توان در این فیلم مشاهده کرد. (این فیلم به دلیل حق کپی‌رایت در دسترس نیست و من بخش‌هایی از آن را در یوتویوب دیدم)

علاوه بر فیلم‌هایش در این زمینه، عکس‌های او از مدل‌هایش نیز قابل تأمل‌اند. او در مستند «زندگی‌های بسیار ویلیام کلاین» وقتی عکس زیر را بر دیوار نمایشگاه دید گفت: «این شخص مدله، اما مثل یک سرباز سیگار رو دستش گرفته!»

 

ویلیام کلاین ۱

 

ویلیام کلاین اگرچه در ابتدا زیر نظر استادش نقاشی می‌کرد اما بعد از آنکه به عکاسی و صنعت مد روی آورد هیچگونه آموزش رسمی ندید. خودش در این باره می‌گوید: «من همیشه خلاف آنچه که آموزش دیده بودم، عمل می‌کردم. با دانستن اطلاعات فنی کمی عکاس شدم، دوربین خریدم و تا آنجا که میتوانستم بد عکس گرفتم. برای من ساختن یک عکس مانند ساختن یک ضد عکس است»

وقتی  قاب‌های به‌ هم ریخته، تخت و شلوغ او را می‌بینیم که برخی از ‌آنها به عمد محو شده‌اند، شاید با خود فکر کنیم که او دیگر چگونه عکاسیست! در آن زمان که کارتیه برسون با ترکیب‌بندی‌های زیبا و حساب شده‌اش در سایه می‌ایستاد تا سوژه‌هایش متوجه‌اش نشوند و او بتواند لحظه‌ی قطعی را ثبت کند، ویلیام کلاین جسورانه به سوژه‌هایش نزدیک می‌شد و آنها را ثبت می‌کرد. گاهی دستانش را هم تکان می‌داد تا آنها را محو کند و با این روش گنگ و مبهم بودنشان را به تصویر در‌آورد.

شاید وقتی برای اولین بار عکس‌های خیابانی او را ببینید که سرشار از پرتره‌هایی هستند که به هم چسبیدند و تخت شدند، با کنتراست‌های بالا و دانه‌های سیاه که در عکس پخش شده، او را در مقایسه با عکاسی چون کارتیه برسون، یک عکاس خیابانی ندانید. اما شیوه تفکر ویلیام کلاین با شیوه‌ی عکاسی‌اش کاملن هم‌خوانی دارد. و نگاهش به نیویورک همانست که در عکس‌هایش به تصویر درآمده است.

آنچه که از ویلیام کلاین نوشتم، چکیده‌ای مختصر از مطالب و مصاحبه‌ها و ویدیو‌هاییست که مطالعه کردم. اگر علاقه‌مند به دانستن اطلاعات بیشتری از او هستید، لینک‌های زیر را دنبال کنید:

۱- لینک گاردین

۲- لینک مصاحبه اخیر او

۳- مختصری از ویلیام کلین در سایت Howard GreenbergGallery

۴- درباره فیلم ?who are you Polly Maggoo

۵- ویدیوی دیگری از ویلیام کلاین از موزه Tate

۶- مستند زندگی‌های بسیار ویلیام کلاین

۷- همچنین در این لینک می‌توانید یادداشتی که درباره یکی از عکس‌های مشهور ویلیام کلاین نوشتم را مطالعه کنید.

 

در ادامه عکس‌هایی از او را با هم می‌بینیم:

 

ویلیام کلاین ۵
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۶
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۹
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۲
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۱۱
life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلین ۱۳
Life is Good and and for you in New York

 

ویلیام کلاین ۴
Tokyo

 

ویلیام کلاین ۱۰
Tokyo

 

ویلیام کلاین ۷
Fashion Street

 

ویلیام کلاین ۸
Fashion Street

 

 

سلف پرتره‌ای از شیطان و فرشته

 

ویلیام کلین- شیطان- فرشته
gun1- William Klein

 

پیش‌نوشت: یکی از تمرین‌هایی که برای خودم در زمینه نویسندگی در عکاسی ترتیب‌ داده‌ام. نوشتن درباره‌ی عکس‌هاست. این‌ها را قبلن با عنوان داستان عکس‌ها در ویرگول می‌نوشتم. (اولین لینک در ستون سمت راست) اما اکنون ویرگول در زمینه نمایش عکس‌ها در وبسایتش دچار مشکل شده و چون بدون عکس یادداشت من عقیم می‌ماند، تصمیم گرفتم این بار آن را اینجا منتشر کنم.  در آینده ویلیام کلاین (William Klein) را در  این وبلاگ به طور کامل‌تری معرفی خواهم کرد.

 

این عکس ویلیام کلاین شاید در زمانه ی خودش عجیب بود و به قول سردمداران آمریکایی به جز سیاه‌نمایی چیز دیگری را منعکس نمی‌کرد. اما امروز، دیگر ما از دیدن پسرکی که تفنگ اسباب‌بازی را با خشونت به سمت ما نگاه بدارد حیرت نمی‌کنیم! در عصری که رسانه‌ها اخبار جنگ و ناامنی را بر سر ما و کودکان ما آوار می‌کنند آیا انتظار دیگری هم باید داشت؟

ویلیام کلاین عکاس خیابانی نود ساله‌ایست که در سال‌های دهه پنجاه وجهه‌ی دیگری از نیویورک را نشان داد و همگان را به خشم آورد. تا جایی که کتابش چاپ نمی‌شد و ناشران به او پرخاش می‌کردند که این‌ها عکس‌ نیستند، آشغالن!

بله البته، برای آن‌ها که دوست داشتند «رویای آمریکایی شدن» در اذهان مردم باقی بماند این عکس‌ها جز  تهدیدی بیش نبود. اما کلاین عکس‌هایش را گرفت و پافشاری کرد و بعدها شد یکی از مهمترین عکاسان خیابانی قرن بیستم.

عکاسی خیابانی، عکاسی لحظه‌ است. ترکیب‌بندی در لحظه، آن هم در خیابان‌های شلوغ نیویورک کار بسیار مشکلیست. اما کلاین آن را خوب انجام می‌داد. ترکیب‌بندی قدرتمند این عکس را ببینید. چشمان ما از روی خطوط لیاس پسرک سمت راست سر می‌خورد و پایین می‌آید و بعد در انتهای عکس شکسته می‌شود و بالا می‌رود و بر می‌خورد به چیزی مهیب که محو شده و صورتی که از خشم در حال انفجار است.

کلاین اسلحه را محو و صورت پسرک را فوکوس کرده و با این کار عکس تأثیرگذارتری ساخته است. چرا که اگر چنین اتفاقی برعکس می‌افتاد، یعنی پسرک محو می‌شد و اسلحه فوکوس بود شاید عکس به این اندازه ما را به وحشت نمی‌انداخت. اسلحه به خودی خود ابزاریست ترسناک، اما ترسناک‌تر از اسلحه فردیست که آن را در اختیار دارد. و آیا یک پسر نوجوان شایسته داشتن این ابزار ولو پلاستیکی هست؟

در عکس‌های کلاین خشونت و کودک توامان با هم همراهند. او با عکس‌هایش از آینده‌ای می‌گفت که توسط این کودکان قرار است ساخته بشود. کودکانی که از ابتدای دوران نوجوانی‌شان می‌توانند در لحظه‌ای این چنین خشمگین شوند.

گفتم در لحظه چون عکس‌های پیش و پس از این عکس نشان می‌دهد که آنها با اسلحه در حال بازی بودند و کلاین از پسرک برای لحظه‌‌ای می‌خواهد به دوربینش بنگرد و اسلحه را به طرف او نشانه بگیرد.

به همین دلیل او در مستندی می‌گفت این عکس گویی سلف‌پرتره‌ای از خودش است، چون آنها به دوربین او نگاه می‌‌کردند و او خودش را هم در نگاه خشمگین آن پسرک می‌دید و هم در نگاه فرشته‌وار پسرک سمت راستی که از دوستش می‌خواهد اسلحه را کنار بگذارد.

وقتی که این حرف را از او شنیدم داشتم فکر می‌کردم که حالا موضوع عکس دیگر کودک خشمگین نیست بلکه انسان است که در آنی می‌تواند فرشته باشد و در آنی شیطان. انگار که حالا مخاطب این عکس‌ها ما هستیم و شاید این دو کودک تمثالی از دو نفس کاملن متضاد درون ما باشند.

 

 

ویلیام کلین- شیطان- فرشته-۲

پینوشت: مستند زندگی‌های بسیار ویلیام کلاین را از این جا ببینید.

 

 

مسیر عکاسی من

 

مسیر عکاسی من- نقش اول

 

تقریبا نُه ماه است که عکاسی را به صورت حرفه‌ای آغاز کردم و در این مسیر کورمال کورمال پیش رفتم. افسارم را دست علاقه‌ام دادم و سبک‌ها ونگاه‌های متفاوتی را تجربه کردم. دنیای عکاسی دنیای شگفت انگیز و بزرگی است. قطعا بعد از نه ماه نمی‌توانم بگویم هرچیزی که در آن بوده را تجربه کردم، اما اگر ورود به شاخه‌ای از عکاسی برایم سخت بوده، بازهم سعی کردم در آن زمینه کمی مطالعه داشته باشم.

اکنون بعد از نه ماه، و با شناختی که نسبت به خودم پیدا کردم می‌توانم تصمیم بگیرم که در کدام یک از هزاران مسیر پیش رو می‌خواهم گام بردارم. اما قبل از آن می‌خواهم مروری بر مسیری که به چنین تصمیمی منجر شد داشته باشم. معتقدم نگاه به گذشته و مسیری که طی کردم، می‌تواند برای خودم و برای دیگرانی که به عکاسی علاقه‌مندند مفید و اثر بخش باشد.

****

در یادداشت‌های حرفه‌ای گری فروردین ماه، سطح پایه مهارت عکاسی را تسلط نسبی بر دوربینم تعریف کردم، و در این مدت با خواندن دفترچهٔ دوربین‌ام، استفاده از سایت‌های معتبری چون لنزک و سایت‌هایی چون photography school و البته تمرین و ایجاد چالش‌هایی چون عکاسی ماکرو، عکاسی از محیط‌های بسته، تمرین تکنیک‌های متفاوت عکاسی در شب و عکاسی HDR، عکاسی از منظره و عکاسی ورزشی، تا حد خوبی به دوربینم و البته لنز واید ۵۵-۱۸ ‌ام تسلط پیدا کردم.

در این مدت خرید لنز ۵۰ میلی‌متری و سه پایه، به تسلط‌ ام بر دوربین افزود. هرچند که هنوز هم با توجه به اینکه دو سال است که لنز ۵۵-۱۸  را دارم، کار با آن برایم راحت‌تر است.

یکی دیگر از گام‌هایی که برای خودم مشخص کرده بودم، آشنایی با عکاسان پر آوازه بود. قطعا نوشتن سری مطالب نگاه عکاسان نه تنها مرا با افراد چیره ‌دست در این حوزه آشنا کرد که توانست ژانرها و سبک‌های شخصی در عکاسی را به من بشناساند.

بدون شک نمی‌توان از تأثیر مطالعه کتاب‌های مختلف در این زمینه چشم پوشی کرد. مطالعه کتاب‌هایی نظیر ترکیب بندی در عکاسی و رنگ در عکاسی اثر هارالد مانته  از انتشارات سروش و نورسنجی در عکاسی و عکاسی خلاقانه اثر برایان پترسون از نشر پشوتن یک گام رو به جلو در فرآیند تکنیک و ترکیب‌بندی بود که می‌توانستم به خوبی آن را ببینم.

آرام آرام مطالعه کتاب‌ها و مقالات دیگر در وبسایت رسمی عکاسان و پیگیری کارهای آنان باعث شد بیشتر به سمت عکاسی خبری و مستند کشیده بشوم. سبک شخصی عکاسانی همچون کاوه گلستان، کیارنگ علایی، حمید جانی‌پور، هنری کارتیه برسون و… و مردم‌نگاری‌هایی که در گالری‌های متفاوت در تابستان به آن سر می‌زدم، مرا به سمت این ژانر از عکاسی کشاند. بعدها در اواخر مرداد ماه با اریک کیم آشنا شدم و مطالعه منظم وبسایت شخصی‌اش و کتاب ذن در هنر عکاسی خیابانی مرا شیفته عکاسی خیابانی کرد.

روحیات و ویژگی‌های شخصیتی من به‌گونه‌ای نبود که بخواهم عکاسی خبری را پیگیری کنم. اگرچه که عکس های خبری در “آن” و در یک لحظه گرفته می‌شوند، اما بیشتر به ثبت واقعیات نزدیک هستند. در بهترین حالت داستان‌گو هستند و بریده‌ای از واقعیتی که رخ داده و تمام شده است. عکاسی مستند و خیابانی اگر چه که با ثبت واقعیات سروکار دارند اما علاوه بر قصه گو بودن، این قابلیت را هم دارند که معنا و مفهومی را در آ‌ن‌ها بگنجانیم. به عبارت دیگر می‌توان آن‌ها را کشف کرد و فهمید. می‌توان برایشان داستان‌ها نوشت. اگر چه چنین ژانری در عکاسی دقیقا شبیه فاین آرت و آبستره نیست، اما به گمانم می‌توان این عکس‌ها را چند وجهی دانست.

چندی پیش در کتاب لذتی که حرفش بود از پیمان هوشمندزاده می‌خواندم که فهمیدن نیمی از لذت است. درواقع وقتی از یک عکس لذت می‌بریم که بتوانیم معنا و مفهوم و یا معمایی که در آن نهفته شده را کشف کنیم. بتوانیم تفکر و دغدغه‌ای که در ذهن عکاس بوده را درک کنیم. عکاسی خیابانی و مستند هر دو ژانری هستند که چنین رنگ و بویی دارند و ما را با شیوه تفکر عکاس آشنا می‌کنند.

اگرچه که می‌توان سبک‌های متفاوتی را در هر شاخه از عکاسی انتخاب کرد، اما عکاسی مستند و خیابانی به مردم‌نگاری و جامعه شناسی بیشتر نزدیک است. حال آنکه وقتی نوجوانیِ خودم را کاویدم متوجه شدم که شنیدن قصه‌های زندگی مردمان سرزمینم همیشه برایم جذاب بوده، و شاید این مسیر بتواند در تجربهٔ شناخت آدم‌ها به من کمک بیشتری کند.

با همه این احوالات، تصمیم‌ای که اکنون دارم خرید لنز ۳۵ میلی متری و شروع به مستند نگاری و مردم‌نگاری‌های خیابانی و وارد شدن در این ژانر نیست. بلکه شناخت و فهم عکس‌هاست. مطالعه آثار سونتاگ و مقالات زانیار بلوری و دیگر عکاسان مرا به سمت نقد عکس کشانده است. تحلیل عکس‌ها با ابزار کلمات.

فکر می‌کنم قبل از اینکه وارد کار حرفه‌ای عکاسی در ژانر مستند و خیابانی بشوم، باید اطلاعات و دانش خودم را در زمینه هنر افزایش دهم. باید عکس‌های زیادی ببینم و آن‌ها را بفهمم و درباره‌شان بنویسم.

راستش هنوز نظر قطعی نمی‌توان بدهم اما می‌دانم که برای عکاسی کردن در این شاخه‌ها، تنها خرید لنز و یک دغدغه اجتماعی و سفر به روستاها یا گوشه‌های شهر کافی نیست. این که عکس بگیریم و نمایشگاه بزنیم ما را عکاس نمی‌کند.

بنابراین فکر می‌کنم این اتفاق در سال‌های دورتری برای من می‌افتد. الان بیش از آنکه دوست داشته باشم به عنوان یک عکاس شناخته شوم، می‌خواهم منتقد عکس باشم. می‌خواهم نگاه انتقادی و تحلیلی را در خودم پرورش بدهم و فکر می‌کنم این هدف جز با مطالعه و نوشتن در این زمینه حاصل نمی‌شود. این است که ترجیح می‌دهم سواد بصری‌ام را افزایش دهم و دید انتقادی نسبت به موضوعات و عکس‌هایی که می‌بینم داشته باشم.

در این زمینه باید زیاد کتاب بخوانم، و البته هنوز نمی‌دانم چه کتاب‌هایی را باید بخوانم. اما همانطور که از ابتدای این نوشته مشخص است، باید در راه قدم بگذاری تا راه خودش را به تو بنمایاند. و البته مهمترین نکته ای که من باید یاد بگیرم این است که صبور باشم. صبور باشم و از حرکت بازنایستم.

 

 

عشق ورزیدن؛ موهبتِ عکاسی خیابانی

 

 

عکس‌های خیابانی و مستند معمولا تک رنگ هستند. سیاه و سفید. این تک رنگ بودن است که واقعیت را برجسته می‌کند و در عین حال جلوه‌ی احساسی آن را بیشتر می‌کند. رنگ از عکس که گرفته می‌شود، خود سوژه تمام و کمال خودش را به مخاطب عرضه می‌کند.

این روزها تجربه‌ی تازه‌ای در عکاسی خیابانی دریافتم و آن عشق ورزیدن است. ویژگیِ عکاسی خیابانی این است که به کمک آن می‌توان در متنِ زندگیِ روزمره آدمها وارد شد. دغدغه‌ها را دید و گاه لمس کرد. همان آدمهای معمولی که در کوچه و خیابان دنبال زنده‌گی و گاه زندگی می‌دوند.

دلیل آنکه من هم این شاخه از عکاسی را انتخاب کردم، همین است. می‌خواهم به آدمها نزدیک تر شوم. می‌خواهم از نگاهشان، عمق دنیایشان را کشف کنم. می‌خواهم آن‌ها را بشناسم. می‌خواهم بفهمم در پسِ چهره این آدمی که اکنون عصبانیست، لب‌هایش می‌لرزد و به من تشر می‌زند که دوربینم را بردارم و از او عکس نگیرم چه چیزی نهفته‌است؟ او می‌ترسد یا احساس می‌کند با این کارِ من مورد سواستفاده قرار می‌گیرد؟ و چرا چنین احساس و اندیشه‌ای دارد؟ یا مثلا در پس چهره‌ی کودکانه‌ی دختری در مترو که بستنی لیس می‌زند و دور لبش چرکی از بستنی و شکلات جمع شده و نگاهش را از من می‌دزدد! چرا؟ شاید به او گفته‌اند غریبه‌ها خوب نیستند و فقط باید دست مادرش را بگیرد که او از همه برایش امن‌تر است.

عکاسی خیابانی به آدم کمک می‌کند همه این‌ها را تجربه ‌کند و از خودش سوال بپرسد. شاید اگر من در دانشگاه استادِ ‌مردم شناسی بودم، عکاسی خیابانی را برای دانشجویانم ضروری می‌دانستم. به آن‌ها می‌گفتم بروید در خیابان و به همه چیز نگاه کنید و خوب نگاه کنید و جلسه‌ی ‌بعد برایم سوال‌هایی که از خودتان پرسیدید را بنویسید.

عکاس‌ِ خیابانی می‌شناسد: خیابان‌ها، اشیا، کوچه‌ها، آدمها، فرهنگ‌ها، عقیده‌ها و به گمان من این شناخت و معرفت مقدمه عشق ورزیدن است. عکاس در خیابان با دقت همه چیز را می‌بیند. او جزییات پیش پاافتاده را ثبت می‌کند و آرام آرام به مشاهده‌گری با حوصله تبدیل می‌شود که می‌تواند بعد از قرار گرفتن در تیررسِ خشمِ مردی که او را به خاطر عکس گرفتن مؤاخذه کرده بود، مهربانی ‌او را هم ببیند، وقتی با دقت و ظرافت بندِ کفش‌های پسرکِ سه، چهارساله‌اش را می‌بندد.

عکاسِ خیابانی خیلی باید صبور باشد، هدف فقط عکس‌ گرفتن و ثبت لحظه‌ها نیست. به ‌نظرم این‌ها بهانه‌ است. عکاسِ خیابانی عکس می‌گیرد تا بیشتر فکر کند، صبوری‌کند، مشاهده‌ کند، بشناسد و عشق بورزد.

مگنوم را بشناسید

شاید یکی از وابستگی های من به اینستاگرام را بتوان همین آژانس قدیمی مگنوم فوتوز (Magnum Photos) دانست. هر روز بی‌صبرانه منتظر عکس‌های بی‌نظیری هستم که در این صفحه منتشر می‌شود. این آژانس جز اولین‌ها و به عبارتی‌ قدیمی‌ترین‌ آژانس‌های عکاسی خبری محسوب می‌شود که دو سال پس از جنگ جهانی دوم توسط هنری برسون، رابرت کاپا، جورج راجر و دیوید سیمور تاسیس شده است.

درباره هنری کارتیه برسون یا آقای چشم قرن مطالبی منتشر کردم که می‌توانید آن را اینجا پیدا کنید.

اوایل که وارد عکاسی شده بودم و هنری برسون را شناختم، یکی از آرزوهایم این بود که عضو آژانس مگنوم بشوم. بیشتر عکاسان خیابانی پر آوازه عضو مگنوم هستند که از ایرانی تبارهای آن می‌توان به رضا دقتی اشاره کرد.

اگرچه که اینستاگرام دسترسی را آسان تر کرده اما ترجیح دادم امروز سری به سایت آن بزنم و چند عکس را برای شما انتخاب کنم:

 

Spain. Valencia. Buñol. 2017. La Tomatina festival.

 

اولین عکس را  Matt Stuart ثبت کرده و احتمالا از دیدن این همه سر و تن یک‌جا، تعجب کرده باشید اما خدمتتان عرض کنم که این تعجب در نهایت به طنز تلخی بدل خواهد شد، چون شما در حال مشاهده‌ی نمایی از بزرگترین جنگ غذا هستید که با عنوان فستیوال La Tomatina در اسپانیا برگزار شده و حدود صد تُن گوجه رسیده آنجا تلف شده است.

 

USA. Washington DC. 1967. An American young girl, Jan Rose KASMIR, confronts the American National Guard outside the Pentagon during the 1967 anti-Vietnam march. This march helped to turn public opinion against the US war in Vietnam.

 

عکس دوم که به عنوان نمادی از صلح شناخته می‌شود را Mark Riboud گرفته است و مربوط به جنگ ویتنام و آمریکاست.

 

MYANMAR. Sittwe. May, 2016. Medical clinic inside the Internally Displaced People (IDP) camps for Rohingya.

 

عکس سوم هم اگرچه که غمگین است اما واقعیست! زنی در یک کمپ کوچک در میانمار و مربوط به ماه مِی ۲۰۱۶ است. عکس را Chien-Chi ثبت کرده است.

اینستاگرام مگنوم فوتوز

 

کارآفرینی در عکاسی از نگاه اریک کیم

اریک کیم (Eric Kim) از عکاسان خیابانی شناخته ‌شده ایست که آوازه تکنیک‌ها و ترفندهای حرفه‌ای‌ اش در همه جای جهان پیچیده است. شاید بدین علت که می‌توان عکاسی خیابانی را جز دشوارترین ژانرهای عکاسی دانست  و هر نکته و سخنی می‌تواند شبیه یک چراغ، راهنمای این مسیر سخت باشد.

بسیاری از عکاسان بر این باور هستند که ۸۰ درصد عکاسی خیابانی جرأت و ۲۰ درصد آن تکنیک و ترفند است. اریک دو کتاب شناخته شده دارد که توسط نشر تیسا به چاپ رسیده است: عکاسی خیابانی با اریک کیم و ذن در هنر عکاسی خیابانی. کتاب اول او به بررسی تکنیک ‌ها و ترفند‌ها می‌گذرد و کتاب دوم او که هم اکنون آن را در دست مطالعه دارم، عکاسی خیابانی را از جهت نگرش ذهنی و درونی و مباحث فلسفی به بیانی ساده و روان  بررسی می‌کند.

مدتیست با وبسایت او آشنا شدم و مطالبش را مطالعه می‌کنم. هفته پیش یک مقاله انگلیسی از او درباره راهنمای کارآفرینی در عکاسی دیدم که ۴۱ صفحه بود. با اینکه ترجیح من خواندنِ متونِ انگلیسی بلند نیست اما همان لحظه شروع به خواندن کردم و هرچه بیشتر پیش می‌رفتم اشتیاقم بیشتر می‌شد. نثر وی بسیارساده و روان است و علاوه بر این یک مزیت طلایی دارد. نوشته‌های او چه در کتاب و چه در وبسایت معمولا از نوت‌های کوچکی تشکیل شده که همین امر کار خواندن را آسان‌تر می‌کند. در ابتدای کتاب ذن در هنرعکاسی خیابانی می‌گوید نیازی نیست که این مطالب را پشت سرهم بخوانید، می‌توانید از هرجای کتاب شروع کنید و هر قسمتی را که دوست داشتید مطالعه کنید.

در مقاله‌ی او نیز همین روند طی شده، یعنی مقاله از چند فصل تشکیل شده و هر فصل به زیرفصل‌های کوچکتری تقسیم می‌شود. اگرچه که در نوشته‌هایش بسیار صریح صحبت می‌کند اما این صراحت و آزادی بیان دوطرفه بوده و نه تنها آزاردهنده نیست بلکه توجه خواننده را بیشتر جلب می‌نماید.

در این مقاله که او به طور تخصصی‌تر به راهکارهایی برای کارآفرینی می‌پردازد در همان ابتدای امر تاکید می‌کند که این شرایط و مشکلات چیزهاییست که من در پیش روی خودم می‌بینم و بنابراین راه‌ حل‌ها و راهکارهای ارائه شده مختص من هستند و ممکن است برای شما هم بتواند مفید باشد. در واقع او اهمیت این مساله را در جای جای نوشته‌اش تکرار می‌کند و به عبارت عامیانه تر آب پاکی را همان ابتدا روی دست مخاطبش می‌ریزد.

در مقدمه‌ی مقاله راهنمای کارآفرینی، اریک کیم مروری بر روندهایی که پیش روی خودش می‌بیند دارد و پس از آن به شرح نیازهای خودش می‌پردازد و در نهایت ترجیحاتش برای انتخاب دوربین عکاسی و راهکارهایی که برایش در زمینه کارآفرینی مفید هستند را بیان می‌کند. و در ادامه مقاله به صورت گام به گام تجربیات خودش را ارائه می‌کند.

اریک کیم منتقد جدی شبکه‌های اجتماعیست و در مقاله‌اش به نکات جالبی در این زمینه اشاره می‌کند. از جمله اینکه شبکه های اجتماعی آزادی را از شما می‌گیرند. و شما برده لذت لحظه‌ای لایک‌ها و کامنت‌ها خواهید بود یا اینکه در ترتیب مطالبی که برای شما نشان داده می‌شود یا تبلیغاتی که برایتان به نمایش گذاشته می‌شود دخالتی ندارید. شاید بتوان گفت مهمترین مساله‌ای که اریک کیم را به کارآفرینی سوق داده است، عدمِ آزادی در انتخاب آن چیزی است که خودش می‌خواهد. به همین علت او ترجیح می‌دهد وبسایت داشته باشد و عکاسان را به داشتن یک وبسایت شخصی و کسب و کار آنلاین تشویق می‌کند.

اگرچه که او منتقد شبکه‌های اجتماعیست اما استفاده از آن‌ها را برای توسعه کسب و کارش مفید می‌داند. همچنین اریک معتقد است شما باید رسانه خودتان را بسازید. تاکید وی بر ساخت وبسایت ‌هم از همین جهت است. اریک کیم در وبسایتش علاوه بر قسمتی که در آن مقاله‌هایش را منتشر می‌کند، بخش دیگری را به تجربیات خودش و همچنین فروش محصولات و کتاب‌ها و دفترچه‌های کوچکِ مخصوصِ عکاسی خیابانی که با کمک همسر و خواهرانش طراحی کرده اختصاص داده است.

در پایان فکر می کنم اریک کیم را می‌توان از عکاسان حرفه ای در شاخه خودش به شمار آورد که آینده نگری تحسین برانگیزی دارد. شاید این نقل قول از او که در همین مقاله بعد از انتقاد صریحش از شبکه‌های اجتماعی  بیان می‌کند به عنوان حسن ختام ایده خوبی باشد:

 

“There is no real enemy. The only enemy is ourselves”

 

 

سری مطالب نگاه عکاسان