ماه: فروردین ۱۳۹۷

الیوت ارویت عکاس شوخ‌طبعِ آژانس مگنوم

 

«من با قصد خاصی شروع به کار نمی‌کنم، عکس‌هایم را می‌گیرم و بعد آن‌ها را نگاه می‌کنم و می‌بینم چطور از کار درآمده‌اند»

شاید بتوان گفت در روزگار ما بسیاری از عکاسان روش کارشان شبیه الیوت ارویت ۹۰ ساله (Elliott Erwitt) است. اما وقتی برخی عکس‌های الیوت ارویت را با عکس‌های عکاسان امروز مقایسه می‌کنیم متوجه می‌شویم که تنها فشردن مداوم دکمهٔ شاتر کاری نبوده که او انجام ‌داده است.

عکاسی بیش از هر چیز بر شهود مبتنی است. یعنی نه تنها باید در مکان و زمان مناسب قرار بگیری بلکه باید زاویه‌ٔ دوربین را هم به شکل هوشمندانه‌ای انتخاب کنی. تقریباً تمام این موارد در یک لحظه چندان سریع اتفاق می‌افتند که تحلیل و بررسی آن‌ها غیر ممکن است. به همین دلیل وقتی به یک عکاس همچون الیوت ارویت می‌گویند چطور عکس می‌گیری و منظورشان این است که چگونه سوژه‌ها را به این خوبی ثبت می‌کنی جوابی جز همانی که داده نمی‌ماند.

البته که چنین سبک کاری در عکاسی مستند و خیابانی که علاقهٔ شخصی الیوت ارویت بوده، اهمیت بیشتری می‌یابد. در واقع در این شاخه از عکاسی فرصت فکر کردن و صحنه‌پردازی و آرایش سوژه‌ها نیست. هدف ثبت مستندگونهٔ لحظه و رویدادهای جاریست که باید در آنی ثبت شود.

الیوت ارویت علاوه بر عکاسی مستند که همه جا اعلام کرده علاقهٔ شخصی و اولویتش است، به عکاسی تبلیغاتی و پرتره‌های افراد مشهور هم رو آورده و درآمدش را از این راه تأمین می‌کند. عکس‌هایی از مرلین مونرو، فیدل کاسترو و چه گوارا از این دسته‌اند. البته شهرت اصلی‌اش زمانی شروع شد که عکسی از جر و بحث ریچارد نیکسون آمریکایی و خروشچوف روسی را خارج از فضای دیپلماتیک در نمایشگاه ملی آمریکا در روسیه در ماکت نصفه و نیمه یک آشپزخانه گرفت و نامش را «بگو مگو در آشپزخانه» گذاشت. از همین نام‌گذاری هم می‌توان شوخ‌طبعی او را به مسائل پیرامونش دریافت.

 

 

اگرچه که الیوت ارویت در مستند نگاری چیره‌دست بوده و در اوایل ورود حرفه‌ای به عکاسی توسط دوستش رابرت کاپا به عضویت آژانس مگنوم (بزرگترین آژانس عکس خبری جهان) درآمده و در سال هایی ریاست این آژانس را هم بر عهده داشته، با این حال نمی‌توان طنازی او را در برخورد با اتفاقات پیرامونش نادیده گرفت.

یکی از سفارش‌هایی که او برای تبلیغات کار کرد، عکاسی از کفش زنان برای نیویورک‌تایمز بود که به مجموعه عکس مشهور و شناخته شده‌ٔ او با عنوان «سگ‌ها» انجامید. الیوت ارویت دربارهٔ این پروژه می‌گوید: «می‌خواستم عکس‌ها را از دید یک سگ بگیرم، چون سگ‌ها بیشتر از هر انسانی کفش می‌بینند». البته بعدها این مجموعه عکس شکل مستقل‌تری به خودش گرفت و او به طور ویژه به سگ‌ها پرداخت.

 

 

 

همچنین وقتی عکس‌های الیوت ارویت را می‌بینیم متوجه نگاه کنایه‌آمیز او به رخدادها می‌شویم. عکسی که از آبخوری سیاه‌پوستان و عکسی که از نمایشگاه نقاشی گرفته نگاهِ کنایی او را به ما نشان می‌دهد.

 

 

 

الیوت ارویت نه تنها محتوای عکس‌هایش بی‌نظیر است بلکه در فرم و ترکیب‌بندی عکس‌هایش هم مهارت دارد. بسیاری از عکس‌های او از این نظر برجسته‌اند.

عکس زیر یک نمونه از عکس‌های اوست. در ویرگول مطلبی دربارهٔ این عکس نوشته‌ام که می‌توانید آن را اینجا بخوانید.

 

 

الیوت ارویت می‌گوید همیشه دو دوربین به همراه دارد. عکس های تبلیغاتی‌اش را با دوربین دیجیتال می‌گیرد و عکس‌های مستند را با دوربین آنالوگ. او به عکاسی دیجیتال نقد وارد می‌کند و معتقد است دوربین‌های دیجیتال کار را بسیار راحت کرده‌اند و به همین جهت مردم دیگر عکاسی را جدی نمی‌گیرند. او بر این باور است که متداول شدن دوربین‌های دیجیتال، تفکر عکاسی را با خود به همراه نیاورده‌است و با شوخ‌طبعی خاص خودش می‌گوید: «حالا یک شامپازه هم می‌تواند عکاسی کند، البته با حداقل زیبایی‌های تصویری» (+)

عکس‌های دیگر او را در ادامه می‌بینیم:

 

 

 

 

پینوشت: می‌خواهم یک کانال تلگرام  را هم به شما معرفی کنم. کانال کتاب‌های حرفه هنرمند. هر هفته در این کانال به بررسی آثار یک هنرمند پرداخته می‌شود، که از نظرم بسیار اتفاق خوبیست. برخی از مطالب و نقل قول‌ها را از این کانال برداشته‌ام.

پینوشت دو: اگر علاقه‌مند بودید می‌توانید عکس‌های دیگر او را در پروفایل مگنومش ببینید.

 

خانه‌تکانی نقشِ اول

از آن جایی که این وبلاگ به نوعی خانهٔ دوم من محسوب می‌شود، تصمیم گرفتم به بهانهٔ سال جدید، دستی به سر و رویش بکشم و برخی از تغییراتی که ایجاد شده را به اطلاع دوستانم برسانم.

سالی که گذشت برای من سال پُرباری بود. در طول این یک سال بیش از هر زمان دیگری، کتاب خواندم، نوشتم، با کلمات دوست شدم و مهمتر از همه عکس دیدم. تقریباً پس از یک سال مسیر حرفه‌ایم مشخص شده و از این بابت خوشحالم. دغدغه‌هایم در عکاسی و هنر جدی‌تر شده و امیدوارم در سال پیش رو بتوانم درباره عکس‌ها و عکاسانشان بیشتر بدانم و بیشتر قلم بزنم و با این کار سعی کنم شکافی که باعث شده عکس به یک کالای تجملی و مصرفی تبدیل شود را کمتر کنم. از زمانی که وارد مقولهٔ هنر شدم، متوجه شدم هنر تنها به جنبهٔ زیبایی و زیبایی‌شناسی محدود نمی‌شود. هنر یک شیوهٔ بیان است برای انتقال افکار و اندیشه‌های بشری. اما چون زبان پیچیده و مبهمی دارد فهم آن دشوار است. همین می‌شود که ما تنها به جنبه‌های زیبایی‌شناسانه‌اش توجه می‌کنیم و آن چیزی که نشان داده نشده را نمی‌بینیم.

یوریک کریم مسیحی از کارل تئودور درایر سینماگر بزرگ دانمارکی نقل می‌کند: «سینما آشکار نمی‌کند، پنهان می‌دارد» و در ادامه همین نقل قول می‌گوید: «کار هنر نشان دادن است و با نشان دادن، نشان ندادن.» وقتی با یک اثر هنری، خاصه عکس، برخورد می‌کنیم تنها با یک تکه از واقعیت در یک زمان و مکان روبرو هستیم. ما رویدادهای پیش از آفرینش و لحظهٔ وقوع آن اثر را نمی‌دانیم و از آنچه در ذهن هنرمند گذشته هم آگاهی نداریم . البته که ندانسته‌های ما بیش از دانسته‌هایمان است اما این به آن معنی نیست که نمی‌توانیم چیز بیشتری بفهمیم. اگر زبان هنر را آموخته باشیم درک اثر هنری برایمان دشوار نخواهد بود. در آن صورت با تأمل و درنگ در آن نه تنها لذت بیشتری می‌بریم بلکه بینش‌مان هم افزایش می‌یابد .

برای من این مقوله اهمیت دارد. اینکه بفهمم هنر به چه زبانی حرف می‌زند و بتوانم آن را برای دیگران هم بازگو کنم. و این کار را با کلمات انجام بدهم. شاید بشود گفت زبان مبهم و پیچیدهٔ بصری را به زبان دقیق‌تر نوشتاری ترجمه ‌کنم.

از این رو خط مشی اصلی این وبسایت، یادداشت‌هایی در باب هنر و عکاسی هستند. نوشتارهایی که به خواننده کمک می‌کنند تا بتواند با یک اثر هنری بیش از جنبه‌ٔ زیبایی‌شناسانهٔ آن برخورد کند. البته که من خودم رهرو این مسیر هستم و هر آنچه که می‌آموزم و فهم می‌کنم را در این خانه به اشتراک می‌گذارم.

از آنجا که به لطف دوستان دیگرم، معتاد نوشتن شدم و دوست دارم این وبسایت مرتب به روز شود، تصمیم گرفتم گوشه‌ای از آن را به نوشته‌های دیگرم اختصاص دهم. نوشته‌هایی که از افکار ناپختهٔ من سرچشمه می‌‌گیرند. چون فکر می‌کنم شاید خوانندهٔ اینجا دوست نداشته باشد هر مطلبی از من را بخواند، برگه‌ای با عنوان یادداشت‌های پراکنده ساختم و مطالب دیگرم را آنجا منتشر می‌کنم. یادداشت‌های آنجا در هر زمینه‌ای هستند و بیشتر از جنس وبلاگ‌نویسی‌های روزمره اند تا یک محتوای ارزشمند.

با توجه به سبک مطالب و یادداشت‌هایم، لوگوی آن را هم کمی تغییر دادم. اگر دقت کنید می‌بینید یک قلمِ پَر مانند به دوربین اضافه شده که نشان‌دهندهٔ دغدغهٔ من درمورد نوشتن دربارهٔ عکس‌هاست. امیدوارم در این مسیر ثابت قدم بمانم و از حرکت بازنایستم.

از همراهی و توجه‌تان سپاسگزارم.

در ستایش تازه‌کار بودن و تازه‌کار ماندن

 

تازه‌کار-یوریک-کریم-مسیحی

 

یادداشت زیر را یوریک کریم مسیحی به عنوان بیانه‌ای برای نمایشگاه «به یاد آقا ابراهیم عکاس باشی» نوشته است. این نمایشگاه مجموعه‌ای از اولین عکس‌های برخی عکاسان است که به کوشش حمید جانی‌پور جمع‌آوری شده‌اند.(+)

بینش و نگرش یوریک کریم مسیحی به عنوان یک منتقد عکس و نویسنده‌ای چیره‌دست، برایم ستایش‌برانگیز است. کتاب «درجهت عکس» او که مجموعه جُستارهایی دربارهٔ عکس‌هاست، مرا شگفت زده کرد. او دانش گسترده‌ای در زمینه‌ٔ ادبیات و هنر، به خصوص عکس و فیلم دارد و نگاه دقیق و موشکافانه و عمیق و پراحساسش نوشته‌هایش را خواندنی‌تر  و تأمل برانگیزتر می‌کنند.

زمانی که این یادداشت را در گالری دنا خواندم، فکر کردم خواندن کافی نیست، باید یک بار نوشته شود. این است که آن را کلمه به کلمه نوشتم و روی هر کلمه‌اش درنگ کردم. به نظرم این یادداشت جدا از آن که به عنوان یک بیانیه برای نمایشگاه مورد استفاده قرار بگیرد، هویتی مستقل دارد و خواننده‌اش را یاری می‌کند تا از زاویه‌ٔ دیگری به مسأله تازه‌کار بودن نگاه کند و بیاندیشد. این است که شما را هم به خواندن و تعمق در آن دعوت می‌کنم*

به یاد آقا ابراهیم خان عکاس باشی

تازه کاران را چه شد؟ هیچ کاری از وسط شروع نمی‌شود. هرکاری را آغازی باشد و آغازگری، آغازگرانی. اما اگر موضوع آغاز و سرآغاز امروز به کارمان نیاید، صرفاً تاریخ خواهد بود و بس. ما امروز به احترام و اعتبارِ ابراهیم خانِ عکاس باشی زیر سقف جهانی گرد آمده‌ایم که او در این سرزمین بنا نهاد. تا مگرم هریک‌ِمان، مخلوقِ جهانِ خود را، که عکس باشد،به چشمِ ساکنانِ بیرون از جزیره‌‌ی آفرینشِ خود آشکار کنیم؛ تا با این مخلوق با مردمان، با دیگر هنرمندان و هنرمندانِ عکاس، با آثار آفریده‌ی آنان، مکالمه کنیم. بگوییم، بشنوییم، چشم بگشاییم و بیناتر و شنواتر بشویم و بیاندیشیم، و از رهگذر این مکالمه‌ی فرهنگی با خالق و مخلوق، لذت ببریم، لذتِ کشف و آفرینش. لذتی که شاید آمیخته به درد باشد؛ دردِ شناختن رنج‌های بشر بر کره‌ی خاکی، و یا دردِ آگاهی یافتن، آگاهی که پالایشمان می‌کند و اعتلایمان می‌دهد.

جزیره‌ای که هنرمند بتنهایی در آن ساکن می‌شود، آسان یا با مشقت، تا که لهیب درونش را با آفرینش اثری آرام کند، تنها جزیره‌ی اقیانوسِ عالمِ هنر و آفرینش نیست مخاطب را نیز جزیره‌ای هست که او ساکن آن است و از آنجا به مکالمه با اثر هنری می‌ایستد. مکالمه‌ای که آغازی دارد، اما خوب است و لازم است که بی‌پایان باشد. مکالمه‌ای که گشودن دروازه‌ی اندیشیدن است و استقلال داشتن است و رواداری است و احترام به عقیده‌ی دیگران است. هنرمند اثرش را برای خودش برای دلش و احساسش، برای اندیشه‌اش خلق می‌کند و لازم، بلکه واجب است که به خود راست بگوید و با خود و به هر آنچه او را به هم آورده است وفادار باشد. اما آن‌گاه که از خصوصی بودنِ اثرش دل می‌کند و به چشم و دل دیگران می‌نمایاند دیگر کارش تمام است و باید خود را از اثرش کَنده کنَد و هم خود مستقل باشد و هم استقلال را برای اثرش محترم بشمارد.

سرآغاز‌ها را در یک کلام می‌توان عرصه‌ی بی‌تجربگی و نَیازمودگی دانست، لیکن گاه‌ و بی‌گاه، به سببی، کارِ تازه‌کاری خوب و پخته از تنور درمی‌آید، سببی که می‌تواند پختگی او در تنورهای دیگر باشد، تنورِ شیوه‌ی زندگی کردن، خواندن اندیشیدن، و صاحب سلیقه شدن، یا که شاید صاحبِ قوه‌ی خلاقیتی در سرشتِ خود باشد که آن را قریحه و گاه نبوغ خوانند.

تازه‌کاری که پا به گنگ‌راهِ تار و بی‌مرزی به نام هنر می‌گذارد در چه سودایی است؟ این پرسش جوابی روشن و یکه ندارد. پاسخ‌های فرضی و احتمالی چندانند که احصا نتوان کرد: شهرت، ثروت، محبوبیت… اما همه‌ی آنانی که دوربین به دست گرفتند و عکاسی را آغاز کردندکدامشان مگر با هدفِ عکاسی بزرگ شدن دوربین برداشتند؟ با کدام پختگیِ فکری و تجربه؟ کدام بستر و اقتضا؟ یکی عکاس شد چون هدیه‌ی تولدش دوربین لوبیتل یا زِنیتی بود (در سال‌های دور نام‌ها این بود. امروز نام‌های دیگری جولان می‌دهند و دوران‌سازند)هدیه‌ی عموی کوچکش و یا خاله‌ی آمده از سفرش. یکی عکاس شد چون باید از مراسم شیرینی خورانِ خواهر بزرگش عکس می‌گرفت…هرچه هست نوپای نازُک تَنی که قدم در راه سنگلاخ و بادوَزِ هنر نهاده از جنونی قابل چشم‌پوشی نه در رنج، که در لذتی جنون‌آمیز است و اگر بتواند که بر چشم پوشی چشم بپوشد و از پیچِ تندِ عافیت‌جویی بسلامت بگذرد آن‌گاه پهن‌راهی خواهد دید که رفتن دارد! رفتنی که کمتر رفته‌ای سر به سلامت بُرده است! آن که پای در این راه بگذارد دیگر نمی‌تواند که راهِ عافیت و سلامت را بازیابد. اگر می‌توانست از همان پیچِ تند بازگشته بود.

تازه‌کار یاغی‌ است. اگر نیست، همچون کهنه‌کارانی که به آنان خواهد رسید محافظه‌کار است. یاغی‌گری در سرشت تازه‌کاری است. چرا که تازه‌کار شناختی از خطرِ در راه ندارد. از این رو نو می‌آورد و نو می‌آفریند. شاید که شکست بخورد و نتیجه‌ی کارش نظرگیر نباشد، اما در هر حال او پیروز است. پیروزی او در نوجویی است و نترسیدن و بی‌کله‌گی؛ در وفاداری به خود، به نظر خود، منش فکریِ خود، احساسِ خود. او هنوز آن اندازه باسواد نشده که «دیگری» لَکان را بشناسد و برای او عکس بگیرد و برایش تَره خورد کند. برای همین است که باعث غبطه‌ی قدیمی‌ها می‌شود. تازه‌کاری «هنرمند» است که شجاعتش و بی‌اعتنایی‌اش به مقبولِ دیگران بودن، و بصرفه بودن و دیگر صورت‌های محافظه‌کاری و جزم‌اندیشی را حفظ کند.

از سویی دیگر، آنچه تا دیروز نو بود امروز کهنه به شمار می‌آید، و تازه‌ی امروز را فردا منسوخ خواهند انگاشت. پس، تازه‌کار را شایسته و بایسته است که سویه‌ی شجاعت و نوجویی و سنت‌شکنی‌اش را محفوظ بدارد تا که با تجربه و پختگی و کارکشتگی باز بتواند که جوینده باشد، حتی اگر یابنده نباشد. از این رو جوشش درونش همواره مجالِ بیرون جهیدن را خواهد داشت و احتیاط و آهستگیْ درپوش و سرپوشی برای این جوشش نخواهد بود، و به درجا زدن و محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی و آب‌ باریکه‌ای بودن نخواهد اندیشید. پس ای تازه‌کار! ای کهنه‌کار! تازه‌کار بمان!

یوریک کریم مسیحی

 

* رسم‌الخط مؤلف در این نوشته رعایت شده است.

عکسی که حرف ندارد!

یوریک-کریم-مسیحی

 

این عکس را یوریک کریم مسیحی، داستان نویس ارمنی و منتقد ادبی و سینما گرفته است. و در نمایشگاه تهران غیر رسمی به نمایش درآمده است.

دوست دارم فقط آن را نگاه کنم و شما را به دیدن آن دعوت کنم. بدون آن که کلمه‌ای درباره‌اش بنویسم.

 

یادداشتی بر نمایشگاه «به من نگاه کن» عباس کیارستمی

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۸

 

پیش‌نوشت: عباس کیارستمی طی چند سال از موزهٔ لوور عکس‌هایی گرفته بود و اکنون برای نخستین بار در موزهٔ ملی ایران تعدادی از این عکس‌ها به نمایش درآمده است. این نمایشگاه تا خرداد ماه ۹۷ ادامه دارد. یادداشت زیر تکمله‌ای بر این نمایشگاه و عکس‌های کیارستمی‌ست.

****

حتی اگر مثل من شیفتهٔ کیارستمی هم نباشید، باز هم می‌توانید هوشمندی او را در انتخاب عنوانی که بر این مجموعه عکس برگزیده، دریابید. «به من نگاه کن» زبان حال توریست‌ها و گردشگران نیست، «به من نگاه کن» زبان حال آدم‌هاییست که چند صد سال قبل در یک نقطه‌ از زمان و مکان متولد شدند و برای همیشه در همان جا ماندگار شدند. زبان حال آدم های درون تابلو‌هایی که به دیوار میخ شده‌اند. آدم‌هایی که هر روزه در گوشه‌ای از دیوار به انتظار نگاه و تحسین بازدیدکنندگان می‌نشینند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۶

 

کیارستمی مثل همیشه سراغ آدم‌هایی رفته که در اطراف ما وجود دارند اما کمتر نگاهشان می‌کنیم. مثل آقای بدیعیِ «طعم گیلاس» یا حسینِ «زیر درختان زیتون» یا زنِ فیلمِ «ده» یا استادِ «مثل یک عاشق». آدم‌هایی که می‌توان با نگاه کردن به آنها چیزهای زیادی را فهمید و یا درباره‌شان تأمل کرد.

این بار هم آدم‌هایی که به دیوار میخ شده‌اند انتخاب کیارستمی برای دقیق‌تر نگاه کردن به اطرافمان است. یا شاید برعکس گویی آنها از کیارستمی دعوت کردند تا نگاهی که مردم به آنها می‌اندازند را به تصویر بکشد و نه در قالب فیلم که در قالب یک مجموعه عکس. مجموعه عکس هم از لحاظ داستانی بودن شبیه فیلم است و هم اینکه وقتی خود این آدم‌های توی تابلو ثابت شده‌اند چگونه می‌توانند بازیگر فیلم باشند و حرکت کنند؟بنابراین مجموعه عکس انتخاب هوشمندانه‌تری برای زبان حال آنان است. کیارستمی هم گزینهٔ مناسبیست، چون هم تبحر دارد و هم بواسطهٔ فیلم‌هایش محبوب فرانسوی‌هاست و گویی آنان به او اعتماد دارند.

اما مردم چگونه‌اند؟ آنها چگونه با تابلوهایی که سمبل هنر و تاریخ یک دوره‌اند برخورد می‌کنند؟ برخی از آنان را می‌بینیم که به سرعت از کنار تابلو می‌گذرند و چشم درون تابلو عاجزانه از او می‌خواهد که لحظه‌ای بایستد و تماشایش کند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۰

 

برخی از مردم مبهوت و متحیر شکوه یک تابلو‌اند و کیارستمی برای آن که بتواند این حس تحسین را نشان بدهد، تنها یک قسمت از بدن بازدید کننده را انتخاب کرده و در گوشهٔ قابش نشانده است و با این کار شکوه تابلو را به رخ ما که تنها بینندهٔ آن اثر هستیم کشیده است.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۳

 

گروهی دیگر از مردم هستند که پا را فراتر گذاشته‌‌اند و برای مدتی کوتاه از دنیای بیرونی کنده شده‌ و به آن نقطه از مکان و زمانی که اثر ثبت شده سفر کردند. کیارستمی زاویه نگاهش را طوری برگزیده که نمی‌توان تشخیص داد کدام قسمت اثر هنری و کدام قسمت بازدیدکنندگان هستند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۴

 

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۱

 

و برخی هم که شاید به جهت برانگیختن حس فخرفروشی دوستانشان نسبت به جایی که قرار دارند و البته شاید به هزاران دلیل دیگر با تابلوها سلفی می‌گیرند. مردمی که می‌توان گفت به هنر به عنوان یک کالا می‌نگرند و با ثبت کردن جزیی از اثر و خودشان و به اشتراک‌گذاری آن در وب، آن را به نوعی مصرف می‌کنند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۲

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۷

 

می‌دانم که ممکن است با این نظر موافق نباشید اما درست در کنار همین نمایشگاه، در قسمت دیگری بخشی از آثار موزهٔ لوور به نمایش درآمده بود و وقتی رفتار و منش مردم را آنجا دیدم که به سرعت از خودشان در کنار تک تک تابلوها و کتیبه‌ها و مجسمه‌ها و از توضیحاتی که در کنار آنها چسبانده شده بود عکس می‌گرفتند از خودم پرسیدم مردم این همه عکس را برای چه می‌خواهند؟ جز اینکه تنها این احساس را به ما می‌دهد که لحظه‌ای را از قلم نیانداخته‌ایم و خیالمان راحت باشد حالا که آمدیم با ثبت کردن آنها هم می‌توانیم به دیگران نشان بدهیم. دیگران هم مثل ما لحظه‌ای گذرا را به دیدن عکسی که گرفتیم اختصاص می‌دهند و نه بیشتر.

در کمترین زمان ممکن می‌توان یک تصویر تولید کرد، آن را به اشتراک گذاشت، و در نهایت آن را در کمتر از چند ثانیه نگاه کرد. و این سرنوشت یک اثر هنری یا تاریخی‌ست که برای ثبتش مشخص نیست چه اندازه طول کشیده است.

اما نگاه کیارستمی که به نظر می‌رسد مطابق آنچه که گفتم باشد، اینگونه نیست. نگاه کیارستمی نگاه هنر است برای هنر. او از آثار هنری عکس برداشته و یک اثر هنری آفریده است. چیزی که نه تنها جنبه‌های زیبایی شناسانه دارد بلکه از اندیشه و بینش درونی‌اش به هنر نشئت می‌گیرد.

در مستندی با عنوان «پیاده‌روی با کیارستمی»، او (نقل به مضمون) گفته بود که وقتی ناراضی هستیم دست به آفرینش می‌زنیم. احساس نارضایتی یک نوع بی‌قراری با خودش به همراه می‌آورد که نمی‌گذارد دست روی دست بگذاری. هنر در واقع از همین جا زاده می‌شود.

اما کمی هم به ظاهر بپردازیم. چینش و انتخاب رنگ قاب‌ها که توسط دو تن از دوستان و شاگردان او انجام شده، نشان می‌دهد که آنها نگاه کیارستمی را خوب می‌شناختند چون به نظرم همان کاری را کردند که اگر کیارستمی بود، یقیناً انجام می‌داد.

همچنین تناسب رنگ و فرمی که در انتخاب سوژه‌ها با تابلوها وجود دارد، بی‌نظیر است. رنگ کیف و گوشواره های قرمز و هماهنگی آن با علامت صلیب در تصویر دختری که به دو زن راهبه نگاه می‌کند، یکی از شاهدان این مدعاست. به راحتی می‌توان این هماهنگی را در عکس‌های دیگر هم مشاهده کرد. به عنوان مثالی دیگر تلاقی نگاه چشمان فرد درون تابلوی هنری با سوژه‌ها حکایت از همین داستان دارد.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۲

 از یکی از دوستان کیارستمی که مسئولیت انتخاب تصاویر را برعهده داشت شنیدم که این کارها تنها یک سوم مجموعه کامل موزهٔ لوور است. نمی‌دانم چرا این اتفاق نیافتاده و عکس‌های بیشتری نشان داده نشده اما فکر می‌کنم اختصاص یک سالن بزرگتر برای نمایش تعداد بیشتری از آثار این هنرمند فقید که قطعاً سهم به سزایی در فیلمسازی و عکاسی ایران داشته، توقعی بیجا نباشد. هنوز بسیاری از عکس‌های او (مانند همین مجموعه و مجموعهٔ «مونه و من») به صورت عمومی به نمایش درنیامده و قطعاً افراد زیادی شبیه من علاقه‌مند به دیدن و یادگرفتن و تأمل کردن در نگاه او هستند.

 

 

راهکارهایی برای نوشتن درباره عکس‌ها

 

نوشتن-درباره-عکس-نقش-اول

 

پیش‌نوشت: پس از یک ماه مطالعهٔ کتاب نقد عکس درآمدی بر فهم تصویر نوشتهٔ تری برت به پایان رسید. در این مدت همان طور که قول داده بودم مطالبی که به نظرم مهم و مفید بود را اینجا به بیان خودم بازنویسی کردم و سعی کردم مثال‌هایی از عکس‌های عکاسان ایرانی برای آن‌ها بیاورم. در قسمت پایانی این کتاب، تری برت راهکارهایی را برای نوشتن و سخن گفتن دربارهٔ عکس‌ها معرفی می‌کند که بسیار کارآمد هستند.

پیش از آن که ادامه دهم، تأکید می‌کنم که این کتاب برای فهم و درک عکس بسیار ارزشمند است. پیش از مطالعهٔ کتاب و پس از آن تغییر زیادی در ذهنیت من نسبت به عکس‌ها ایجاد شد و با عکاسان بیشتری آشنا شدم و توانستم با عکس‌ها ارتباط نزدیکتری برقرار کنم و دربارهٔ آنها بنویسم.

 آن طور که من متوجه شدم متن زبان اصلیِ آن تا کنون به ویرایش پنجم رسیده، با این وجود ترجمهٔ این کتاب که توسط دو استاد گرانقدر عکاسی، آقای اسماعیل عباسی و کاوه میرعباسی، به صورت روان و شیوا و دقیق انجام شده تنها به ویرایش دوم بسنده شده است.

قسمت‌های قبلی این سری یادداشت‌ها را می‌توانید اینجا بخوانید.

****

برای ما بسیار پیش آمده که عکسی توجه ما را به خودش جلب کند. این اتفاق می‌تواند به دلایل گوناگونی رخ بدهد. اما در برخورد اول می توان چهار سؤال اساسی دربارهٔ عکس‌ها از خود پرسید.

در عکس چه چیزی هست؟

دربارۀ چیست؟

خوب است؟

هنر است؟

دو سوال اول به توضیح و توصیف و تفسیر عکس می‌پردازد و دو سؤال آخر مربوط به ارزیابی عکس از نگاه ماست. با پرسیدن این سؤال‌ها می‌توان برای مخاطبی که نوشتهٔ ما را می‌خواند عکس را توصیف کنیم، نماد‌ها، نشانه‌ها، المان‌های بصری و فرمی را بررسی کنیم، و دربارهٔ آنها نظر شخصی خود را بیان کنیم.

نکتهٔ بسیار مهمی که در سراسر کتاب بر آن تأکید می‌شود آن است که نه تنها ارزیابی بلکه تفسیرِ نماد‌ها و نشانه‌های موجود در عکس هم باید بر اساس دلایلی صورت بگیرد. صرفاً این که ما از عکس خوشمان می‌آید یا عنصری در عکس وجود دارد که توجه ما را برانگیخته و در ذهن ما نشانهٔ دیگری را تداعی می‌کند، کافی نیست و مخاطب را اقناع نمی‌کند. از این منظر شاید پاسخ به سؤال چهارم، به نوعی به دلایل ما برای تفسیرها و ارزیابی‌های ما اشاره کند.

تهیه یک دست نویس اولیه

نوشتن یک متن دقیق و موشکافانه و جست و جوی دلایل قانع کننده در ابتدای امر بسیار سخت به نظر می‌رسد. بنابراین بهتر است به عنوان یک دست‌نویس اولیه به موارد ساده‌تری بپردازیم و در نهایت آنها را سامان ببخشیم.

۱- برای شروع بهتر است هرچه که دربارهٔ عکس به ذهنمان می‌رسد را یادداشت کنیم.

۲- عکس را خوب نگاه کنیم و جزییات و عناصر عکس را مورد مداقه قرار دهیم.

۳- گاهی عناصر بصری می‌توانند به عنوان نماد به کار گرفته شوند، اگر در این مورد تداعی به ذهنمان می‌رسد یادداشت کنیم.

۴- در مورد تداعی‌ها، اگر از نقل قول یا عبارات دیگران استفاده می‌کنیم، منابع آن را مشخص کنیم.

۵- به احساسات خود گوش فرا بدهیم. چه چیزی در عکس وجود دارد که ما را برانگیخته و به نوشتن دربارهٔ آن واداشته است؟

۶- تلاش کنیم که عکس را توصیف کنیم، حتی اگر عکس در دسترس مخاطب قرار دارد. در بسیاری از مواقع مخاطب محو عنصر اصلی عکس می‌شود و از جزییات دیگر غافل می‌ماند.

۷- در صورتی که عکس متعلق به یک مجموعه است، حتماً عکس‌های دیگر مجموعه را با دقت نگاه کنیم و ارتباط آن را با دیگر عکس‌ها را در نظر بگیریم.

۸- به زمینه‌ای که عکس در آن ارائه شده است توجه کنیم و ارتباط آن را با موضوع عکس بررسی کنیم.

۹- از منابع بیرونی استفاده کنیم، دربارهٔ عکاس و زندگی اجتماعی و دوره‌ای که در آن می‌زیسته بیشتر بدانیم، عکس‌های دیگر او را بررسی کنیم وسبک کاری او را بشناسیم.

۱۰- اگر عناصر عکس و چیدمان آنها را تفسیر می کنیم، حتماً دلایل خود را بیان کنیم.

۱۱- از نظریه‌ها و معیارهای هنری برای ارزیابی عکس کمک بگیریم.

سامان‌دهی مطالب

وقتی پیش‌نویس اولیه آماده شد، حال زمان آن است که آنها را سامان‌دهی کنیم.

۱- پیش از این کار لازم است به یک نکته توجه کنیم: باید مخاطبان‌مان را مشخص کنیم، بدانیم آنها چه اطلاعاتی دارند و ما چه اطلاعاتی باید در اختیارشان قرار دهیم.

۲- شاید اکنون لازم باشد مطلبی را اضافه یا کم کنیم. سپس دقت کنیم که اندیشه‌هایمان به صورت منطقی از پارگرافی به پاراگراف دیگر بسط پیدا کرده باشند.

۳- حواسمان باشد که قضاوت‌هایمان بیش از اندازه مبهم نباشد و به دلایل کافی برای اعتبار‌بخشی آنها اشاره کرده باشیم.

۴- به اصول نگارش آشنایی داشته باشیم و توجه کنیم متن‌مان از این نظر یک‌دست باشد.

تهیه نسخهٔ نهایی

پس از سامان‌دهی مطالب، می‌توانیم از دوست یا فردی خبره کمک بگیریم تا یادداشت ما را از لحاظ محتوایی و ویراستاری بررسی کند.

****

نقل قول معروفیست که می‌گوید: «هر عکس به اندازهٔ هزاران کلمه ارزش دارد». من فکر می‌کنم جدا از اینکه بخواهیم در جبههٔ نویسندگان یا عکاسان و تصویرسازان قرار بگیریم و دربارهٔ این نقل قول جدل کنیم، بهتر آن است که سعی کنیم این دو مقوله را با هم بیامیزیم و آشتی دهیم.

من معتقدم که کلمات شاه‌کلید ورود به دنیای عکس‌ها هستند و بدون آنها فهم عکس دشوار است. پیمان هوشمند زاده در کتاب لذتی که حرفش بود می‌گوید: «فهمیدن نیمی از لذت است». با این گفتهٔ‌ او موافق هستم و بنابر تجربهٔ زیسته‌ام به همین نتیجه رسیدم. وقتی درمورد یک عکس بیشتر می‌دانیم، عکس را با دقت و تأمل دوچندانی وارسی می‌کنیم. حال همهٔ اجزای عکس برایمان معنادار هستند و به سادگی از تماشای آن دست نمی‌کشیم.

عکس‌ها را تنها به مثابهٔ یک تصویر در نظر نگیریم، آن‌ها بیش از یک تصویر چاپ شده‌اند.