پیشنوشت: پیش از مطالعه این یادداشت شاید بهتر باشد که مطلب کوتاهی که درباره آندریاس گرسکی در اینستاگرامم منتشر کردم را بخوانید:
«عکسهای گرسکی بیش از همه برای من تداعیگر «انباشت» است. انباشتِ چیزها، آدمها، کالاها، زبالهها. همه شکل هم. بین انسان و کالا تفاوتی نمیبینی. برای یافتن تمایزها باید در عکسها زوم کنی تا متوجه شوی این پَترنی که میبینی مجموعه ای از انسانهاست! به نظرم او یکسانشدگی را به تصویر میکشد که جهان امروز بر ما تحمیل کرده.
نگاه گرسکی از دور است به همین دلیل ممکن است در وهلهی اول با دیدن عکسهایش تعجب کنیم. چرا که ما در متن زندگی روزمره هستیم و نمیتوانیم بدانیم از دور چگونه به نظر میرسیم.
برای دیدن عکسهایش لازم است رفت و برگشتی داشته باشیم مدام از جز به کل و به عکس. و در این رفت و برگشت هاست که حقایق تازه و تلخ بر ما آشکار میشود. نوعی معرفت و شناخت نسبت به خودمان و جایگاهمان در جهان امروز.»
ادامه مطلب “آزادنویسی عکاسانه(۴): در پس نقدهای ما چه تئوریهایی پنهان است؟”