ماه: خرداد ۱۳۹۷

چرا کوه می‌روم؟

 

کوه - نقش اول

 

گفتم بعد از مدت ها که در زمینه عکس و عکاسی و هنر نوشتم، کمی هم از خودم بنویسم. این شد که پرسش دوستی را بهانه‌ای قرار دادم برای نوشتن یک یادداشت.

البته قبلن یادداشت کوتاهی در این مورد با عنوان «درس‌هایی که طبیعت به آدم می‌دهد» نوشته بودم. اما حالا که دوباره آن را خواندم به این نتیجه رسیدم که نگاهم کمی تغییر کرده است.

پیش ترها نامنظم کوه می‌رفتم. هر وقت فرصتش می‌شد. اما اکنون مدتی است که یک هفته در میان کوه می‌روم. هر هفته نمی‌روم چون طی کردن مسیر قم تهران از کوه‌پیمایی خسته‌کننده‌تر است. راستش را بخواهید ترجیحم این است که کوه‌های تهران را بروم. با آنکه قم شهریست که در آن متولد شدم و در آن زندگی کردم و زندگی می‌کنم اما احساس تعلق خاطری که به تهران دارم، نسبت به شهر خودم ندارم. تهران برایم آشناست، خانه است، با همه شلوغی‌ها و دود و دمش. هرچند ازش دور هستم.

بگذریم. راستی معمولن هم تنها کوه می‌روم. بیشتر به این دلیل که پایه‌ای برای کوه‌پیمایی ندارم. اما در مسیر دوست پیدا می‌کنم و بخشی از مسیر را با هم می‌رویم. هفتهٔ پیش بعد از مدت‌ها توچال رفتم. در مسیرم تصادفی به دختری برخوردم که قبلن در مسیر شیرپلا او را دیده بودم. با هم نیم‌ ساعتی مسیر خاکی را رفتیم و وقتی هر دویمان از این مسیرِ یکنواختِ کسل‌کننده خسته شدیم تصمیم گرفتیم به دل صخره ها بزنیم و از مسیر اصلی منحرف شویم.

خلاصه بعد از اینکه حسابی نفس‌مان درآمد جایی برای رفع خستگی نشستیم. از من پرسید چرا کوه می‌آیی؟ در منظره‌ای که بودیم تهران و ساختمان هایش کوچکتر بودند. نگاهی به آنها کردم و بدون لحظه‌ای درنگ گفتم: کوه رفتن برای من یعنی دور شدن. دور شدن از محیط، از مشکلات، از هر چیزی که من گنده‌اش می‌کنم. وقتی کوه می‌آیم و به ارتفاعی می‌رسم و نگاه می‌کنم به منظره روبه‌رویم که همه چیز چه قدر کوچک است به خودم می‌گویم نگاه کن، جور دیگری نگاه کن. مسائل زندگی‌هم همینقدر کوچک‌اند و قابل حل. اگر از آنها فاصله بگیری، میدان دیدت وسیع‌تر می‌شود، چیزهای بیشتری را می‌بینی و جزییات را کم‌اهمیت‌تر می‌انگاری. گاهی هست که ما فکر می کنیم همه چیز همین است که روبه‌روی ماست. همه دنیا محاصره می‌شود به جایی که ما در آن زندگی می‌کنیم. یادمان می‌رود که جهان بزرگتر است و برخی مسائل که ما رویش ذره‌بین می‌گذاریم و آنها را بزرگتر از حد و حدود خودش گمان می‌کنیم چندان هم بزرگ و لاینحل نیستند.

گفت ولی این حرف کمی شبیه ادعاست و عمل کردن به آن مشکل. گفتم قبول دارم. وقتی درگیر یک موضوع و مسئله‌ای هستی سخت است که بخواهی نوع نگاه و زاویه دیدت را از تِله به واید تغییر دهی. کوهپیمایی برای من یک جور یادآوریست تا سعی کنم دنیا را در مقیاس‌های متفاوتی ببینم. راستش من همیشه دلم خواسته واقعیت را همانطور ببینم که هست. اما فکر می‌کنم این کار غیر ممکن است.

البته که نمی‌توان از لذتی که بودن در طبیعت برای آدم به ارمغان می‌آورد گذشت. بدون شک  نفس نفس زدن، نفس عمیق کشیدن ، و بعد دمی آسودن در پهنهٔ طبیعت از لذت‌های بی‌نظیریست که هر بار محرکی برای کوه رفتنم بوده. چند وقت پیش درکه رفته بودم و کمی پایین‌تر از پناهگاه پلنگ‌چال کنار آبشاری روی زمین خوابیدم، روی خودِ زمین. چشمانم را بستم و به همهمه ها گوش دادم. تجربهٔ دلچسبی بود. گاه آدم فکر می‌کند بالاخره عادی میشود اما به نظرم اینطور نیست. بیشتر آدم‌هایی که این لذت را درک می‌کنند دیگر نمی‌توانند از آن دست بکشند. یک بار وقتی از شیرپلا به ایستگاه پنج آمدم، در مسیر بازگشت با تله‌کابین، کنارم آقایی نشسته بود که مشخص بود کوهنورد است. از بالا که به سمت پایین می‌آمدیم، منظره شهر پیدا بود و ساختمان‌ها هر لحظه تصاعدی بزرگتر می‌شدند. آقای کناری از این منظره عکس گرفت. نگاهش کردم و گفتم: دوباره داریم پرت میشیم تو دل شهر! نگاهی تأیید آمیز کرد و گفت: من اگر یک هفته نیام مریض میشم. گفتم: درک میکنم. کوه آدمها را معتاد می‌کند.

پیش‌تر فکر می‌کردم کوه برای من یک تفریح است. اما راستش را بخواهید حالا کوهپیمایی برایم فعالیتی شده شبیه نوشتن یا مطالعه یا عکس دیدن. اگر انجام ندهم احساس خوبی نسبت به خودم و زندگیم ندارم. به قول شاهین کلانتری فکر می‌کنم کپک زدم:)

پینوشت: دوستی می‌گفت در عکس اول شبیه فعال‌های محیط زیست شدی نه یک ورزشکار. خندیدم و گفتم راستش خودم بیشتر خوشحال می‌شوم شبیه اولی باشم.

 

کوه - نقش اول

 

کوه - نقش اول

 

 

 

ابعاد عکس چه تأثیری در دیدن عکس‌ها دارد؟

 

ابعاد عکس- نقش اول

 

تا به حال شده فکر کنید زمانی که برای دیدن یک عکس در صفحه اول نشریه یا کتابی صرف می‌کنید بیشتر است یا زمانی که برای دیدن همان عکس در صفحه اینستاگرام؟ جزییات عکس در دسکتاپ وضوح بهتری دارد یا در موبایل؟ به طور متوسط زمانی که برای دیدن یک عکس در نمایشگاه می‌گذارید چه قدر است؟

بدیهیست که مرور عکس‌های اینستاگرام، میان خستگی‌های یک روز پرمشغله، وقت کمتری نسبت به دیدن عکس در نشریه یا کتاب می‌برد. (منظور من یک عکس است) ما در اینستاگرام سریع اسکرول می‌کنیم و وقت چندانی برای دیدن نمی‌گذاریم.( گو اینکه انگار همین را هم اینستاگرام طلب می‌کند. برای مثال به زمان تعیین شده برای استوری‌ها دقت کنید، اگر تک عکس باشد، چند ثانیه بیشتر نیست.)

همین مقایسه را می‌توان در مورد نشریه یا کتاب و گالری انجام داد. ما کتابِ عکس را ورق میزنیم و عکس‌هایش را میبینیم و بیشتر به یادداشتی که پای آن آمده توجه می کنیم تا عکس. اما در گالری یا موزه فرصت بیشتری برای دیدن عکس‌ها داریم.

البته که عوامل متفاوتی در وقتی که صرف می‌کنیم موثرند، از جذابیت و گیراییِ جهان درونی عکس گرفته تا حوصله و حال جسمی ما. اما می‌خواهم یکی از این آنها را بررسی کنم.

نسبت عکس‌ها در صفحه موبایل، دسکتاپ، کتاب و نمایشگاه تغییر نمی‌کند. اما اندازهٔ طول و عرض عکس به محل ارائه آن بستگی دارد. عکس‌ها در صفحه موبایل (بسته به ویژگی‌هایش) در ابعاد کوچک‌تر به نمایش در می‌آیند و از اشباع بیشتری برخوردارند.

قطع کتاب‌های عکس معمولاً خشتی (۲۲*۲۲) است و اندازهٔ عکس‌های چاپ شده در گالری‌ها به عنوان مثال ۵۰ در ۷۰ . وقتی ابعادی که عکس در آن چاپ می‌شود بزرگتر باشد، جزییات هم به همان نسبت بزرگتر به نمایش در می‌آیند و در نتیجه توجه مخاطب را جلب می‌کنند.

این است که وقتی یک عکس را در اینستاگرام می‌بینید شاید چندان جزییات شما را درگیر نکنند و اصلن آشکار نباشند، اما اگر همان را بر روی دیوار گالری ببینید، نظرتان ممکن است عوض شود. عکس‌ همان است اما اینجا شما آن را بهتر می‌بینید و درک می‌کنید. همچنین شتاب‌زدگی که در اینستاگرام برای دیدن عکس بعدی وجود دارد در گالری کمتر احساس می‌شود و در نتیجه آرامش بیشتری دارید.

طول و عرض قاب عکس برای نمایش در گالری تا حدودی استانداردهایی را با خود به همراه دارد (به فضای گالری بستگی دارد). با این حال برخی از عکاسان با توجه به موضوع و سلیقه‌شان و اثری که می‌خواهند در بیننده بربیانگیزند، ممکن است اندازه ‌های رایج را انتخاب نکنند. یا عکس‌هایشان را با همدیگر ترکیب کنند و یک عکس با سایز بزرگ بسازند.

برای مثال آندریاس گرسکی، عکاس آلمانی از این نمونه کارها فراوان دارد. عکس سمت راست که مرور  (۲۰۱۵) نام دارد و در گالری هیوارد به نمایش درآمده از ترکیب چهار عکس ساخته شده. سمت راست عکس نخست وزیر فعلی آلمان آنگلا مرکل و سه نفر بعدی، نخست وزیرهای قبلی آلمان هستند که هر کدام در دوره متفاوتی رهبری این کشور را از سال ۱۹۷۴ به عهده داشتند. عکس از پشت سر آنها و از میان پنجره ثبت شده، در حالیکه  آنها به یک نقاشی انتزاعی خیره شده‌اند.

 

مرور- آندریاس گرسکی- ابعاد عکس
آثار گرسکی در گالری هیوارد، از چپ: «فرانکفورت» (۲۰۱۷)، «بیجینگ» (۲۰۱۰) و «مرور» (۲۰۱۵)، عکس از مارک بلور

 

آندریاس گرسکی- مرور-ابعاد عکس
مرور- آندریاس گرسکی (۲۰۱۵)

 

یا مثلا عکسی که همین عکاس از انبار آریزونای یکی از فروشگاه‌های آمازون گرفته است:

 

آندریاس گرسکی- آمازون- ابعاد عکس
آمازون- آندریاس گرسکی (۲۰۱۶)

 

یکی از مهمترین انتخاب‌های عکاس، سایز نمایش عکس‌هایش است. بدون شک چنین گزینشی باید بر مبنای سوژه‌ و سبک کاری او باشد. کارهای آندریاس گرسکی کوچک بودن انسان در برابر طبیعت، صنعت، اقتصاد و جامعه مصرف گرا را به تصویر می‌کشد.

سایز عکس‌ها عامل موثری در برانگیختن توجه مخاطب، درگیر کردن او با عکس و جزییات آن و در نتیجه لذت بردن اوست. من وقتی در وب عکس‌های عکاسان را جست و جو می‌کنم سعی می‌کنم آنها را فول اسکرین ببینم. چون به تجربه برایم ثابت شده دیدن همین عکس‌ها در صفحه اینستاگرام‌شان لذتی به اندازهٔ دیدن آنها در دسکتاپم ندارد.

اگرچه گیرایی موضوع، ترکیب‌بندی جذاب و نگاه تیزبینانه اهمیت فراوانی در عکاسی دارد اما برای اینکه یک عکس تأثیرگذار باشد باید به نحوهٔ ارائه‌ و نمایشش هم دقت شود.

 

پینوشت: عکس های آندریاس گرسکی و توضیحات مربوط به آن از سایت عکاسی گرفته شده‌اند. (+) برای دیدن کارهای بیشتر از او به وب‌سایت شخصی‌اش سر بزنید. (+)

 

از عکسِ خوب دیدن تا خوب عکس دیدن

عکس خوب- یا- خوب عکس دیدن

 

پیش‌نوشت: این روزها در حال مطالعۀ کتاب عکس و دیدن عکس یوریک کریم مسیحی هستم. کتاب بسیاری مفیدی که به چگونه دیدن عکس‌ها از منظر بیننده می‌پردازد. بخش‌هایی از یادداشت پیش رو، با الهام از این کتاب نوشته شده‌اند.

از همان ابتدا که وارد دنیای عکاسی شدم و عکاسی برایم از یک تفریح به یک دغدغه تبدیل شد، سعی کردم که به نگاه عکاسانه و دید هنرمندانه مجهز شوم. درواقع اولین معیاری که فرد به عنوان یک عکاس در ذهن من شناخته می‌شود، نگاه او به دنیای بیرون از خودش است.

یکی از راه‌هایی که برای دستیابی به این نگاه یافتم، دیدن عکسِ خوب بود. دیدن عکس‌های دیگرانی که به همان معنیِ گفته شده عکاس هستند. همزمان با دیدن عکس‌ها سعی کردم برخی از آنها را در وبسایتم منتشر کنم (دسته نگاه عکاسان و عکس‌لاگ) و بعد از آن در اینستاگرام هم به معرفی عکس‌های خوب پرداختم و اخیراً هم در ویرگول عکس‌هایی را انتخاب می‌کنم و درباره‌شان می‌نویسم.

 اما در اینستاگرام دوستانم بارها از من پرسیده‌ بودند معیار عکس خوب چیست و تو با چه شاخصی یک عکس را عکس خوب می‌دانی؟

این سوال مدت‌هاست که در ذهنم وجود دارد و در مراجعه به هر کتاب و نوشته‌ای سعی کردم یک تعریف روشن برای آن پیدا کنم. اگر بخواهم پاسخ دهم که در عکس خوب، نگاه عکاسانه وجود دارد، دوباره برمی‌گردیم به سوال بالا و دچار تسلسل می‌شویم که چندان کمکی به حل مسئله نمی کند. این است که شاید بهتر باشد این دو مفهوم را یکی بگیریم و سعی کنیم بفهمیم که عکس خوب، عکسی که در آن نگاه عکاسانه وجود دارد، چه عکسیست؟

برخی از مردم به طور پیش‌فرض عکسی را خوب می‌دانند که عناصر بصری زیبایی در آن به کار رفته باشد. یا  اینکه حالت سوژه و ترکیب‌بندی آن چشمگیر باشد.

برخی عکسی را خوب می‌دانند که مفهوم عمیقی را در خودش جای داده باشد. عکسی که حرفی برای گفتن داشته باشد.

برخی عکسی را خوب می‌دانند که وضوح و کیفیت آن فوق‌العاده باشد.

برخی عکسی را خوب می‌دانند که نورپردازی آن، توجه‌شان را جلب می‌کند.

برخی عکسی را خوب می‌دانند که اطلاعات موجود در آن، دیگران را برانگیخته کند.

برخی عکسی را خوب می‌دانند که آنها را به خیال‌پردازی وا دارد.

در جایگاه یک مخاطب، من عکسی را خوب می‌دانم که در نخستین مواجهه، بنابر هر دلیلی، مرا چند ثانیه پای عکس نگه دارد.

اگر کمی دقت کنیم متوجه می‌شویم که هیچ کدام از این شاخص‌ها دقیق نیستند. مفهوم عمیق یعنی چه مفهومی؟ بر اساس چه اطلاعاتی برانگیخته می‌شویم؟ و مرز خیال‌پردازی را تا کجا می‌توان بسط داد؟ این است که هرکسی با توجه به پیشینه و بینش شخصی‌اش به جهان به طور پیش‌فرض معیارهایی را برای دیدن عکس خوب در ذهن دارد. و آن معیارها برایش شکل و معنای ویژه‌ای دارند. بنابراین گسترهٔ پاسخ به این سوال آنچنان وسیع و غیر قابل مرزبندی است که به طور قطع نمی‌توان گفت کدام عکس  و بر چه اساس خوب است.

اما می‌توانیم زاویه دیدمان را از عکس و عکاسش به سمت خودمان بچرخانیم. البته که نگاهِ عکاس بی‌اهمیت نیست، اما ما در جایگاه بیننده بهتر است به نگاهِ عکاس و خوب یا بد بودنش کاری نداشته باشیم. وقتی عکس را می‌بینیم سریعن در پی ارزیابی نباشیم. بلکه تلاش کنیم از یک بیننده منفعل به یک بیننده فعال و چه بسا خلاق بدل شویم. حال هر کدام از اینها چه تعریفی دارند.

بیننده منفعل کسی است که عکس را نگاه می‌کند، اجزایش را می‌شناسد، عناصرش را تشخیص می‌دهد اما در عکس درنگ و تأملی نمی‌کند. او نگاه می‌کند و نمی‌بیند. چیز زیادی از عکس دستگیرش نمی‌شود و علاقه‌ای به فهمیدن بیشتر هم ندارد.

بیننده فعال عکس را می‌بیند. وقتی عکس برایش جذاب و گیرا باشد تنها به شناسایی عناصر عکس بسنده نمی‌کند. او به نحوه قرار گیری اجزا و المان‌های عکس‌ فکر می‌کند. از خودش سوال می‌پرسد. و هنگام پاسخ به آنها درباره عکس بیشتر می‌اندیشد.

برای بیننده خلاق عکس جذاب و غیر جذاب وجود ندارد. او همیشه در حال دیدن است و در هر عکسی قادر به تأمل. عکس‌ها او را درگیر می‌کنند. شاید به تأویل‌ها و تفاسیری از عکس دست پیدا کند که در ذهن عکاس و سوژهٔ اش هم نبوده. او تاریخِ عکس و عکاسش را مورد مداقه قرار می‌دهد. بیننده خلاق به جزییات توجه فراوانی می‌کند. چشم در عکس می‌چرخاند و  بسان جوینده‌ای پرتلاش عکس را می‌کاود.

برای مثال در عکس زیر:

 

الیوت ارویت- عکس خوب- خوب عکس دیدن
پسرک در Colorado – الیوت ارویت – ۱۹۵۵

 

بیننده منفعل پسرکی را می بیند که خودش را خم کرده و پشت شیشهٔ تیرخورده‌ای ایستاده است. یکی از چشمانش پیداست و دیگری در نقطه‌ای که گلوله اصابت کرده پنهان است.

بیننده فعال با دیدن عکس، پی به یک هماهنگی چشمگیر می‌برد. ترکیب‌بندی بی‌نقصی که پدیدآمده او را شگفت زده می‌کند: قرار گرفتن چشم پسرک در پس محل اصابت گلوله و درست در نقطهٔ طلایی عکس. او فرد دیگری را که به گمانش کودک باشد در پشت پسرک می‌بیند و از خودش سوال می‌پرسد چرا او مانند دیگر بچه‌ها به دنبال بازی نرفته است؟ نگاه مصمم و جدی پسرک نیز او را به فکر وا می‌دارد.

بیننده خلاق سایه عکاس را در گوشهٔ سمت راست تصویر می‌بیند و می داند که الیوت ارویت عکاس برجستهٔ آژانس مگنوم، باید چنین ترکیب بندی بی‌نقصی هم پدید آورد. عکاسی که قاب‌بندی‌هایش همیشه مورد تحسین قرار گرفته است. او به چهره پسرک و لباس مرتبش و چشمان روشنش نگاه می کند و فکر می‌کند اگر این ترکیب‌بندی تیزبینانه با هدایت عکاس اتفاق افتاده، آیا آن نگاه جدی و ابروهای کمی گره خورده هم ساختگیست؟ از کودکی به این سن بعید به نظر می‌رسد که بتواند با راهنمایی دیگری حالت چهره‌اش را اینگونه تغییر دهد. او متوجه موهای روشن و تیره پسرک که میان شکستگی‌های شیشه پنهان شده می‌شود و به نظرش می‌رسد که این شکستگی‌های شیشه که روی چهرهٔ پسرک افتاده، آن موهای تیره و روشن و نگاه جدی چه قدر پسرک پخته تر  نشان می‌دهد.

ابتدای بحثم را با این سوال شروع کردم که چه عکسی خوب است. بعد فهمیدیم که این سوال جواب روشنی ندارد و ما را به جایی نمی‌رساند. تا زمانیکه در پیشهٔ منتقد قرار نگرفتیم، فرقی نمی‌کند عکس مورد نظرمان خوب است یا نه. شاید بهتر باشد به جای ارزیابی، نگاهمان را غنی‌تر کنیم و با دید فعالانه و خلاقانه عکس را ببینیم.

 

به عکاسان احترام بگذاریم

 

حقوق- عکاس- نقش اول

 

مدتی است که موضوعی ذهنم را مشغول کرده و آن حقوق اخلاقی عکاس‌هاست که در دنیای انباشته شده از عکس به راحتی نادیده گرفته می‌شود. البته گاهی بسیاری از افراد از آن اطلاع ندارند، به همین دلیل تصمیم گرفتم درباره آن بنویسم.

حق کپی رایت یک عکس

بدون شک اولین و مهمترین حقی که یک هنرمند در قبال اثرش دارد، آن است که نامش به عنوان خالق اثر آورده شود. و چه بسا که در دنیای عکاسی به بهانه‌های مختلف و اغلب غیر قابل قبول، مردم از این کار سر باز می‌زنند. در شبکه‌های اجتماعی یا برخی وبسایت‌های تجاری بسیار شاهد این موضوع هستم که عکسی را بدون عنوان کردن نام عکاس به اشتراک می‌گذارند.

ممکن است یک عکاس برای شرکت خاصی کار کند و در توافق‌نامه‌اش این نکته که استفاده از عکس‌هایش مجاز است، مطرح شده باشد  با این حال یاد کردن نام عکاس، به نوعی احترام گذاشتن به اوست.

آسان بودن فرآیند عکاسی و فشردن دکمه شاتر باعث نمی‌شود که ما ارزش کار عکاس را ناچیز بدانیم. هر چه قدر هم که اهداف عکاس، تجاری، تبلیغاتی یا خبری باشد، باز هم عکاس با نگاه ویژه‌اش است که «عکاس» شناخته می‌شود. همان طور که نام نویسندهٔ یک مطلب پای نوشته‌ها می‌آید، نام عکاس هم شایسته است که پای عکس‌هایش ذکر شود .

گذشته از این مورد، عنوان کردن نام عکاس اثر بسیار مهمی دارد: برای من بارها پیش آمده که با دیدن یک عکس، شیفتهٔ نگاهِ عکاسش شدم و بعد از آن با جست و جوی نام او عکس‌های دیگرش را هم دنبال کردم. و بسیار پیش آمده که به خاطر آنکه اسمی از عکاس برده نشده بود من نتوانستم صاحب عکس را پیدا کنم و افسوس خوردم. شاید بگویید مخاطبان ما عکاسان نیستند و به این اندازه هم به عکس علاقه‌مند نیستند، پس اجازه بدهید یک مثال بزنم.

فرض کنید در جایی نقل قولی را خوانده‌اید که شما را به فکر فرو برده و از آن خوش‌تان آمده است اما نام نویسنده‌اش تا به حال به گوشتان نخورده. احتمالاً چون به ادبیات علاقهٔ زیادی ندارید، از آن عبور می‌کنید. چند هفته بعد در یک جای دیگر مطلب دیگری از همان نویسنده می‌خوانید، این بار نام نویسنده‌اش برای شما آشنا خواهد بود. در این صورت کم کم کنجکاو می‌شوید که نامش را جست و جو کنید و چه بسا به کتابی، مقاله‌ای یا جستاری از او برسید. و بعد شاید مخاطب او بشوید.

این اتفاق در مورد عکس هم می‌افتد. شاید مخاطب شما برای اولین بار توجه چندانی به نام عکاس نکند، اما اگر در چند جای دیگر نام او را ببیند، ممکن است به عکس‌هایش علاقه مند شود و آثارش را پیگیری کند. حال اگر نام عکاس ذکر نشود ، این اتفاق هم رخ نمی‌دهد. و البته پیدا کردن نام عکاس تنها با در دست داشتن عکس او، برخلاف متن و نویسنده‌اش، به آسانی در گوگل امکان‌پذیر نخواهد بود و وقت و حوصله زیادی می‌طلبد.

حقوق کپی‌ رایت عکس‌های گوگل

با این حال، بسیاری از ما، برای خوش رنگ و لعاب کردن نوشته‌هایمان از عکس‌های موجود در قسمت Image گوگل استفاده می‌کنیم. آیا این عکس‌ها هم حقوق کپی رایت دارند؟

بله دارند. هنگامی که شما عکسی را در گوگل پیدا می‌کنید، می توانید سایتی که این عکس را به اشتراک گذاشته هم ببینید. از اینجا می‌شود فهمید که آیا این عکس متعلق به شخص خاصیست یا نه. بسیاری از این عکس‌ها مربوط به سرویس‌دهنده‌هایی هستند که عکاسان عکس‌هایشان را در آنجا به اشتراک می‌‌گذارند.

اصولاً یکی از راه‌های کسب درآمد در عکاسی این است که افراد عکس‌هایشان را در آژانس‌های عکس به اشتراک می‌گذارند و بابت آن مبلغی دریافت می‌کنند. یکی از شناخته ‌شده‌ترین آنها EyeEm است که از قانون کپی رایت Royalty Free استفاده می کنند. یعنی استفاده کننده از عکس، یک بار مبلغی را بابت آن عکس می‌پردازد و بعد به دفعات از آن استفاده می‌کند. معمولاً سرویس‌دهنده‌های پولی از این دسته‌اند.

من به عنوان مصرف کننده بیشتر از سرویس Pexels استفاده می کنم. (+) حقوقی که این سرویس دهنده از آن استفاده می‌کند: Creative Commons Zero (CC0) است. در قسمت License توضیح داده شده که عکس هایی که از این سایت استفاده می‌شود برای هرگونه مقاصد شخصی و تجاری رایگان است ونیازی به اجازه، لینک یا ارجاع نیست.

معمولاً آژانس‌های عکس قسمتی با عنوان License دارند که خوب است هنگام دانلود عکس یا مراجعه به آنها به این موضوع هم توجه کنیم.

 

از نظر من حقوق اخلاقی یک عکاس تنها به ذکر کردن نام او به عنوان پدیدآورندهٔ اثر محدود نمی‌شود. موارد دیگری هم وجود دارد که رعایت کردن آنها نشانهٔ احترام ما به هنرمندان و عکاسان است. در ادامه به معرفی آنها می‌پردازم.

 

بریدن قسمتی از عکس

متأسفانه این قضیه هم‌چنان رواج دارد که مردم به دلخواه خودشان، عکسِ یک عکاس را به راحتی می‌بُرند یا به اصطلاح کات می‌کنند. وقتی یک عکاس قابی را می‌بندد، باید برای نگاهی که او برگزیده ارزش قائل شویم. این حرف که آن قسمتِ بریده شده فضای خالی بوده، دلیل قانع کننده‌ای نیست. چه بسا از نظر آن عکاس آن فضای خالی تاثیرگذار باشد. می‌دانم شاید سخت‌گیری و یا وسواس به نظر برسد اما رعایت کردن این موضوع از نظر من، به شدت مهم است. افراد حرفه‌ای در کسب و کارهای مختلف، در مطبوعات یا جای دیگر اگر قسمتی از عکس را با اجازه صاحب اثر کات کنند، زیر عکس اشاره می‌کنند که جزیی از اثر یا بخشی از آن انتخاب شده است.

بنابراین حداقل اگر قسمتی از عکس را کات می‌کنید، به بیننده این موضوع را اطلاع بدهید که جزئی از اثر را انتخاب کردید.

ترتیب عکس‌ها

این مورد احتمالاً برای نشریات یا کسانی که در زمینهٔ عکاسی به طور خاص فعالیت می‌کنند اهمیت دارد. وقتی از یک مجموعه عکس استفاده می‌کنیم، نباید ترتیب عکس‌ها را به دلخواه تغییر دهیم. در مجموعه عکس، ترتیب عکس‌ها، به اندازه عکاسی کردن و ویرایش تصویر زمان می‌برد و اثرگذار است.

عباس عطار می‌گوید: «اگر عکس‌های مشابهی را در ترتیبی متفاوت قرار دهید، معنای کار می‌تواند یک سره تغییر کند. برای همین وقتی با ناشری کار می‌کنم، تاکید می‌کنم در انتخاب عنوان و جلد کتاب و اینها، ناشر حرف آخر را بزند، اما در مورد ترتیب عکس‌ها این من هستم که تصمیم نهایی را می‌گیرم.»

بنابراین شایسته است که هنگام به اشتراک گذاری کارهای یک عکاس به ترتیب آثار او در مجموعه عکس‌هایش دقت کنیم.

شاید نکاتی که من به آنها اشاره کردم در دنیایی که هر ثانیه هزاران عکس تولید می‌شود سخت‌گیرانه به نظر برسد. اما این ما هستیم که با احترام گذاشتن به عکاسان و آثارشان، به ارتقا و توسعهٔ فرهنگ عکاسی در کنار پیشرفت تکنولوژیک آن کمک می‌کنیم.