برچسب: ویلیام هنری تالبوت

اختراع عکاسی یا کشف فرآیند عکاسی؟

آنا آتکینز- ساینوتایپ- کشف- عکاسی
آنا آتکینز (Anna Atkins) – فتوگرام با استفاده از ساینوتایپ (Cyanotype)

اولین بار که می‌خواستم درباره تاریخ عکاسی بنویسم، تفاوت میان این دو واژه توجهم را جلب کرد. آیا باید می‌نوشتم اختراع عکاسی یا کشف فرآیند عکاسی یا…؟ با این وجود توجهی نکردم و به این دلیل که در کتاب‌های داستان عکاسی و تاریخ عکاسی، واژه‌ی «اختراع» انتخاب شده بود، آن را برگزیدم.

امروز که برای نوشتن پست جدید، کتاب Photography: The Cultural of History از Mary Warner Marien را می‌خواندم، متوجه شدم در بخشی از این کتاب، نویسنده به تفاوت ظریف میان این دو کلمه اهمیت داده و درباره‌ی آن‌ها توضیحاتی نوشته است. همین امر باعث شد که دقیق‌تر شوم و این پرسش برایم جدی‌تر شود:

 تفاوت میان اختراع (Invention) و کشف (Discover) چیست و چه دلالت‌هایی به رسانه‌ی عکاسی دارد؟

ادامه مطلب “اختراع عکاسی یا کشف فرآیند عکاسی؟”

رقابت داگرئوتیپ و کالوتیپ

کالوتیپ- داگرئوتیپ- نقش اول-۳
یک داگرئوتیپ خانوادگی (سال و عکاس ناشناس)

 

در دهه‌ی ۴۰ میلادی، داگرئوتیپ و کالوتیپ نسبت به دیگر روش‌های تولید عکس، از همه فراگیرتر بودند. با این حال میان این دو روش نیز تفاوت‌هایی وجود داشت که سبب شد در کشورهای مختلف یکی بیشتر و دیگری کمتر مورد استفاده قرار بگیرد.

 برای مثال داگرئوتیپ، در آمریکا از طرف مردم پذیرفته شد، حال آن که کالوتیپ به دلیل آن که تالبوت مخترع آن، بر داشتن حق انحصاری‌اش تأکید می‌کرد، چندان متداول نبود.

هرچند هر کدام از این روش‌ها مزایا و معایب خود را داشتند که در نهایت سبب شد افراد با انگیزه‌های منفاوت به آنها علاقه‌مند شوند. در این یادداشت می‌خواهیم مزیت‌ها و معایب هر کدام را بررسی کنیم.

ادامه مطلب “رقابت داگرئوتیپ و کالوتیپ”

تلاش‌های آغازین برای اختراع فرآیند عکاسی

داگر- تاریخ عکاسی- نقش اول-۱
کارگاه عکاسی – ۱۸۴۶

 

پیش‌نوشت: این یادداشت دومین قسمت از سلسله مطالبیست که تصمیم دارم درباره تاریخ عکاسی بنویسم. با مراجعه به برگه‌ی تاریخ عکاسی می‌توانید قسمت‌های پیشین را مطالعه کنید.

****

اگرچه بعد از اختراع کمرا آبسکورا و کمرا لوسیدا، مدت زیادی طول نکشید تا فرآیند عکاسی کشف شود، اما با این وجود عکاسی یک مسیر چالش‌برانگیز و نفس‌گیر را طی کرد تا توانست در میان مردم رواج پیدا کند.

از این رو، لازم است این نکته را بدانیم که تنها یک نفر نبود که به کشف فرآیند عکاسی دست پیدا کرد ، بلکه افراد بسیاری، هر کدام به روش مخصوص خود در این مسیر گام برداشتند و در نهایت بنابر سرنوشت یا شانس قرعه به نام لویی داگر افتاد و او توانست امتیاز کشف عکاسی را از آنِ خود کند.

ادامه مطلب “تلاش‌های آغازین برای اختراع فرآیند عکاسی”

ملاک عکاس بودن چیست؟ به مناسبت روز جهانی عکاسی

دیدن- عکاسی- نقش اول

 

امروز روز جهانی عکاسی نام‌گذاری شده. ۱۹ آگوست ۱۸۳۹ لویی داگر فرایند عکاسی‌اش را در یک نشست ملی برای عموم شرح داد. آن زمان کسانی عکاس بودند که می توانستند با استفاده از یک روش سخت و پیچیده و زمان‌بر عکاسی کنند. آن هم عکس‌هایی کم و بیش تار، چون مدت زمان نوردهی بالا بود و سوژه‌ها نباید تکان می‌خوردند و این کار غیر ممکنی بود. اما امروزه به راحتی یک کلیک می‌توان تصویری را با دقت بالا ایجاد کرد.

حال در شرایط جدید آیا عکاس همان کسیست که دوربین دارد؟ ملاک عکاس بودن چیست؟ این سوال زمانی به ذهنم آمد که متوجه شدم کافه‌ها، رستوران‌ها و مراکز خرید به کسانی که دوربین عکاسی دارند به مناسبت روز جهانی عکاس تخفیف می‌دهند. یا عبارت‌هایی که در اینستاگرام رد و بدل می‌شود و می‌گویند نودونه درصد مردم عکاس هستند.

می‌دانم که جواب شما هم منفیست و می‌دانم که شما هم احتمالن بر این باور هستید که هر اسنپ‌شاتی عکس نیست. به هرحال دانستن سواد بصری، نکات زیبایی شناسی و غیره برای اینکه چنین عنوانی را به دست بیاوریم لازم است.

اما برای من ملاک عکاسی چیز دیگریست. درواقع از وقتی که نقل قول بالا را از دروتی لانگ خواندم عکاسی و دوربین برایم معنای دیگری پیدا کرد.

عکاس‌ها، شاید به تبع از نقاش‌ها، دنیا را جور دیگری می‌بینند. زمانی ویلیام هنری فاکس تالبوت زبان‌شناس و فیزیکدان بریتانیایی که عکاسی را به روشی مستقل با عنوان کالوتیپ اختراع کرده بود در کتابش با عنوان قلم طبیعت نوشت:

چشمان یک نقاش به آنجایی جلب می‌شود که مردم عادی چیز قابل توجهی نمی‌بینند. یک پرتو آفتاب روزمره یا سایه‌ای که بر راه وی افتاده است، چوب بلوطی خشکیده در گذر زمان یا یک سنگ پوشیده از خزه ممکن است سیلی از اندیشه‌ها، احساسات و تخیلات تصویری را در پی داشته باشد.

اگرچه دوربین از همان ابتدا ابزاری بود برای ثبت دقیق پدیده‌ها اما نگاه کردن از یک دریچه‌ی کوچک این امکان را برای عکاس پیش آورد که تنها بخشی از نمای روبه‌رویش را ببیند. همین باعث شد که او چشمانش را تربیت کند برای مشاهده‌ی تیزبینانه‌ی قطعه‌هایی از جهان که شاید دیگران در یک تصویر کلی آن را گم کنند و نبینند.

جمله‌ی مشهور دیگری می‌گوید:

دیدن برای یک عکاس در دو زمان اتفاق می‌افتد: زمانی که شاتر را فشار می‌دهد و زمانی که عکسش را چاپ می‌کند.

 بار دوم عکاس فرصت بیشتری برای دیدن دارد و به همین دلیل دیدن همراه با اندیشیدن می‌شود. و تفکر درباره تکه‌ای از زمان و مکان او را بر آن می‌دارد تا در فرصت‌های بعدی هوشمندانه‌تر و عمیق‌تر ببیند. همین می‌شود که در نهایت چشمان عکاس می‌تواند بدون دوربین هم ببیند. فعلی که حال به تماشای صرف محدود نمی‌شود بلکه با اندیشه، بینش و نگرش آمیخته است.