دسته: نقد در عکاسی

رد پای یک عکاس مستند در سینما

پازکی- عکاس مستند- ۹

 

اگرچه اصلی‌ترین ویژگی سینما، زمان‌مند بودن آن است اما همچنان که رولان بارت می‌گوید عکاسی از صحنه‌های یک فیلم می‌تواند درک غنی تری از صحنه را برای مخاطب به ارمغان بیاورد. چرا که در ایستا بودن عکاسی فضیلتی نهفته و آن تآمل در قاب و لحظه‌ایست که در سینما به صورت آنی از جلوی چشمان ما می‌گذرد.(۱)

از همین رو می‌توان آثار فاطمه پازکی، عکاس جوان مستندی که بخشی از فعالیتش را به عکاسی فیلم اختصاص داده بررسی کرد. عکس‌های او از تئاترها و فیلم‌های کوتاهی که در طی سال‌های ۹۴ تا ۹۷ عکاسی شده‌اند، در بهار و تابستان ۹۸ بر دیوارهای انجمن سینمای جوان به نمایش درآمده‌اند.

ادامه مطلب “رد پای یک عکاس مستند در سینما”

بازیابی گذشته در زیست معلمانه‌ی حبیب فرشباف

فرشباف- نقش اول

 

هزاران سال هم که از تولد عکاسی بگذرد، همچنان بنیادی‌ترین ویژگی‌ آن یعنی به خاطر سپردن دقیق یک لحظه، آن را ستودنی و منحصر به فرد می‌کند. از همان ابتدای تاریخ، عکاسی را یک آیینه‌ی دارای حافظه می‌نامیدند و به گمان من این ویژگی ذات اصلی این رسانه است.(۱)

حبیب فرشباف در دهه‌ی چهل شمسی با شناخت این وجه از رسانه‌ی عکاسی تصمیم می‌گیرد تا از آن بهره جسته و یکی از بهترین دوره‌های زندگی‌اش یعنی معلمی در یکی از روستاهای آذربایجان را ثبت کند. او این کار را نه تنها برای دل خودش، بلکه برای معرفی و شناساندن یک خطه از کشورش انجام می‌دهد. حالا پس از سال‌ها او تصمیم گرفته که این عکس‌ها را به همت گالری دنا و کیوریتوری پیمان هوشمندزاده در نمایشگاهی با عنوان «از کرانه‌های ارس» در معرض دید عموم قرار دهد.

ادامه مطلب “بازیابی گذشته در زیست معلمانه‌ی حبیب فرشباف”

تعریف نقد از منظر رولان بارت

رولان بارت- نقد اثر- نقش اول
رولان بارت (Roland Barthes)

 

رولان بارت را عموماً با یادداشت‌های ثقیل و مفاهیم پیچیده‌ در حوزه ادبیات و نقد می‌شناسیم. (اولین کتابی که از او خواندم، کتاب اتاق روشن بود و آخر هم نتوانستم تمامش کنم!) اما کتاب نقد و حقیقت از جمله کتاب‌هاییست که او با بیانی ساده‌تر به بحث چالش‌انگیز نقد می‌پردازد. در ابتدای کتاب خانم شیرین دخت دقیقیان، مترجم کتاب، پیش‌گفتاری درباره آن نوشته و ذهن مخاطب را برای ورود به آن آماده می‌کند.

ادامه مطلب “تعریف نقد از منظر رولان بارت”

آیا عکس می‌تواند همه چیز را بگوید؟ (بخش دوم، مجموعه عکس)

 

مجموعه عکس
Opsis Architecture Gallery- USA

 

پیش نوشت: این نوشته طولانی و پُر عکس است، پیشنهاد می‌کنم در فرصت مناسب مطالعه کنید.

در قسمت اول جمله‌ی “عکس به اندازه هزاران کلمه ارزش دارد” را به چالش کشیدیم و پاسخی کوتاه به آن دادیم. گفتیم گاهی عکس‌ها برای اینکه مفهوم خود را کامل‌ منتقل کنندبه زیرنویس نیاز دارند. طریقه‌‌ی نوشتن زیرنویس را هم آنجا مورد بحث قرار دادیم.

با این حال دوباره می‌توان به پرسش آغازین برگشت. آیا عکس و زیرنویس به تنهایی کافی هستند؟ عکس گزینش یک قاب است از میان هزاران قاب. عکس تکه‌ای از زمان را بسته‌بندی می کند. بخشی از مشکل نارسایی‌ عکس‌ها را می‌توانیم با زیرنویس حل کنیم. اما مشکل گزینش قاب را چطور؟ مشکل لحظه‌ای بودن عکس را؟

گاهی ما برای رساندن منظور و هدف‌مان لازم است سیر تحول زمانی یک رویداد را نشان بدهیم. باید داستان سرایی کنیم. ابعاد مختلف یک رویداد یا پدیده را گزارش کنیم. نمی‌توانیم همه حرف‌های خودمان را در قالب زیرنویس بیان کنیم. در آن صورت کتاب یا مقاله می‌نوشتیم. عکاس نمی‌شدیم!

درواقع اینجاست که اهمیت مجموعه عکس مشخص می‌شود.

عکاسان پس از مدتی که در کار خود پیش می‌روند دوست دارند مجموعه عکس درست کنند. چون احساس می‌کنند مفاهیم، موضوعات و دغدغه‌های ذهنی‌شان را نمی‌توانند با تک عکس به تصویر بکشند.

در تعریف مجموعه عکس باید دقت فراوانی به خرج داد. آیا مجموعه عکس را از حیث تعداد مجموعه عکس می‌خوانیم؟ فرق مجموعه عکس با آلبوم عکس چیست؟

روشن است که شماری عکس از یک رویداد بیشتر شبیه یک آلبوم تصویریست تا یک مجموعه.  برای آنکه مخاطب در جریان موضوع قرار بگیرد و احساس سردرگمی و ابهام نکند و یا اسیر قاب‌های تکراری نشود مجموعه عکس باید از ساختار و منطق مشخصی پیروی کند.

 به بیان اسماعیل عباسی بسیاری از مجموعه‌ها لکنت بیان دارند. نه روایت درستی دارند، نه چیدمان منطقی و نه شرح عکس.

 

در شکل کلاسیک عکاسی خبری و مستند، مجموعه عکس‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند:

۱- گزارش تصویری

۲- مقاله تصویری

۳- داستان تصویری

گزارش تصویری

در گزارش تصویری عکاس قرار است که یک رویدادی را گزارش کند. آنچه که در گزارش تصویری اهمیت دارد توجه عکاس به جنبه‌های مختلف رویداد یا موضوع است. درست مثل یک گزارش نوشتاری باید بخش‌های مختلف بررسی شود و برای مخاطب ابهامی پیش نیاید. خلاصه در گزارش تصویری نباید نکته‌ای جا بماند.

برای مثال عکسی که در بخش اول از لوییس پاین دیدیم، یکی از عکس‌های گزارش تصویری اعدام محکومان قتل آبراهام لینکلن بود که توسط الکساندر گاردنر عکاسی شد. این مجموعه عکس را می توانید اینجا ببینید.

نمونه‌ای دیگر، گزارش تصویری من از دورهمی متممی‌هاست که اردیبهشت ۹۶ در هتل پارسیان تهران برگزار شد. آنجا بود که من برای اولین بار دوستان متممی‌ام را دیدم و از آن‌ها عکس گرفتم. شاید اکنون که یک سال و چند ماه از این رویداد گذشته، این گزارش تصویری بیشتر جنبه مستند داشته باشد تا خبری. ( این گزارش کامل نیست، درواقع اولین تجربه‌ی من در این زمینه بود، اما دیدن آن می‌تواند ما را با گزارش تصویری آشنا کند)

 

مجموعه عکس-متمم-۱
دورهمی متممی‌ها- ورودی هتل پارسیان

 

مجموعه عکس- متمم- ۲
یک فضای زیبا و آرامش بخش برای بحث‌های متممی‌ها

 

مجموعه عکس- متمم- ۳
در پارت اول که پیش از زمان ناهار بود حسن کشاورز، جواد بانشی، یاور مشیرفر به بحث پرداختند.
مجموعه عکس- متمم- ۴
در پارت اول دوستان کتاب‌هایی را به هم هدیه دادند. راست: یاور مشیرفر، شاهین کلانتری
کتاب معرفی شده: شور زندگی داستان زندگی ون‌گوگ
مجموعه عکس- متمم-۵
پارت ناهار، سجاد سلیمانی و دوستان دیگر
مجموعه عکس- متمم- ۷
در پارت پس از ناهار معصومه شیخ‌مرادی به جمع ما اضافه شد. سمت راست دوست سجاد سلیمانی(نامش را فراموش کردم)
مجموعه عکس- متمم- ۶
پارت پس از ناهار، با حضور بیشتر دوستان گرم گفتگو شدیم. از راست: یاور مشیرفر، پویا شیخ حسنی، امین آرامش، جواد بانشی، جواد عزیزان
مجموعه عکس- متمم-۸
جمع متممی‌ها، در یک روز به یادماندنی. از راست: معصومه شیخ مرادی، نیلوفر کشاورز، شاهین کلانتری دوست سجاد سلیمانی، سینا آقااحمدی، یاور مشیرفر، جواد عزیزان، پویا شیخ حسنی، امین آرامش، جواد بانشی، نشسته راست: سجاد سلیمانی، دانا مردوخی، حسن کشاورز

مقاله تصویری

گاهی عکاس در مقام گزارشگر صرف نیست، بلکه علاقه مند است درمورد موضوعی پژوهش و تحلیل کند. درواقع یک پدیده اجتماعی یا سیاسی را بازتاب می‌دهد. البته لازم نیست که آن پدیده، یک معضل جهانی باشد بلکه می‌تواند مربوط به اقلیم خود عکاس باشد.

برای مثال نیوشا توکلیان، عکاس آژانس مگنوم، در مجموعه عکس تعطیلات شمال، تفریحات ایرانی‌ها را نشان می‌دهد. او اینجا در مقام یک گزارشگر صرف نیست، او با چیدمان خاص و مورد نظرش، پوشش زنان و مردان، تفریح‌هایی که مردم ایران کنار دریا دارند، خوراکی‌های مصرفی‌شان از جمله قلیان و … را به تصویر می‌کشد. با توجه به بیانیه‌اش، که در آن به نبود کلاب‌ها، بارها، الکل و پوشش بانوان اشاره مستقیم می‌کند، می توان نگاه انتقادی‌اش را به وضوح دریافت. او با این مجموعه عکس خواسته پرسشی را مطرح کند و مخاطبش را به فکر فرو برد. (مجموعه عکس کامل را در اینجا ببینید)

اما مجموعه عکس دیگری هم وجود دارد که از نمونه‌های درخشان و بارز مقاله تصویری است. «سیاره گرسنه: دنیا چه می‌خورد؟» از مجموعه عکس‌های بی‌نظیریست که پیتر مِنزِل (Peter Menzel) آن را تهیه کرده است.

در این مجموعه عکس پیتر منزل به کشورهای مختلف جهان سفر کرده، و مواد مصرفی یک خانواده را در طول یک هفته مقابل اعضای آن خانواده گذاشته و سپس عکس گرفته است.

در زیرنویس عکس‌ها غذاهای مورد علاقه و هزینه هفتگی آن‌ها آورده شده. و عکاس با این کار شکاف چشمگیری که میان وضعیت تغذیه خانواده‌ها در سراسر جهان وجود دارد را به تصویر می‌کشد. اسماعیل عباسی مقایسه تأمل‌برانگیزی انجام داده:

«برای مثال نروژ با مصرف ۷۱/۷۳۱ دلار و چاد با مصرف ۲۳/۱ دلار در دو سوی این طیف قرار دارند. هزینه غذای یک خانواده نروژی در یک هفته برابر است با هزینه غذای نزدیک به یازده سال و نیم یک خانواده در چاد!»

 

hungry planet5-مجموعه عکس
نروژ: خانواده گلاد اوستنسن
مصرف هفتگی: ۷۳۱/۷۱ دلار
غذاهای مورد علاقه: گوشت آب‌پز، ساندی میوه‌ای، آب‌گوشت صدف، بستنی

 

hungry planet2-مجموعه عکس
آلمان: خانواده ملاندر، بارگته هیده
مصرف هفتگی: ۵۰۰.۰۷ دلار
غذاهای مورد علاقه: سیب‌زمینی سرخ شده با پیاز، ژامبون و ساردین، رشته فرنگی با تخم مرغ
hungry planet1-مجموعه عکس
کویت: خانواده حقان، شهر کویت
مصرف هفتگی: ۲۲۱.۴۵ دلار
غذاهای مورد علاقه: بریانی با برنج باسماتی
hungry planet5-مجموعه عکس
ژاپن: خانواده اوکیتا، شهر کودایرا
مصرف هفتگی: ۳۱۷/۲۵ دلار
غذاهای مورد علاقه: ساشامی، میوه، کیک، چیپس. سیب‌زمینی
hungry planet3-مجموعه عکس
چاد: خانواده ابوبکر، اردوگاه برید جینگ
مصرف هفتگی: ۱.۲۳ دلار
غذاهای مورد علاقه: آبگوشت با گوشت گوسفند

برای دیدن مجموعه کامل اینجا کلیک کنید.

عکس های پیتر منزل و زیرنویس‌هایش مو را به تن آدم سیخ می‌کنند! اما اگر در آنها دقت کنیم، صحنه‌ی دلخراشی را نمی بینیم. پیتر منزل درباره فقر و شکاف طبقاتی صحبت می‌کند اما آیا کودکی گرسنه که پوست به تنش چسبیده باشد را می‌بینیم؟ آیا عکس‌های پیتر منزل با تکنیک‌های خاص ژورنالیستی ثبت شده است؟ آیا مانند عکس‌های برگزیده‌ی ورلد‌پرس فوتو لحظه‌ای هولناک را به ما نشان می‌دهند؟ خیر.

اگر چه دامنه‌ی کاری پیتر منزل وسیع بوده و بدون شک این پروژه‌ هزینه‌‌ی بالایی هم به دنبال داشته اما این عکس‌ها مانند برخی از عکس‌های ژورنالیستی و جشنواره‌ای ثبت یک صحنه‌ی کریه‌انگیز نیست.

در طول تاریخ عکاسی، عکس‌های فقر زیاد دیدیم. نمونه‌ی مشهورش عکس کوین کارتر است از کودکی سیاه‌پوست که دچار سو‌ءتغذیه شده و کرکسی که آن طرف‌تر به انتظار او نشسته. البته که عکس در زمان خودش اثرگذار و بحث‌برانگیز بود. اما قرار است چه قدر از این عکس‌ها ببینیم؟ آیا ما هر روز توسط اخبار با این عکس‌ها و صحنه‌ها بمباران نمی‌شویم؟

سوزان سونتاگ در کتاب درباره عکاسی می‌گوید:

«تصاویر بی‌شمار از بدبختی و بی‌عدالتی در سراسر جهان، همگان را با شقاوت و ظلم آشنا کرده چیزهای وحشتناک را به چیزهای عادی تبدیل کرده- به چیزهایی آشنا، دور از ما (“این فقط یک عکس است”) و اجتناب نا‌پذیر. […] عکاسی “متعهد” به همان میزان که باعث بیداری وجدان شده، آن را به خواب عمیقی نیز فرو برده است.»

فرض کنید نمایشگاهی برپا شده و تمامی عکس‌های پیتر منزل در آنجا به نمایش درآمدند. شما وارد این نمایشگاه می‌شوید، عکس‌ها را می‌بینید، به تفکر واداشته می‌شوید و وقتی از این نمایشگاه بیرون می‌آیید گویی کسی به صورت شما سیلی زده است. باز هم تکرار می‌کنم ما تصویر هول‌انگیزی ندیدیم، اما ذهنیت عکاس، اندیشه‌ی او، پرسش قدرتمند او، دنیا چه می‌خورد؟ نمی‌تواند ما را بی‌تفاوت بگذارد.

داستان تصویری

همانطور که از نامش پیداست عکاس در داستان تصویری داستان‌سرایی می‌کند. بنابراین مجموعه عکس‌ها مانند یک داستان باید شروع، گره‌افکنی، گره گشایی و پایان داشته باشند. البته در برخی از مجموعه‌ها گره افکنی وجود ندارد. اما مهمترین نکته‌ای که در داستان تصویری باید به آن توجه کنیم، سیر زمانی و توالی عکس‌هاست. در داستان تصویری عکس‌ها نمی‌توانند به دلخواه پس و پیش بشوند چون سیر داستانی بسیار اهمیت دارد.

نمونه‌های زیادی از داستان تصویری می‌توان یافت، برای مثال رشد فرزند یا مراحل پیشرفت یک بیماری، از جمله موضوعات مورد استفاده عکاسان هستند.

در انتها چند نکته‌ی مهم:

امروزه، این دسته بندی‌ها اگرچه متداول‌اند اما مرز پررنگ و شفافی میانشان نیست. یک گزارش تصویری می‌تواند داستان هم باشد. یا یک مقاله تصویری می‌تواند گزارش هم بدهد. به ویژه آنها بیشتر در شاخه‌ی مستند و خبری مورد بررسی قرار می‌گیرند تا ژانرهای دیگر عکاسی.

نوشتن زیرنویس یک اصل مهم در مجموعه عکس‌هاست و حتمن باید رعایت بشود.

تعدادی عکس وقتی مجموعه به شمار می‌روند که سیر منطقی و شفاف داشته باشند. و به نوعی بتوانند مقصود عکاس را بیان کنند.

یادمان باشد که اولین کارکرد عکس دادن اطلاعات است و عکس نباید در این مورد عقیم بماند.

 

پینوشت یک: برای دیدن عکس‌ها از فیلترشکن استفاده کنید.

پینوشت دو: این یادداشت حاصل آموخته‌های من از کتاب «مجموعه عکس چیست؟» نوشته‌ی اسماعیل عباسی و کلاس عکاسی مستند مهدی وثوق‌نیا است.

 

 

چرا سینمای کیارستمی هنر است؟

 

کیارستمی- سینمای- هنر

 

چهارده تیرماه روزی بود که کیارستمی به مرگ پزشکی آری گفت و از میان ما رفت. همزمان با تب و تاب چند روز پیش و دومین سالگردش، مستند ده روی ده را دیدم. او در این مستند در لوکیشن محبوبش یعنی ماشین می‌نشیند، از میان جاده‌های پر پیچ و خم می‌گذرد و در این هنگام سعی می‌کند درس‌هایی از سینما را با توجه به فیلم ده، که آخرین ساخته‌ی سینمایی اوست، برایمان بازگو کند.

وقتی این مستند را می‌دیدم با خودم فکر می‌کردم چرا سینمای کیارستمی تا این اندازه محبوب و ستایش‌برانگیز است؟ کمتر سینماگری را می‌توان یافت که به طور تخصصی تحصیلات آکادمیک در زمینه‌ی سینما نداشته باشد و به قول خودش خودآموزِ بدآموز باشد اما فیلم‌هایش تحسین همگان را بربیانگیزند و ماندگار شوند.

چرا سینمای کیارستمی هنر است؟

اگر فیلم‌هایش و مستندهایش را ببینید او از چاشنی هنری درکارهایش استفاده نمی‌کند. از تکنیک‌های هنری بهره نمی‌گیرد. او سعی دارد تا کمترین میزان دخالت را در سوژه‌هایش و آنچه که پشت دوربین اتفاق می‌افتد داشته باشد.

او از نابازیگرها استفاده می‌کند، میزانسن و دکور چشم‌گیری در فیلم‌هایش نمی‌بینیم. گریم نابازیگر‌ها جلب توجه نمی‌کند. اما با همه‌ی اینها در وصف او می‌گوییم سینمایش شاعرانه بود، و خودش هم زندگی شاعرانه‌ای داشت. چرا؟

کیارستمی را و عکس‌ها و فیلم‌ها و شعرهایش را هنر می‌دانیم، او را هنرمند می‌خوانیم و سوال مهم این است که هنر کجای سینمای کیارستمی‌ست؟

آنچه که در ادامه می‌گویم را به عنوان یک مخاطب سینمادوست و کسی که در عکاسی مطالعه داشته، در نظر بگیرید. در این مدت گاه و بیگاه به این سوال فکر کردم و چیزی که به ذهنم رسیده را در پاسخ به آن می‌نویسم.

کیارستمی همان‌طور که در اغلب مصاحبه‌هایش اشاره می‌کرد نمی‌خواست که مخاطب را روی صندلی میخکوب کند و به عبارتی او را به گروگان بگیرد.

او آنچه که میدید را به تصویر می‌کشید. خواه یک دغدغه ساده‌ی یک کودک باشد که در فیلم خانه‌دوست کجاست بسط پیدا کند و خواه دغدغه‌ی غایی یک انسان باشد و سوال مهم او که چرا باید زندگی کند و آقای بدیعی نقش اولش باشد.

او حتی در فیلم کلوزآپ که کمی جنجال‌برانگیزتر بوده، نخواست که شعار بدهد و چیزی را نشان بدهد که نیست. او در این فیلم شانه به شانه با حسین سبزیان همراه می‌شود و می‌خواهد بداند چه بوده و چه شده.

حتا در ابتدای فیلم وقتی کیارستمی در زندان به سبزیان می‌گوید:«من سینماگرم و تو عاشق سینما، آیا میتونم برات کاری کنم؟» و سبزیان در پاسخ می‌گوید: «شما می‌تونی درد ما رو به تصویر بکشی»، کیارستمی جواب می‌دهد: «این رو که قول نمیدم».

از همینجا می‌توان نگاهش را درک کرد که قرار نیست کیارستمی در این فیلم و در فیلم‌های دیگرش شعار بدهد و برای مخاطب تعیین تکلیف کند.

اما من فکر می‌کنم که کیارستمی داستان‌سرا هم نیست. یعنی او نیامده قصه‌ی کسی را تعریف کند و به نتیجه برسد. چرا که ما هنگام تماشای فیلم‌هایش گمان نمی‌کنیم چیزی که روی صفحه‌ی مانیتور می‌بینیم یک فیلم است.

به قول یوریک کریم مسیحی کار هنر نشان دادن است و با نشان دادن، نشان ندادن. (+) ما فیلم‌های کیارستمی را می‌بینیم اما آیا مثل باقی فیلم‌ها احساسی از دیدن یک فیلم داریم؟

گمان نمی‌کنم. برخی از فیلم‌ها را که ببینید باور ندارید که شاید روزی روزگاری اتفاق افتاده باشد، چون به دست بردن و دخالت کردن کارگردان آگاهید. می‌دانید کارگردان اینطور خواسته، یا فیلمنامه وضعیتی یا پایانی را مقرر کرده. این است که شاید در پاسخ دوستی که به شدت تحت تأثیر فیلم قرار گرفته باشد بگویید: این فیلمه‌ها!

اما در مورد سینمای کیارستمی اینگونه نیست. فیلم‌های کیارستمی فیلم نیستند. همان چیزی هستند که در واقعیت اتفاق افتاده و شما شاهد بازنمایی بی‌واسطه‌ای از واقعیت هستید.

شاید واژه‌ی بی‌واسطه کمی اغراق برانگیز باشد چون اساسن دوربین و انتخاب قاب بدون شک تأثیرگذار است اما با این حال هنر کیارستمی آن بوده که چندان این قاب و دیدن از سوی دوربین به چشم نمی‌آید. انگار ما چشمان کیارستمی هستیم.

خودش در فیلم ده روی ده می‌گوید من در کارهایم به فیلم‌نامه پایبند نیستم و اگرچه طرح کلی مشخص است اما جزییات کاملن قابل تغییر هستند.

او اعتقاد چندانی به استفاده از موسیقی متن هم ندارد و در کارهایش هم از آن کم بهره برده است. او در این مستند می‌گوید موسیقی می‌تواند احساس مخاطب را به شدت بربیانگیزاند و در نتیجه چیزی بیش از صحنه و اتفاقی که در صحنه رخ می‌دهد نصیب مخاطب کند.

به همین دلیل او در فیلم ده، با اینکه بارها تلاش کرده در انتهای اپیزودِ دختری که معشوقش او را رها کرده، ملودی گل گلدون من را به شکل‌های متفاوتی، تک‌خوانی، و یا با پیانو بگذارد اما نتوانست این کار را انجام دهد. چون نمی‌خواست مخاطب و احساساتش را بیش از آنچه که صحنه القا می‌کند درگیر کند.

صداقت کیارستمی در به تصویر کشیدن سبب می‌شود مخاطبش به او اعتماد کرده و با او همراه شود.

این صداقت را می‌توان به بیانی که پیش تر هم به آن اشاره کردم در نظر گرفت. یعنی بازنمایی بی‌واسطه‌ی واقعیت. یعنی همان نشان ندادن.

اما می‌توان پرسید در بازنمایی بی‌واسطه‌ی واقعیت چه نهفته که کار کیارستمی را در هنر جای می‌دهد؟

جواب آن را می‌خواهم با توجه به مطالعاتم در عکاسی بدهم.

در دهه ۱۸۵۰ برای اینکه عکاسی به هنر نزدیک شود، جنبشی راه افتاد با نام #پیکتوریالیسم یا عکاسی تصویرگرا. در این جنبش، عکاسان با استفاده از شیوه‌های خاص و ویژه مانند چرب کردن لنز، از بین بردن وضوح تصویر و برخی تکنیک‌های چاپ مانند بیکرومات، می‌خواستند عکاسی را به نقاشی شبیه کنند. چون نقاشی در آن زمان هنر بود و عکاسی هنوز به عنوان ثبت و سند به کار برده میشد.

بعدها گروهی از عکاسان آمدند که از کیفیات و خصوصیات عکاسی صریح تجلیل می‌کردند و تأکیدشان بر مستندنگاری مستقیم از دوران مدرن آمریکا بود که از جمله‌ی آنها آلفرد استیگلیتس، انسل ادمز و ادوارد وستون بود. (۱)

در یادداشتی به معرفی ادوارد وستون پرداخته‌ام. می‌توانید عکس‌هایش را اینجا ببینید. ادوارد وستون به طور صریح و مستقیم طبیعت پیش رویش را به تصویر می‌کشید. بدون آنکه بخواهد از تمهیدات ویژه‌ی عکاسان تصویرگرا بهره ببرد.

آنچه که در مورد کیارستمی هم به نظرم می‌رسد همین است. کارهای کیارستمی مرا به یاد استیگلتس و ادوارد وستون می‌اندازد. آنها از ذوربین استفاده می‌کردند اما اگر آثارشان به عنوان هنر شناخته شده‌اند، نه به خاطر دستکاری کردن بلکه به دلیل نحوه‌ نگرششان به آن چیزی بود که پشت دوربین اتفاق می‌افتاد.

ایده‌آل کیارستمی این بود که می‌توانست با یک دوربین بدون هیچ ابزار دیگری فیلم بسازد. این را خودش گفت و من فکر می‌کنم این جمله یعنی اینکه او باور داشت به زیبایی زندگی، به هنر بودن زندگیِ هر کدام از ما، که می‌توانیم به راحتی فیلم‌هایش را زندگی خودمان بپنداریم.

کیارستمی نشان داد که زندگی، خودش به تنهایی، هنر است و همین کافیست.

 

(۱) از مقدمه‌ی کتاب نگاهی به عکس‌ها اثر جان سارکوفسکی. فرشید آذرنگ مترجم آن در مقدمه‌ی کتاب، درآمدی کوتاه بر نقد و تحلیل عکس نوشته است.

پینوشت یک: مستند ده روی ده را می‌توانید از کانال تلگرامی عباس کیارستمی دانلود کنید.

پینوشت دو: عکس را نیکی کریمی گرفته، ۲۲ سال پیش در الموت.

 

 

یک نمونه‌ نقد عکس‌ بر مجموعه واقع‌نمایی‌های مهدی مقیم نژاد

 

نمونه- نقد عکس- مهدی مقیم نژاد۱
مهدی مقیم نژاد- گالری شش

 

من درباره نقد عکس در این وبسایت یادداشت هایی منتشر کردم. پیش‌تر اشاره کرده بودم نقدهایی که جنبه‌ی تکنیک محور در آن‌ها برجسته باشد، کمک چندانی به فهم ذهنیت عکاس نمی‌کنند و به مخاطب هم اجازه نمی‌دهند که به فهم عمیق عکس دست پیدا کند.(+)

چند روز پیش که در جست‌وجو‌هایم به وبسایت مهدی مقیم‌نژاد برخوردم، متوجه شدم ایشان آدرس نقدهایی که بر عکس ها و نمایشگاه‌هایشان نوشته شده را در وبسایت خود قرار دادند. (+)

این شد که بعد از خوانش آنها از آقای مقیم نژاد اجازه گرفتم تا بخشی از نقدی که محمد پرویزی بر مجموعه واقع‌نمایی‌ها در دوهفته‌نامه‌ی تندیس نوشته را در اینجا به عنوان یک نمونه‌ برای حرف‌هایم بیاورم.

محمد پرویزی در یادداشتش ابتدا به بارز‌ترین جنبه‌‌‌‌ی عکس‌ها یعنی استفاده از تکنیک فتومونتاژ می‌پردازد. و پس از معرفی آن، به دنبال پاسخی برای این سؤال می‌گردد که چرا مهدی مقیم نژاد از این تکنیک بهره گرفته و به کار بردن آن باعث بروز چه نتایجی در آثارش شده است.

پس از آن عکس‌های مقیم‌ نژاد را دسته بندی کرده و برای هر کدام یک نمونه می‌آورد. من یکی از مثال‌هایش را انتخاب کردم. در نهایت پرویزی شیوه‌ی روایت عکس‌ها را مورد بررسی قرار داده و سپس در جمع‌بندی عنوان این نمایشگاه را با توجه به صحبت‌هایش واکاوی می‌کند.

از آنجا که من بخشی از مطلب را انتخاب کردم (و از این بابت عذاب وجدان دارم) حتمن پیشنهاد می‌کنم برای درک بهتر عکس‌ها نقد کامل را در اینجا مطالعه کنید.

از این به بعد هم سعی می‌کنم نقدهایی که به نظرم بسیار مفید هستند و سبب می‌شوند سطح دانش ما در زمینه‌ی عکاسی افزایش پیدا کند را در وبسایتم منتشر کنم.

 نکته: قسمت‌های مهم را پررنگ کردم، در متن اصلی اینگونه نیست.

 

واقعیت یا امر واقعی

واقعیت آن چیزی است که پیرامون ماست. اما امر واقعی را باید اثبات کرد.

ژاک لاکان

مهدی مقیم نژاد گزیده‌ای از آثارش را با عنوان «واقع‌نمایی» در گالری ۶ به تماشا گذاشته است. واقعیت در عکس‌های به نمایش درآمده در این گالری از درهم‌آمیزی و تلفیق دو یا چند واقعیت پیشین به سرانجام رسیده‌اند. این شیوه از دخالت کردن را امروزه در لوای دانش و تفکر مونتاژ (در این زمینه فتومونتاژ) باز می‌شناسیم.

آنچه در این روش اهمیت دارد، درک وجوه تکنیکال در فرایند کار مونتاژ نیست، بلکه بررسی نتایج آن است، چرا که مونتاژ در گام نخست صرفاً فرایندی از کار به حساب می‌آید.

حیطه و میزان دخالت‌ها در اثر  نشان می‌دهد عکاس در چه سطحی از آن استفاده کرده و در کاربست آن چه نتایجی گرفته است. و بارها مهم‌تر؛ آیا او در این شیوه‌ٔ کاری توانسته به روش بیانی منسجم در این مدیوم دست یابد؟ برای درک این نکته باید بر اساس آنچه بر دیوار نمایشگاه آویخته شده دریابیم، دخالت‌ها به چه نیتی انجام گرفته‌اند؟ و یا این امکان در قالب رسانه‌ای چون عکاسی چه فضایی را در این عکس‌ها گشوده و یا پیش برده است؟

چنین پرسش‌هایی می تواند مرز تأویل را از یک سو و از دیگر سو جهان‌بینی (بن‌مایهٔ فکری) را نشانه رود.

از یاد نبریم دخالت کردن اینجا مفهومی کلیدی‌ است؛ چرا که اثر به تنهایی نشانگر و آشکارکننده‌ عمق درگیری و نمایانگر میزان و حیطهٔ دخالت‌هاست. دقیقاً می‌توان از خود اثر فهمید: آیا عکاس در گیرودار کیفیت عناصر باقی مانده و یا توانسته به ساختار آنها نفوذ کند؟

آگاهی از حدود و نحوه‌ٔ به کارگیری توان عکس ها و همنشینی آنها برای رسیدن به موقعیت تازه فراتر از مهارت‌های نرم‌افزاری متکی به بینش و تفکر است.  عکس‌ها تفکر مونتاژ را آشکار می‌کنند. در اینجاست مرز بین بازی با عکس‌ها و یا کاری فکری با آنها ناخواسته به مخاطب سرایت می‌کند. پاسخ کاملی را از این فرایند گرفتن مبتنی بر پیش رفتن روش‌مند در آنهاست و چنین عزمی بی‌شک پشتوانه‌ٔ منسجم فکری می‌طلبد.

به همین دلیل فتومونتاژ نیرو و توش و توانش را نه از رسانه‌ها و محیط گرافیکی بلکه از بار فکری می‌گیرد. رسانه‌هایی که شیوه‌ٔ اجرایی‌شان متکی به نرم‌افزار و یا محیط مجازی‌اند، به شدت نقش اندیشه در آنها مهم و حیاتی‌ست.

مثل خود عکاسی که از فرط سادگی در ابزار و در میانهٔ همه‌گیر شدن آن، هر عکسی را در تعریف خود جا می‌دهد. اما، از میان هزاران عکاس معدود افرادی را به خاطر می‌سپرد.

آنیت عکس

 

نمونه- نقد عکس- مهدی مقیم نژاد
در میانه بادهای شرقی- مهدی مقیم نژاد

 

پیرامون آنیت عکس و تأثیر تکان‌دهنده‌ٔ لحظه‌های ناب بسیار چیزها نوشته‌اند. عکس می‌تواند واقعیت را در آنیت حاضر کند. نه لحظه بلکه لحظه‌ٔ واقعی. واقعی بودن در اینجا به معنای باورپذیر شدن اتفاق است. قدرت جادویی عکس در ثبت لحظه‌های تکرارناپذیر، این رسانه را همچنان بیانگر نگاه داشته است. این مؤلفه تجربه‌‌های عکاسی را با طیف وسیعی از تجربه‌های بصری جدا می‌کند.

دسته‌ٔ دوم از عکس‌های مقیم‌نژاد دقیقاً در موقعیت سوم وضعیتی را پیش کشیده‌اند تا آنیت اتفاق در آن حاضر شود. در این عکس‌ها اکنون حاضر است و شدیداً متکی به زمان حال هستند.

نمونه‌ٔ کامل چنین تجربه‌ای را می‌توان در عکس شماره‌ٔ ۲ [عکس بالا] مشاهده نمود. این عکس حقیقتاً هول‌انگیز است. چنین وضعیتی فقط در توان این رسانه (در گستره هنرهای تجسمی) بازنمود و یا قاب‌شدنی‌ است. لحظه‌ٔ به یادماندنی. درک ابعاد فشرده‌ٔ زمان. تجربه‌ای نابه‌هنگام از آوار حجمی ناخواسته در کسری از ثانیه.

ما فقط با چشم دوربین عکاسی این صحنه را به یاد خواهیم سپرد. ما دقیقاً می‌توانیم از زاویه راوی (چشم) دوربین این هول آور را حس کنیم. موقعیت اول عکس، که ما از درون آن به ورطه‌ٔ هول‌انگیز آسمان می‌نگریم، در آستانه‌ٔ تخریب است. خرابه‌ای که ریزش سنگ‌ها را باور پذیر می‌کند.

اینجا درست زیر این طاق، که ما از دریچه‌های آن به آسمان می‌نگریم، نه سرپناه جای امنی‌ است و نه آسمان نویدبخش. موقعیت‌آفرینی در تجربه‌هایی از این دست بسیار نیازمند دقت و آگاهی‌ است. با کمی اغراق این عکس به ورطه‌ٔ فراواقعی سقوط می‌کرد. در این نقطه کار کردن شدیداً شکلی از خطر کردن است. کمی آن سوتر و گاهی بدون آگاهی تجربه‌‌ها به ورطه‌ٔ فراواقعی و یا به ورطه‌ٔ تخیل ذهنی می‌انجامند.

تخیل ذهنی به آن دسته از دخالت‌ها در عکس گفته می‌شود که موقعیت‌ها ما را به وضعیت‌های نامعلوم ذهن می‌کشاند. عناصر بی‌استدلال و کنار هم و یا در همه چیز شناور می‌شوند. جهانی که با تمام جذابیت‌هایش چون پایش را تمام و کمال از زمین بریده باورپذیر نخواهد شد. ما آنها را به سختی و شاید بتوان گفت در بیشتر مواقع نمی‌فهمیم.

واقع‌نمایی و واقعیت عکس‌ها

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در شکل طبیعی و در زندگی هر روزه‌ به صورت عملی بر آنچه در میدان دیدمان حاضر می‌شود، دخالت می‌کنیم. در بیشتر مواقع و یا غالباً کمتر درباره‌ٔ وجوه دخالت‌هایمان با یکدیگر صحبت می‌کنیم. کافی‌ست احساس‌مان را دربارهٔ آنچه دیده‌ایم، بیان کنیم. آن وقت خواهیم دید، زبان در هر شکل بیانی خود تکه‌هایی از وجوه افتراق‌ها را آشکار می‌کند.

ما جهان پیرامون‌مان را مثل هم نمی‌بینیم. این بدین معنی است که واقعیت پیرامون‌مان (در حوزه ادراک) خود شکلی از واقع‌نمایی است. واقعیت خود را به طرق مختلف بر ما آشکار می‌کند. و بنابه پیش‌داوری‌ها و پیش‌فرض‌های ما معنا می‌شود.

مهدی مقیم‌نژاد احساس‌های پیشازبانی‌اش را و هر آنچه را می‌دیده، به عکس اضافه و یا بیان کرده است. تا تکه‌های از واقعیت را به امر واقعی بدل کند. بدین منظور می‌توان همه‌ٔ آن‌ها را واقعیت دانست. اما واقعیتی که واقع‌نماست. اطلاق واقع نمایی برای واقعیت از این حقیقت سرچشمه می‌گیرد که واقعیت ساخته و پرداخته‌ٔ تأویل‌های شخصی‌ است و هر تأویلی خود شکلی از واقع‌نمایی است.

محمد پرویزی، دوهفته‌نامه‌ی تندیس، شماره‌ی ۱۶۹، اسفندماه ۱۳۸۸

 

 

 

نگاه تکنیک محور، آفت مباحث نقد عکس امروز

 

Ostfahrt by Ruslan Hrushchak- نقد عکس
عکس از Ruslan Hrushchak

 

پیش‌نوشت: حرف اصلی این یادداشت را قبلن هم مطرح کردم. تفاوت اینجاست که این بار مصداق‌های متفاوت‌تری را بیان کردم و در آخر یکی از اثرات این نوع نگاه را بر آثار عکاسان مستندنگار ایرانی بررسی کردم.

یک: مدتیست به جلسات نقد عکس می روم. این جلسات از سوی انجمن عکاسان قم هر هفته برگزار می شود. معمولن در آنجا عکس‌های همدیگر را می‌بینیم  و با همراهی استاد ابراهیم سلیمانی که عکاس شناخته شدهٔ قم هستند، درباره عکس ها گفت‌وگو می‌کنیم.

اما بیشتر بحث‌ها حول محور بخش های تکنیکی عکس هستند. به ادیت می‌پردازیم، به ترکیب‌بندی، نور و چنین مسائلی. کمتر پیش می‌آید که درباره چرایی عکس ها، ذهنیت عکاس و تداعی‌هایی که می‌تواند پیش بیاورد صحبت کنیم.

دو: اگر نگاهی به وب‌سایت های شاخص و پربازدید عکاسی مانند نوریاتو، لنزک، عکاسی و … بیاندازید متوجه می‌شوید هرکدام از این‌ها اگرچه به مباحث نقد عکس در بخش‌هایی از سایتشان پرداخته‌اند اما به جز وبسایت عکاسی، محتوای وبسایت‌های دیگر به طور تخصصی به این مباحث ورود نمی‌کنند. بیشتر نقدها توصیفی هستند. در واقع وبسایت عکاسی علاوه بر اینکه یک بخش مختص نقد عکاس‌ها و گالری‌ها دارد، فضایی را به عنوان وبلاگ برای عکاسان و صاحب‌نظران در این حوزه فراهم کرده که آنجا بنویسند. هرچند این وبلاگ‌ها علی‌رغم مطالب خوبشان، قالب بلاگفایی دارند، با فونت ریز و با تأخیر به روز می‌شوند.

سه: از یکی از صاحب نظران این حوزه خواستم چند وبسایت که در این زمینه حرفی برای گفتن دارند را به من معرفی کنند که البته ایشان وبسایت مفیدی پیدا نکردند.

چرا در وب فارسی محتوا در زمینه نقد عکس کم است؟ چرا وقتی می‌خواهیم درباره نقد عکس صحبت کنیم تنها به ترکیب‌بندی و نورپردازی و مسائل تکنیکی می‌پردازیم؟

اگر آثار برخی از عکاسان را نگاه کنیم، در لحظه جذابند. ترکیب‌بندی فوق‌العاده‌ای دارند. ویرایش و ادیت بی نظیر است و این عوامل در کنار هم تحسین ما را برمی‌انگیزند. کمتر پیش می‌آید عکسی را ستایش کنیم که از محیط اطرافمان گرفته شده و در ظاهر نکتهٔ چشم‌گیری ندارد.

تعجبمان وقتی برانگیخته می‌شود که متوجه می‌شویم همان‌ عکس‌هایی که به نظرمان چشم‌گیر نبودند، در گالری‌های متفاوت به نمایش درآمدند، با قیمت بالایی به فروش رسیده‌اند یا جزو درخشان‌ترین آثار عکاس محسوب می شوند. چند نمونه را بررسی می‌کنم:

جف وال، مشهورترین عکاس زنده‌ی دنیا 

جف وال عکاس مشهور و شناخته شده‌ایست که عکس‌هایش با قیمت بالایی به فروش می‌رسند. (+) یکی از عکس‌های او را ببینیم:

 

اتاق مخروبه- جف وال- نقد عکس
اتاق مخروبه

 

بیشتر آثار او بازسازیِ وقایع اطرافش هستند. او این کار را ماهرانه انجام می‌دهد. در همین عکس تمام جزییاتی که می‌بینید به طور دقیق چیده شدند.

اگر من توضیحی درباره عکاس نمی‌دادم، آیا شما این عکس را یک اثر هنری برجسته می‌دانستید؟ چرا این عکس مشهور شده ؟ آیا این عکس صرفن به خاطر عکاسش جایگاهی پیدا کرده است؟

مهران مهاجر، هنرمند-عکاس و منتقد هنری فرهیخته

اکنون دو عکس از مهران مهاجر را ببینیم که در گالری‌های متعددی در ایران و سایر کشورها به نمایش درآمده:

 

مهران مهاجر- نقد عکس
از مجموعه خاطرات یک پرسه زن خسته و تنبل

 

مهران مهاجر- نقد عکس
از مجموعه خاطرات یک پرسه زن خسته و تنبل

 

عکس‌ها چطور بودند؟ نظرتان درباره آنها چیست؟ به نظر ساده یا بی معنی نیستند؟ برای ما بله، شاید. چون ما به غیر از تکنیک‌های ترکیب بندی چیزی از عکس نمی دانیم. به همین دلیل است که این عکس‌های به ظاهر پیش پاافتاده برایمان مفهومی ندارند. شاید توجه به عنوان مجموعه عکس برایمان جالب باشد. پرسه زنی که تنبل است و عکس‌هایش را از پشت لپ‌تاپ نمایش داده. با این حال برای فهم آن نیاز به کاوش بیشتری داریم.

در وب فارسی درباره این عکس‌ها بحث نمی‌شود. در واقع در جلسات نقد عکس هم چنین اتفاقی می‌افتد. عکاس را معرفی می‌کنند، عکس‌های خوبش را می‌گذارند، از تکنیک‌هایش می‌گویند ولی ما چندان از ایده و ذهنیت عکاس چیزی نمی‌دانیم.

فقر محتوای دیجیتال چه تأثیری بر ذهنیت عکاسان جوان دارد؟

 همین می‌شود که اگر عکس‌های مستند عکاسان ایرانی را در جشنواره‌ها بررسی کنید می‌بینید همهٔ آنها حول بدبختی‌های افراد می‌گردد.

در نمایشگاه شید و دوربین نت که سال پیش رفتم، مجموعه عکس های برگزیده مربوط به گورخواب‌ها، بچه‌های سندروم داون یا کسانی که بیماری خاصی دارند، دختران جوانی که در روستا بواسطه‌ی کار زیاد جسمشان فرسوده می‌شود و … بودند. کمتر مجموعه‌ عکسی پیدا می‌شد که ایده‌ی نو و تازه ای را مطرح کند.

 من نمی‌گویم پرداختن به مشکلات این افراد لازم نیست و ضرورت ندارد، می‌گویم چرا فقط اینها را زیر ذره‌بین می‌گذاریم، چرا لنزمان را به سمت ایده‌های دیگر که می‌تواند اثرگذار باشد و لزومن درباره‌ی بدبختی افراد نباشد نمی‌چرخانیم؟

اگر از مسائل تکنیکی فراتر نگاه کنیم بدون شک دیدمان به محیط اطراف وسیع‌تر می‌شود و ایده‌های بکرتری به ذهنمان می‌رسد. و شاید آنجا بتوانیم به عکاسی به عنوان یک رسانه‌ی هنری نگاه کنیم. درواقع اصلی‌ترین دلیل من برای یادگیری، آموختن و نوشتن در این وبسایت در زمینه نقد عکس همین است.

پینوشت: عکسی که در ابتدا می‌بینید دو زنی را نشان می‌دهد که از خوابشان برده و از دیدن تابلوی زیبای پشت سرشان غافل مانده‌اند.  بی‌ارتباط با این مطلب نیست.

 

سری مطالب نقد در عکاسی

 

سهولت عکاسی یا تولید عکس؟

 

هنرمند -نقش اول

 

از همان زمانی که دوربین عکاسی اختراع شد و عکاسی پا به دنیای هنرمندان گذاشت حاشیه‌هایی هم با خود به همراه آورد. از جمله مهمترین و بحث‌برانگیزترینشان این بود که آیا عکاسی را می‌توان یک رسانهٔ هنری به حساب آورد یا خیر. اگرچه در اوایل اختراع دوربین، کارایی آن محدود به ثبت تصاویر بود با این حال چنین قابلیتی خوشایند بسیاری از نقاشان نبود. چراکه آنها ساعت‌های بسیاری وقت صرف می‌کردند تا یک منظره یا پرتره را به تصویر بکشند و دوربین این کار را تنها در ظرف چند ساعت نوردهی انجام می‌داد.

به همین دلیل بسیاری از افراد به عکاسی یک نگاه تکنیک محور داشتند. اما عکاسی از همان ابتدا هم می‌خواست چیزی بیش از ثبت یک تصویر روزمره باشد به همین علت با سرعت و سماجت بیشتری در زمین هنر تاخت و عکاسان با استفاده از فنون هنری و بصری و نمایش آثار خود در موزه‌ها و گالری‌ها و برگزاری جشنواره‌ها سعی کردند حرفه‌شان را به عنوان یکی از شاخه‌های هنر به مردم بشناسانند.

شاید فکر کنیم نگرش تکنیک محور امروزه کمرنگ شده اما واقعیت این است که چنین نگاهی به عکاسی همچنان میان مردم رواج دارد. با پیشرفت تکنولوژی، دوربین‌های دیجیتال با قابلیت‌های پیچیده تری ساخته شدند و دوربین‌های موبایل روز به روز با وضوح بالاتری عکس ثبت کردند. این امر سبب شد که در تصور عموم، عکاسی به جنبه‌های فنی‌اش بسنده شود و به دیدگاه عکاس به عنوان یک هنرمند بها داده نشود.

در باور مخاطبان، عکسی «عکس» محسوب می‌شود که فن خارق‌العاده‌ای در آن استفاده شود. حال این فن یا مربوط به زمان عکاسیست یا بعد از تولید و در مراحل ویرایشی در عکس وارد می‌شود.

زمانی که پروژه «عکس خوب ببینیم» را در اینستاگرام راه انداخته بودم و عکس‌هایی از عکاسان را -که از نظر تکنیکی چندان چشم‌گیر نبودند اما نگاه هنرمندانه‌ای در آنها وجود داشت- آنجا می‌گذاشتم، برخی از دوستانم از من می‌پرسیدند آیا این عکسی که انتخاب کردی واقعاً یک عکس خوب است؟!

البته که عکاسی به عنوان یک رسانهٔ بصری، ترکیبی از فرم و محتواست، اما ارتقا کیفیت دوربین‌های دیجیتال و دوربین‌های موبایل و همه‌گیر شدن آن باعث شد که نگاه دم‌دستی‌گرایانه‌ای به مدیوم عکاسی شود. «این روزها همه موبایل دارند و عکس‌های خوب می‌گیرند» را بارها از زبان دوستان و آشنایان شنیده‌ام.

درست است که ذات عکاسی از همان ابتدا با تکنولوژی پیوند خورده اما اگر بخواهیم عکاسی را یک مدیوم هنری به شمار آوریم چاره‌ای نداریم جز اینکه ذهنیت هنرمند را در آن برجسته‌تر از قابلیت‌های دوربین بدانیم.

عکس‌های شادی قدیریان که پیشتر آن را معرفی کرده بودم را بار دیگر نگاه کنید. (+) قدیریان گفته برای ثبت این عکس‌ها تنها یک هفته فرصت گذاشته اما فکر کردن به موضوع و سوژهٔ انتخابی‌اش برای این مجموعه عکس یک سال و نیم زمان برده است.

تمام حرفم این است: ما در عصری زندگی می‌کنیم که سوار بر جت تکنولوژی با سرعت زیادی می‌تازیم و پیش می‌رویم، در این زمانه تولید عکس آسان است، به آسانی فشار دادن یک دکمه، کافیست همه چیز را به تنظیمات دوربین بسپاریم! در این دوران چیزی که خلقِ ارزش می‌کند و اثر فرد را از دیگران متمایز می‌کند، ذهنیت و فردیت هنرمند است.

در مطلب آینده یکی از دلایلی که باعث می‌شود باور دم‌دستی گرایانه و تکنیک محور میان مردم متداول شود را بیان می‌کنم.

 

پینوشت: متأسفانه نام صاحبِ اثری که در ابتدا می‌بینید را نمی‌دانم اما کارش از نظرم بسیار خلاقانه‌ است.

یادداشتی بر نمایشگاه «به من نگاه کن» عباس کیارستمی

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۸

 

پیش‌نوشت: عباس کیارستمی طی چند سال از موزهٔ لوور عکس‌هایی گرفته بود و اکنون برای نخستین بار در موزهٔ ملی ایران تعدادی از این عکس‌ها به نمایش درآمده است. این نمایشگاه تا خرداد ماه ۹۷ ادامه دارد. یادداشت زیر تکمله‌ای بر این نمایشگاه و عکس‌های کیارستمی‌ست.

****

حتی اگر مثل من شیفتهٔ کیارستمی هم نباشید، باز هم می‌توانید هوشمندی او را در انتخاب عنوانی که بر این مجموعه عکس برگزیده، دریابید. «به من نگاه کن» زبان حال توریست‌ها و گردشگران نیست، «به من نگاه کن» زبان حال آدم‌هاییست که چند صد سال قبل در یک نقطه‌ از زمان و مکان متولد شدند و برای همیشه در همان جا ماندگار شدند. زبان حال آدم های درون تابلو‌هایی که به دیوار میخ شده‌اند. آدم‌هایی که هر روزه در گوشه‌ای از دیوار به انتظار نگاه و تحسین بازدیدکنندگان می‌نشینند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۶

 

کیارستمی مثل همیشه سراغ آدم‌هایی رفته که در اطراف ما وجود دارند اما کمتر نگاهشان می‌کنیم. مثل آقای بدیعیِ «طعم گیلاس» یا حسینِ «زیر درختان زیتون» یا زنِ فیلمِ «ده» یا استادِ «مثل یک عاشق». آدم‌هایی که می‌توان با نگاه کردن به آنها چیزهای زیادی را فهمید و یا درباره‌شان تأمل کرد.

این بار هم آدم‌هایی که به دیوار میخ شده‌اند انتخاب کیارستمی برای دقیق‌تر نگاه کردن به اطرافمان است. یا شاید برعکس گویی آنها از کیارستمی دعوت کردند تا نگاهی که مردم به آنها می‌اندازند را به تصویر بکشد و نه در قالب فیلم که در قالب یک مجموعه عکس. مجموعه عکس هم از لحاظ داستانی بودن شبیه فیلم است و هم اینکه وقتی خود این آدم‌های توی تابلو ثابت شده‌اند چگونه می‌توانند بازیگر فیلم باشند و حرکت کنند؟بنابراین مجموعه عکس انتخاب هوشمندانه‌تری برای زبان حال آنان است. کیارستمی هم گزینهٔ مناسبیست، چون هم تبحر دارد و هم بواسطهٔ فیلم‌هایش محبوب فرانسوی‌هاست و گویی آنان به او اعتماد دارند.

اما مردم چگونه‌اند؟ آنها چگونه با تابلوهایی که سمبل هنر و تاریخ یک دوره‌اند برخورد می‌کنند؟ برخی از آنان را می‌بینیم که به سرعت از کنار تابلو می‌گذرند و چشم درون تابلو عاجزانه از او می‌خواهد که لحظه‌ای بایستد و تماشایش کند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۰

 

برخی از مردم مبهوت و متحیر شکوه یک تابلو‌اند و کیارستمی برای آن که بتواند این حس تحسین را نشان بدهد، تنها یک قسمت از بدن بازدید کننده را انتخاب کرده و در گوشهٔ قابش نشانده است و با این کار شکوه تابلو را به رخ ما که تنها بینندهٔ آن اثر هستیم کشیده است.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۳

 

گروهی دیگر از مردم هستند که پا را فراتر گذاشته‌‌اند و برای مدتی کوتاه از دنیای بیرونی کنده شده‌ و به آن نقطه از مکان و زمانی که اثر ثبت شده سفر کردند. کیارستمی زاویه نگاهش را طوری برگزیده که نمی‌توان تشخیص داد کدام قسمت اثر هنری و کدام قسمت بازدیدکنندگان هستند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۴

 

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۱

 

و برخی هم که شاید به جهت برانگیختن حس فخرفروشی دوستانشان نسبت به جایی که قرار دارند و البته شاید به هزاران دلیل دیگر با تابلوها سلفی می‌گیرند. مردمی که می‌توان گفت به هنر به عنوان یک کالا می‌نگرند و با ثبت کردن جزیی از اثر و خودشان و به اشتراک‌گذاری آن در وب، آن را به نوعی مصرف می‌کنند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۲

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۷

 

می‌دانم که ممکن است با این نظر موافق نباشید اما درست در کنار همین نمایشگاه، در قسمت دیگری بخشی از آثار موزهٔ لوور به نمایش درآمده بود و وقتی رفتار و منش مردم را آنجا دیدم که به سرعت از خودشان در کنار تک تک تابلوها و کتیبه‌ها و مجسمه‌ها و از توضیحاتی که در کنار آنها چسبانده شده بود عکس می‌گرفتند از خودم پرسیدم مردم این همه عکس را برای چه می‌خواهند؟ جز اینکه تنها این احساس را به ما می‌دهد که لحظه‌ای را از قلم نیانداخته‌ایم و خیالمان راحت باشد حالا که آمدیم با ثبت کردن آنها هم می‌توانیم به دیگران نشان بدهیم. دیگران هم مثل ما لحظه‌ای گذرا را به دیدن عکسی که گرفتیم اختصاص می‌دهند و نه بیشتر.

در کمترین زمان ممکن می‌توان یک تصویر تولید کرد، آن را به اشتراک گذاشت، و در نهایت آن را در کمتر از چند ثانیه نگاه کرد. و این سرنوشت یک اثر هنری یا تاریخی‌ست که برای ثبتش مشخص نیست چه اندازه طول کشیده است.

اما نگاه کیارستمی که به نظر می‌رسد مطابق آنچه که گفتم باشد، اینگونه نیست. نگاه کیارستمی نگاه هنر است برای هنر. او از آثار هنری عکس برداشته و یک اثر هنری آفریده است. چیزی که نه تنها جنبه‌های زیبایی شناسانه دارد بلکه از اندیشه و بینش درونی‌اش به هنر نشئت می‌گیرد.

در مستندی با عنوان «پیاده‌روی با کیارستمی»، او (نقل به مضمون) گفته بود که وقتی ناراضی هستیم دست به آفرینش می‌زنیم. احساس نارضایتی یک نوع بی‌قراری با خودش به همراه می‌آورد که نمی‌گذارد دست روی دست بگذاری. هنر در واقع از همین جا زاده می‌شود.

اما کمی هم به ظاهر بپردازیم. چینش و انتخاب رنگ قاب‌ها که توسط دو تن از دوستان و شاگردان او انجام شده، نشان می‌دهد که آنها نگاه کیارستمی را خوب می‌شناختند چون به نظرم همان کاری را کردند که اگر کیارستمی بود، یقیناً انجام می‌داد.

همچنین تناسب رنگ و فرمی که در انتخاب سوژه‌ها با تابلوها وجود دارد، بی‌نظیر است. رنگ کیف و گوشواره های قرمز و هماهنگی آن با علامت صلیب در تصویر دختری که به دو زن راهبه نگاه می‌کند، یکی از شاهدان این مدعاست. به راحتی می‌توان این هماهنگی را در عکس‌های دیگر هم مشاهده کرد. به عنوان مثالی دیگر تلاقی نگاه چشمان فرد درون تابلوی هنری با سوژه‌ها حکایت از همین داستان دارد.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۲

 از یکی از دوستان کیارستمی که مسئولیت انتخاب تصاویر را برعهده داشت شنیدم که این کارها تنها یک سوم مجموعه کامل موزهٔ لوور است. نمی‌دانم چرا این اتفاق نیافتاده و عکس‌های بیشتری نشان داده نشده اما فکر می‌کنم اختصاص یک سالن بزرگتر برای نمایش تعداد بیشتری از آثار این هنرمند فقید که قطعاً سهم به سزایی در فیلمسازی و عکاسی ایران داشته، توقعی بیجا نباشد. هنوز بسیاری از عکس‌های او (مانند همین مجموعه و مجموعهٔ «مونه و من») به صورت عمومی به نمایش درنیامده و قطعاً افراد زیادی شبیه من علاقه‌مند به دیدن و یادگرفتن و تأمل کردن در نگاه او هستند.

 

 

برای درک عکس به چه اطلاعاتی نیاز داریم؟

 

برای-درک-عکس-چه-اطلاعاتی-لازم-است

 

پیش‌نوشت:  این نوشته در ادامهٔ مباحثی‌ست که تصمیم گرفته بودم از کتاب نقد عکس تری بَرِت از انتشارات مرکز درمورد فهم عکس بنویسم. قسمت‌های قبلی را می‌توانید از اینجا بخوانید.

احتمالاً برای شما هم بارها پیش‌ آمده که معنای یک عکس را با مشاهدهٔ آن به سادگی متوجه نشوید یا پس از شنیدن توضیحاتی دربارهٔ‌ آن نگاهی کاملاً متفاوت با آنچه که قبلاً داشته‌اید به دست بیاورید.

از آن‌ جایی که عکس، گزینش یک تکه‌ای از مکان و زمان، آن‌ هم به انتخاب عکاس است، بنابراین اگر اطلاعات بیشتری دربارهٔ عکس نداشته باشیم ممکن است در وهلهٔ اول عکس را به گونه‌ای دیگر تفسیر کنیم. اینجاست که کسب اطلاعاتی علاوه بر آنچه که در عکس مشهود است می‌تواند به ما در درک صحیح از آن یاری برساند.

برای مثال عکس زیر از نیوشا توکلیان را در نگاه اول یک جمع دوستانه و دخترانه را نمایش می‌دهد که برخی از آنها یونیفرم جنگ بر تن دارند و دست یکی از آنها شکسته است. خنده‌های دختران گویا نشان از سرخوشی آنها دارد. این عکس به تنهایی حرف زیادی برای گفتن ندارد. اما وقتی بدانیم که نیوشا توکلیان یک عکاس خبری و مستندنگار است و این عکس‌ها را از جنگ کوبانی گرفته و اگر عکس های دیگر او را ببینیم که در آن‌ها دختران در حال تمرین های رزمی و آمادگی برای جنگ هستند، احتمالاً نظر دیگری دربارهٔ این عکس خواهیم داشت.

حالا این عکس‌ برای ما حرف‌های بیشتری دارد، شاید از دیدن آن غمگین شویم. چون می دانیم دخترانی هستند که به جای پرداختن به کار، تحصیل و زندگی روزانهٔ خود باید در میدان جنگ حاضر شوند و از کشورشان دفاع کنند. آن لحظه‌ای که عکاس انتخاب کرده و سرخوشی چند دختر را در جمعی نشان داده همیشگی نیست و تنها لمحه‌ای کوتاه بوده میان هزاران لحظهٔ سخت و تلخ که سرنوشت دختران آن سرزمین را به چنگ آورده است.

 

نیوشا-توکلیان-درک-عکس

 

دانستن اطلاعاتی در مورد عکاس، سبک کاری او، مفروضات تاریخی در مورد دوره‌ای که در آن می‌زیسته، فرهنگ جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، نوع دوربینی که از آن استفاده می‌کند، اطلاعات مربوط به صحنه در زمانی که عکس گرفته شده و … می‌تواند درک ما را از عکس غنا ببخشد.

البته واضح است کسی که با هنر و تاریخ هنر آشنایی چندانی ندارد نمی‌تواند چنین اطلاعات منسجمی دربارهٔ عکس‌ها داشته باشد، بنابراین کسب و شرح آنها وظیفهٔ شخصی‌ست که با هنر زندگی می‌کند و نه تنها با عکاسان بلکه با هنرمندان در زمینه‌های هنری دیگر آشناست. شخصی که او را منتقد هنری می‌نامند.

نکتهٔ قابل ذکر دیگر آنست که یک منتقد هنری از آنجا که با هنر زندگی می‌کند می‌تواند آثار هنرمندان را با یکدیگر مقایسه کند و تداعی‌هایی که یک هنرمند در خلق اثرش از آن‌ها بهره گرفته را آشکار کند. آشنایی با آثار هنری به منتقد کمک می‌کند که نقش روشن‌گرانه‌تری ایفا کند و بر بینش مخاطب بیافزاید. به هر حال «خلاقیت عکاسان از نظر اجتماعی و زیبایی شناختی در فضای تهی تحقق نمی‌یابد»، آنان از سایر هنرمندان، مردم، فرهنگ، تاریخ و زمانه‌ای که در ٖآن زندگی می‌کنند نیز تأثیر می‌پذیرند. در نتیجه یک منتقد نگاه جامع‌تری به عکس دارد و می‌تواند آن را به مخاطب انتقال دهد.

عکس‌ها در کجا و چگونه به نمایش گذاشته می‌شوند؟

شاید طرح این مسأله بی‌اهمیت به نظر برسد اما برخلاف ظاهر، بسیار مهم و حیاتی است. محل ارائه عکس می‌تواند معنای آن را تأویل کند. این که عکسی در یک کتاب چاپ شود باشد یا در دیوار نمایشگاهی آویخته شده باشد، در موزه هنری به نمایش گذاشته شود یا در یک نشریه ماهانه یا در مترو در معرض دید عموم قرار بگیرد یا نه اصلاً در وبسایت عکاس یا در اینستاگرام او بارگذاری شود تعبیر بیننده از عکس را می‌تواند تغییر دهد.

«مفهوم هر عکس به میزان قابل ملاحظه‌ای به زمینه و مکانی که در آن عرضه می‌شود بستگی دارد.»

اگر عکس در یک موزهٔ هنری به نمایش در بیاید، تلقی زیبایی‌شناختی از آن می‌شود، در حالی که اگر همان عکس را در یک نشریه یا هفته‌نامه چاپ کنیم ممکن است به مفهوم و محتوای عکس بیشتر توجه کنیم.

عکسی که در اینستاگرام در قطع کوچک بارگذاری می‌شود و فرصت دیدن آن تنها به اندازهٔ چند ثانیه است (عادت به اسکرول و لایک سبب می‌شود مخاطب در عکس به اندازه‌ای که شایسته است دقت نکند) با همان عکس در قطع کامل در دیوار یک نمایشگاه عکس کاملاً متفاوت است. شاید هر دو یک عکس باشند اما نگاه مخاطب به آن فرق می‌کند و البته که در مورد دوم می‌توان بهتر و موشکافانه‌تر با عکس برخورد کرد.

بسیاری از  عکس‌های ژورنالیستی به دلیل نمایش در یک فضای هنری، خاستگاه اصلی‌شان را از دست می‌دهند و مردم به جای توجه به رنج و محنت هم‌نوع خود به زیبایی و تماشایی بودن اثر توجه می‌کنند.

زمینه‌ای که اثر در آن ارائه می‌شود می‌تواند معنای عکس را تغییر دهد. بنابراین یک هنرمند باید نسبت به محل ارائه آثارش توجه ویژه‌ای داشته باشد و آن را به شکلی انتخاب کند که با هدفش از ثبت عکس همسو باشد.

همچنین این موضوع باید توسط منتقد بررسی شود، چرا که محل نمایش یک اثر هنری به عنوان یک نوع دادهٔ اطلاعاتی می‌تواند در درک و فهم اثر مؤثر باشد.

به طور خلاصه برای تفسیر یک عکس، تنها آنچه که در عکس نشان داده می‌شود کافی نیست. برای تعبیر یک عکس به اطلاعات بیشتری نیاز داریم که از طریق پیشینهٔ عکاس و ارجاعات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و محل ارائه عکس قابل دسترسی است.

پینوشت: عباراتی که در گیومه آمده‌اند از متن کتاب هستند.