یادداشتی بر نمایشگاه «به من نگاه کن» عباس کیارستمی

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۸

 

پیش‌نوشت: عباس کیارستمی طی چند سال از موزهٔ لوور عکس‌هایی گرفته بود و اکنون برای نخستین بار در موزهٔ ملی ایران تعدادی از این عکس‌ها به نمایش درآمده است. این نمایشگاه تا خرداد ماه ۹۷ ادامه دارد. یادداشت زیر تکمله‌ای بر این نمایشگاه و عکس‌های کیارستمی‌ست.

****

حتی اگر مثل من شیفتهٔ کیارستمی هم نباشید، باز هم می‌توانید هوشمندی او را در انتخاب عنوانی که بر این مجموعه عکس برگزیده، دریابید. «به من نگاه کن» زبان حال توریست‌ها و گردشگران نیست، «به من نگاه کن» زبان حال آدم‌هاییست که چند صد سال قبل در یک نقطه‌ از زمان و مکان متولد شدند و برای همیشه در همان جا ماندگار شدند. زبان حال آدم های درون تابلو‌هایی که به دیوار میخ شده‌اند. آدم‌هایی که هر روزه در گوشه‌ای از دیوار به انتظار نگاه و تحسین بازدیدکنندگان می‌نشینند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۶

 

کیارستمی مثل همیشه سراغ آدم‌هایی رفته که در اطراف ما وجود دارند اما کمتر نگاهشان می‌کنیم. مثل آقای بدیعیِ «طعم گیلاس» یا حسینِ «زیر درختان زیتون» یا زنِ فیلمِ «ده» یا استادِ «مثل یک عاشق». آدم‌هایی که می‌توان با نگاه کردن به آنها چیزهای زیادی را فهمید و یا درباره‌شان تأمل کرد.

این بار هم آدم‌هایی که به دیوار میخ شده‌اند انتخاب کیارستمی برای دقیق‌تر نگاه کردن به اطرافمان است. یا شاید برعکس گویی آنها از کیارستمی دعوت کردند تا نگاهی که مردم به آنها می‌اندازند را به تصویر بکشد و نه در قالب فیلم که در قالب یک مجموعه عکس. مجموعه عکس هم از لحاظ داستانی بودن شبیه فیلم است و هم اینکه وقتی خود این آدم‌های توی تابلو ثابت شده‌اند چگونه می‌توانند بازیگر فیلم باشند و حرکت کنند؟بنابراین مجموعه عکس انتخاب هوشمندانه‌تری برای زبان حال آنان است. کیارستمی هم گزینهٔ مناسبیست، چون هم تبحر دارد و هم بواسطهٔ فیلم‌هایش محبوب فرانسوی‌هاست و گویی آنان به او اعتماد دارند.

اما مردم چگونه‌اند؟ آنها چگونه با تابلوهایی که سمبل هنر و تاریخ یک دوره‌اند برخورد می‌کنند؟ برخی از آنان را می‌بینیم که به سرعت از کنار تابلو می‌گذرند و چشم درون تابلو عاجزانه از او می‌خواهد که لحظه‌ای بایستد و تماشایش کند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۰

 

برخی از مردم مبهوت و متحیر شکوه یک تابلو‌اند و کیارستمی برای آن که بتواند این حس تحسین را نشان بدهد، تنها یک قسمت از بدن بازدید کننده را انتخاب کرده و در گوشهٔ قابش نشانده است و با این کار شکوه تابلو را به رخ ما که تنها بینندهٔ آن اثر هستیم کشیده است.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۳

 

گروهی دیگر از مردم هستند که پا را فراتر گذاشته‌‌اند و برای مدتی کوتاه از دنیای بیرونی کنده شده‌ و به آن نقطه از مکان و زمانی که اثر ثبت شده سفر کردند. کیارستمی زاویه نگاهش را طوری برگزیده که نمی‌توان تشخیص داد کدام قسمت اثر هنری و کدام قسمت بازدیدکنندگان هستند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۴

 

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۱

 

و برخی هم که شاید به جهت برانگیختن حس فخرفروشی دوستانشان نسبت به جایی که قرار دارند و البته شاید به هزاران دلیل دیگر با تابلوها سلفی می‌گیرند. مردمی که می‌توان گفت به هنر به عنوان یک کالا می‌نگرند و با ثبت کردن جزیی از اثر و خودشان و به اشتراک‌گذاری آن در وب، آن را به نوعی مصرف می‌کنند.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۲

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۷

 

می‌دانم که ممکن است با این نظر موافق نباشید اما درست در کنار همین نمایشگاه، در قسمت دیگری بخشی از آثار موزهٔ لوور به نمایش درآمده بود و وقتی رفتار و منش مردم را آنجا دیدم که به سرعت از خودشان در کنار تک تک تابلوها و کتیبه‌ها و مجسمه‌ها و از توضیحاتی که در کنار آنها چسبانده شده بود عکس می‌گرفتند از خودم پرسیدم مردم این همه عکس را برای چه می‌خواهند؟ جز اینکه تنها این احساس را به ما می‌دهد که لحظه‌ای را از قلم نیانداخته‌ایم و خیالمان راحت باشد حالا که آمدیم با ثبت کردن آنها هم می‌توانیم به دیگران نشان بدهیم. دیگران هم مثل ما لحظه‌ای گذرا را به دیدن عکسی که گرفتیم اختصاص می‌دهند و نه بیشتر.

در کمترین زمان ممکن می‌توان یک تصویر تولید کرد، آن را به اشتراک گذاشت، و در نهایت آن را در کمتر از چند ثانیه نگاه کرد. و این سرنوشت یک اثر هنری یا تاریخی‌ست که برای ثبتش مشخص نیست چه اندازه طول کشیده است.

اما نگاه کیارستمی که به نظر می‌رسد مطابق آنچه که گفتم باشد، اینگونه نیست. نگاه کیارستمی نگاه هنر است برای هنر. او از آثار هنری عکس برداشته و یک اثر هنری آفریده است. چیزی که نه تنها جنبه‌های زیبایی شناسانه دارد بلکه از اندیشه و بینش درونی‌اش به هنر نشئت می‌گیرد.

در مستندی با عنوان «پیاده‌روی با کیارستمی»، او (نقل به مضمون) گفته بود که وقتی ناراضی هستیم دست به آفرینش می‌زنیم. احساس نارضایتی یک نوع بی‌قراری با خودش به همراه می‌آورد که نمی‌گذارد دست روی دست بگذاری. هنر در واقع از همین جا زاده می‌شود.

اما کمی هم به ظاهر بپردازیم. چینش و انتخاب رنگ قاب‌ها که توسط دو تن از دوستان و شاگردان او انجام شده، نشان می‌دهد که آنها نگاه کیارستمی را خوب می‌شناختند چون به نظرم همان کاری را کردند که اگر کیارستمی بود، یقیناً انجام می‌داد.

همچنین تناسب رنگ و فرمی که در انتخاب سوژه‌ها با تابلوها وجود دارد، بی‌نظیر است. رنگ کیف و گوشواره های قرمز و هماهنگی آن با علامت صلیب در تصویر دختری که به دو زن راهبه نگاه می‌کند، یکی از شاهدان این مدعاست. به راحتی می‌توان این هماهنگی را در عکس‌های دیگر هم مشاهده کرد. به عنوان مثالی دیگر تلاقی نگاه چشمان فرد درون تابلوی هنری با سوژه‌ها حکایت از همین داستان دارد.

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱

 

به-من-نگاه-کن-کیارستمی-۱۲

 از یکی از دوستان کیارستمی که مسئولیت انتخاب تصاویر را برعهده داشت شنیدم که این کارها تنها یک سوم مجموعه کامل موزهٔ لوور است. نمی‌دانم چرا این اتفاق نیافتاده و عکس‌های بیشتری نشان داده نشده اما فکر می‌کنم اختصاص یک سالن بزرگتر برای نمایش تعداد بیشتری از آثار این هنرمند فقید که قطعاً سهم به سزایی در فیلمسازی و عکاسی ایران داشته، توقعی بیجا نباشد. هنوز بسیاری از عکس‌های او (مانند همین مجموعه و مجموعهٔ «مونه و من») به صورت عمومی به نمایش درنیامده و قطعاً افراد زیادی شبیه من علاقه‌مند به دیدن و یادگرفتن و تأمل کردن در نگاه او هستند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *