در قرن نوزدهم حضور یک عکاس زن در بریتانیا که فعالانه به کار عکاسی بپردازد به اندازه کافی عجیب مینمود، چه برسد به آن که آن عکاس در آثارش نگاهی فراتر از مسائل تکنیکی و کاربردی به رسانهی عکاسی داشته باشد. با این وجود باید اظهار کرد که در کنار عکاسی چون نادار، کسی مثل جولیا مارگارت کمرون (Julia Margaret Cameron) هم بود که در سن ۴۸ سالگی به عکاسی روی آورد و آن را تا اواخر عمرش به طور جدی پیگیری کرد.
برچسب: عکاسی پرتره
پرترههای هنری نادار، گامی رو به جلو برای عکاسی پرتره
همان طور که پیشتر اشاره کردیم، در میانهی قرن ۱۹ صنعت عکاسی پرتره میان مردم فراگیر شد و در آن دوره هر خانوادهای از هر قشری میتوانست برای خودش پرترهی خانوادگی داشته باشد. (+) با این حال، در آن زمان عکاسی پرتره بیش از آن که بخواهد یک فعالیت هنری شمرده شود، یک صنعت تجاری بود. پرترههای خانوادگی و کارت ویزیتهای میانهی قرن ۱۹ چندان از ارزش زیباییشناختی بهره نبرده بودند. کمترین تلاشی برای زیبا حالت داده شدن سوژهها صورت نمیگرفت و وقت چندانی برای پردازش آن صرف نمیشد.
در آن زمان عکاسی به نام گاسپار فلیکس تورناشُن مشهور به نادار به طور اتفاقی وارد این حرفه شد و توانست عکاسی پرتره را از یک ثبت مکانیکی سریع ارتقا دهد و حالات و ویژگیهای سوژه را در عکسها بازبنمایاند.
ادامه مطلب “پرترههای هنری نادار، گامی رو به جلو برای عکاسی پرتره”
چگونه ژست متفکرانه به پرترهنگاری راه پیدا کرد؟
همان طور که در قسمتهای پیشین اشاره کردم، عکاسی با ورودش به جهان هنر، نقاشان را آشفته کرد. چرا که اکنون عکاسی میتوانست ثبت دقیقتری از سوژه فراهم آورد. علاوه براین هم ارزانتر بود و هم در مدت زمان کوتاهتری نسبت به نقاشی انجام میشد. به همین دلیل بسیاری از مردم برای داشتن پرترهای از خود به عکاسی هجوم آوردند.
ادامه مطلب “چگونه ژست متفکرانه به پرترهنگاری راه پیدا کرد؟”
عکاسی، رسانهی محبوب تودهی مردم
اگر تا پیش از قرن نوزده تنها مردمان طبقهی مرفه امکان سفارش دادن پرتره های فردی و خانوادگی را داشتند و میتوانستند از نقاشان بخواهند که تصویرشان ثبت شود، حال با آمدن عکاسی این امکان در اختیار طبقهی متوسط و پایینتر نیز قرار گرفت. اکنون هر کسی میتوانست یک داگرئوتیپ از خودش و یا خانوادهاش داشته باشد.
در ابتدای دههی ۴۰ قرن نوزده، تکنیکهای عکاسی آن چنان پیشرفت نکرده بودند به همین دلیل داگر هرگز فکرش را هم نمیکرد که روزی بتوان با استفاده از فرآیندی که او کشف کرده بود، چندین هزار پرتره ثبت کرد. او به خاطر مدت زمان نوردهی بالا، چندان امیدی به فرآیندش نداشت و آن را ادامه نداد. با این حال شخص دیگری با نام فرانسیس آراگو (Franciois Arago) به پیشرفت تکنیکهای عکاسی برای ثبت پرتره مردم امید داشت. چرا که نه عکاسی منظره و نه عکاسی طبیعت بی جان، هیچ کدام جادوی پرتره را نداشتند.
رقابت داگرئوتیپ و کالوتیپ
در دههی ۴۰ میلادی، داگرئوتیپ و کالوتیپ نسبت به دیگر روشهای تولید عکس، از همه فراگیرتر بودند. با این حال میان این دو روش نیز تفاوتهایی وجود داشت که سبب شد در کشورهای مختلف یکی بیشتر و دیگری کمتر مورد استفاده قرار بگیرد.
برای مثال داگرئوتیپ، در آمریکا از طرف مردم پذیرفته شد، حال آن که کالوتیپ به دلیل آن که تالبوت مخترع آن، بر داشتن حق انحصاریاش تأکید میکرد، چندان متداول نبود.
هرچند هر کدام از این روشها مزایا و معایب خود را داشتند که در نهایت سبب شد افراد با انگیزههای منفاوت به آنها علاقهمند شوند. در این یادداشت میخواهیم مزیتها و معایب هر کدام را بررسی کنیم.