برچسب: هنری کارتیه برسون

نگاهی به آثار مارک ریبو، عکاس خجالتی مگنوم

مارک ریبو

 

مارک ریبو از عکاسان مهم سال‌هایی از مگنوم است که #کارتیه_برسون و رابرت کاپا بر دنیای #عکاسی_مستند حاکمیت داشتند. او مانند بسیاری از همتایانش در همان دوران به کشورهای مختلف سفر کرد و ارمغانش از آن سفرها عکس‌های جالب توجه و درخشانی بود که لحظه‌ی قطعی در آنها جریان دارد. با این حال اگر چندان او را نمی‌شناسیم، به خاطر خجالتی‌ بودنش است، خودش که این طور می‌گوید.

مارک ریبو از ابتدا عکاس نبود. مهندسی بود که در کارخانه‌ای کار می‌کرد. پدرش یک دوربین لایکا به او هدیه داد و در تعطیلات طولانی یک هفته‌ای، او تمام مدت را به عکاسی گذراند. همین هم شد که بعد از تعطیلات دیگر به آن کارخانه بازنگشت و تصمیم گرفت عکاسی  را پیشه‌ی خود سازد. در این سال‌ها هم بود که با رابرت کاپا آشنا شد و بعد از آن به مگنوم پیوست.

ادامه مطلب “نگاهی به آثار مارک ریبو، عکاس خجالتی مگنوم”

درباره ویلیام کلاین، عکاس آمریکای سیاه!

ویلیام کلاین ۱۲

 

فکر می‌کنم بارزترین و آشکار ترین ویژگی‌ ویلیام کلاین را بتوان در تنفر او از نیویورک خلاصه کرد. هر بار که به سمت او رفتم تا مطلب جدیدی از او بخوانم و یا ببینم به نگاه انزجار آمیزش نسبت به نیویورک برخوردم. حتا او در مصاحبه‌ی اخیرش این مطلب را بازگو کرده است. ویلیام کلاین در منهتن به دنیا آمد و در سن هجده سالگی به دلیل حضور در ارتش از آمریکا خارج شد تا به پاریس برود. بعد از این سفرش میگوید: «بالاخره دیدم که می‌توان شهر را جور دیگری هم ساخت!»

او در نخستین تجربه‌های عکاسی‌اش در سال‌های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ عکس‌هایی از نیویورک ثبت می‌کند که بسیاری از افراد حاضر به دیدن و انتشار آن نیستند. چون معتقدند عکس‌های او ضد آمریکاست. عکس‌هایی سیاه و پرکنتراست و خشن. عنوان کتاب نیز به روشنی می‌تواند شیوه تفکر او را به ما بازشناساند: «Life is Good and Good for You in New York»

و منظورش از You، آمریکایی‌هاییست که هیچ‌گاه گذرشان به خیابان‌ها و کوچه‌های پست و تاریک نیویورک نیفتاده است.

می‌توانید در ویدیوی زیر نگاه گذرایی به عکس‌های این کتاب داشته باشید.

اما ویلیام‌ کلاین تنها عکاس خیابانی نیست. او از همان ابتدا در صنعت مد هم شروع به فعالیت کرد. و دستاوردهایش فیلم‌هایی بود که ساخت. شناخته‌شده‌ترین فیلم او با عنوان ?who Are You Polly Maggoo روایت زندگی درونی و ظاهری یک مدل است که در پاریس زندگی می‌کند. به اعتقاد من همچنان نگاه مستندگرایانه‌اش را می‌توان در این فیلم مشاهده کرد. (این فیلم به دلیل حق کپی‌رایت در دسترس نیست و من بخش‌هایی از آن را در یوتویوب دیدم)

علاوه بر فیلم‌هایش در این زمینه، عکس‌های او از مدل‌هایش نیز قابل تأمل‌اند. او در مستند «زندگی‌های بسیار ویلیام کلاین» وقتی عکس زیر را بر دیوار نمایشگاه دید گفت: «این شخص مدله، اما مثل یک سرباز سیگار رو دستش گرفته!»

 

ویلیام کلاین ۱

 

ویلیام کلاین اگرچه در ابتدا زیر نظر استادش نقاشی می‌کرد اما بعد از آنکه به عکاسی و صنعت مد روی آورد هیچگونه آموزش رسمی ندید. خودش در این باره می‌گوید: «من همیشه خلاف آنچه که آموزش دیده بودم، عمل می‌کردم. با دانستن اطلاعات فنی کمی عکاس شدم، دوربین خریدم و تا آنجا که میتوانستم بد عکس گرفتم. برای من ساختن یک عکس مانند ساختن یک ضد عکس است»

وقتی  قاب‌های به‌ هم ریخته، تخت و شلوغ او را می‌بینیم که برخی از ‌آنها به عمد محو شده‌اند، شاید با خود فکر کنیم که او دیگر چگونه عکاسیست! در آن زمان که کارتیه برسون با ترکیب‌بندی‌های زیبا و حساب شده‌اش در سایه می‌ایستاد تا سوژه‌هایش متوجه‌اش نشوند و او بتواند لحظه‌ی قطعی را ثبت کند، ویلیام کلاین جسورانه به سوژه‌هایش نزدیک می‌شد و آنها را ثبت می‌کرد. گاهی دستانش را هم تکان می‌داد تا آنها را محو کند و با این روش گنگ و مبهم بودنشان را به تصویر در‌آورد.

شاید وقتی برای اولین بار عکس‌های خیابانی او را ببینید که سرشار از پرتره‌هایی هستند که به هم چسبیدند و تخت شدند، با کنتراست‌های بالا و دانه‌های سیاه که در عکس پخش شده، او را در مقایسه با عکاسی چون کارتیه برسون، یک عکاس خیابانی ندانید. اما شیوه تفکر ویلیام کلاین با شیوه‌ی عکاسی‌اش کاملن هم‌خوانی دارد. و نگاهش به نیویورک همانست که در عکس‌هایش به تصویر درآمده است.

آنچه که از ویلیام کلاین نوشتم، چکیده‌ای مختصر از مطالب و مصاحبه‌ها و ویدیو‌هاییست که مطالعه کردم. اگر علاقه‌مند به دانستن اطلاعات بیشتری از او هستید، لینک‌های زیر را دنبال کنید:

۱- لینک گاردین

۲- لینک مصاحبه اخیر او

۳- مختصری از ویلیام کلین در سایت Howard GreenbergGallery

۴- درباره فیلم ?who are you Polly Maggoo

۵- ویدیوی دیگری از ویلیام کلاین از موزه Tate

۶- مستند زندگی‌های بسیار ویلیام کلاین

۷- همچنین در این لینک می‌توانید یادداشتی که درباره یکی از عکس‌های مشهور ویلیام کلاین نوشتم را مطالعه کنید.

 

در ادامه عکس‌هایی از او را با هم می‌بینیم:

 

ویلیام کلاین ۵
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۶
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۹
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۲
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۱۱
life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلین ۱۳
Life is Good and and for you in New York

 

ویلیام کلاین ۴
Tokyo

 

ویلیام کلاین ۱۰
Tokyo

 

ویلیام کلاین ۷
Fashion Street

 

ویلیام کلاین ۸
Fashion Street

 

 

وجهِ دوست‌نداشتنی عکاسی؛ تسخیر پایان‌ناپذیر جهان با دوربین

 

وجه دوست‌نداشتنی عکاسی؛ تسخیر پایان‌ناپذیر جهان با دوربین- نقش اول

 

مدتیست که عکس نمی‌گیرم یا اگر عکس بگیرم آن را به اشتراک نمی‌گذارم. این اتفاق دلایل زیادی دارد اما یکی از مهمترین‌شان این است که عکس گرفتن و فشردن شاتر راضی‌ام نمی‌کند. درواقع انتظارم از خودم بیشتر از آن چیزی است که این روزها در خودم می‌بینم.

شاید این پرسش که عکاسی واقعا یک هنر است یا نه امروز دیگر جایگاهی نداشته باشد. همه می‌دانیم که عکاسی یکی از شاخه‌های هنری است اما مشکل آن جاست که بسیاری از افرادی که خودآموز و یا با رفتن به کارگاه‌های عکاسی و خریدن تجهیزات وارد این شاخه از هنر می‌شوند به عکاسی به عنوان یک هنر نگاه نمی‌کنند.

در بسیاری از کلاس‌ها، کارگاه‌ها، کورس‌های عکاسی که در وب به وفور یافت می‌شود، چیزی از جنس تکنیک و قاعده به شخص می‌آموزند، حال آن‌که اگر به عکاسی بخواهیم به عنوان یک شاخهٔ هنری نگاه کنیم اولین شرط دید و نگاه هنرمندانه است.

در سخنرانی‌ای که از سوزان سونتاگ در شمارهٔ چهلم مجلهٔ حرفه هنرمند خواندم، آمده بود: مسئله‌ای که الان پیش روست این نیست که عکاسی هنر است یا نه، بلکه پرسش واقعی این است که اگر عکاسی هنر است و از نظر اجتماعی و جامعه شناختی پذیرفته شده است، آیا هنری شبیه سایر هنر‌هاست؟

به نظرم پرسش جالبی را سونتاگ مطرح کرده، این مشکل اساساً در ذات عکاسی نهفته است. دوربین در ابتدا به عنوان ابزاری برای ثبت واقعیات در نظر گرفته می‌شد و بعدها عکاسی وجه هنری خودش را بازیافت. فکر می‌کنم چنین سِیری برای هر کسی که تصمیم می‌گیرد به طور حرفه‌ای وارد عکاسی شود پیش می‌آید. در ابتدا شخص علاقه مند به ثبت روزمره است، حال با قرار دادن سوژه‌ها و موضوع در خطوط تقارن و یا ایجاد پرسپکتیو تصویری که نهایتاً ثبت می‌کند را رنگ و لعابی می‌بخشد، اما آیا هنر به چنین قواعدی محدود می‌شود؟ بدون شک خیر.

در تعریفی که برای هنر به طور عام می‌آید، گفته می شود هنرمند کسی است که آن چیزی که در درونش جریان دارد و به جز خودش کسی از آن آگاه نیست را به منصهٔ ظهور می‌رساند. حال آن‌که قطعاً چند قاعده و تکنیک در چنین ظرف بزرگی با نامِ هنر گم می‌شود.

عکاسی عمیقاَ با تکنولوژی گره خورده است و همین است که سبب بروز چنین تناقض‌هایی می‌شود. برای سایر هنرها اینگونه نیست یا به این شدت نیست.

برای مثال تعداد عکس‌هایی که یک شخص می‌تواند در یک روز ثبت کند بی‌شمار است، در حالی‌که در مورد نقاشی این‌گونه نیست. نقاش برای خلق یک اثر باید به درونی‌ترین و عمیق‌ترین قسمت وجودش سرک بکشد و خلق کند. اصولا خلق و آفرینش از درون فرد می جوشد اما برای عکاسی شما می‌توانید به راحتی با آن چیزی که بیرون و در جهان جریان دارد و دیده می‌شود یک عکس بسازید.

درواقع مسئله‌ای که این روزها مرا درگیر خودش کرده است همین وجه دوست‌نداشتنی عکاسی است. وجه‌ای که به فرد اجازه می‌دهد بدون مرز جهان را با یک دوربین به تسخیر خویش در بیاورد. وجه‌ای که امروزه اینستاگرام گواهِ آن است. در چند ثانیه عکس بگیر و به اشتراک بگذار. عکس تبدیل به کالایی می‌شود که اطلاعاتی از یک بخش از زمان و مکان در اختیار دیگران قرار می‌دهد و در واقع عکس‌ها بیشتر به یک منبع اطلاعاتی و یک منبع مصرفی تبدیل شده‌‌اند. یک نوع مصرف گرایی که از تکنولوژی و سرعت نشئت گرفته و مسیری است که پیش می‌رود.

نمی‌خواهم بحثی در مورد بد بودن یا خوب بودن تکنولوژی داشته باشم، به قول سونتاگ «عکاسی فرم هنری‌ای است که با تکنولوژی گره خورده» و انتظار چنین اتفاقی را هم می‌شد داشت.

در همین شماره از حرفه هنرمند و در همین سخنرانی و مصاحبه‌ای که در ادامه‌ آمده است، سوزان سونتاگ اشاره می‌کند که هنری کارتیه برسون در اواخر عمرش تصمیم گرفته بود بیشتر به نقاشی روی بیاورد و دلیلش را این گونه عنوان کرده که در طول زندگی اش با عکاسی «سریع دیدن» را پرورش داده و حال می‌خواهد آهسته دیدن را تجربه کند.

شاید اکنون این‌گونه فکر کنیم که برای آن‌که به عنوان یک هنر به عکاسی نگاه کنیم، لازم است وارد شاخه های سورئالیستی و فاین‌آرت شویم اما هنرمندانه دیدن محدود به یک شاخه خاص در عکاسی نمی‌شود. اصلِ اول عکاسی به عنوان یک هنر بصری، هنرمندانه دیدن است. و یک عکاس در جایگاه یک هنرمند در ابتدا باید هنرمندانه دیدن را یاد بگیرد.

البته من با سواد ناچیزی که دارم فکر می‌کنم که هنر چیزی نیست که بخواهیم به دیگری یاد بدهیم، چراکه هنر از درون هنرمند می‌جوشد و در واقع تجربه منحصر به فرد هنرمند است، اما قطعاَ کتاب‌ها و مطالعات افراد می‌تواند اثربخش باشد.

این روزها باید بیشتر درگیر مطالعه باشم و سواد بصری‌ام را افزایش دهم.

پینوشت: عکسی که در ابتدا می‌بینید را ادوارد واتسون از یک فلفل دلمه گرفته است.

 

مطلب مرتبط:  چرا اینستاگرام را دوست ندارم؟

مگنوم را بشناسید

شاید یکی از وابستگی های من به اینستاگرام را بتوان همین آژانس قدیمی مگنوم فوتوز (Magnum Photos) دانست. هر روز بی‌صبرانه منتظر عکس‌های بی‌نظیری هستم که در این صفحه منتشر می‌شود. این آژانس جز اولین‌ها و به عبارتی‌ قدیمی‌ترین‌ آژانس‌های عکاسی خبری محسوب می‌شود که دو سال پس از جنگ جهانی دوم توسط هنری برسون، رابرت کاپا، جورج راجر و دیوید سیمور تاسیس شده است.

درباره هنری کارتیه برسون یا آقای چشم قرن مطالبی منتشر کردم که می‌توانید آن را اینجا پیدا کنید.

اوایل که وارد عکاسی شده بودم و هنری برسون را شناختم، یکی از آرزوهایم این بود که عضو آژانس مگنوم بشوم. بیشتر عکاسان خیابانی پر آوازه عضو مگنوم هستند که از ایرانی تبارهای آن می‌توان به رضا دقتی اشاره کرد.

اگرچه که اینستاگرام دسترسی را آسان تر کرده اما ترجیح دادم امروز سری به سایت آن بزنم و چند عکس را برای شما انتخاب کنم:

 

Spain. Valencia. Buñol. 2017. La Tomatina festival.

 

اولین عکس را  Matt Stuart ثبت کرده و احتمالا از دیدن این همه سر و تن یک‌جا، تعجب کرده باشید اما خدمتتان عرض کنم که این تعجب در نهایت به طنز تلخی بدل خواهد شد، چون شما در حال مشاهده‌ی نمایی از بزرگترین جنگ غذا هستید که با عنوان فستیوال La Tomatina در اسپانیا برگزار شده و حدود صد تُن گوجه رسیده آنجا تلف شده است.

 

USA. Washington DC. 1967. An American young girl, Jan Rose KASMIR, confronts the American National Guard outside the Pentagon during the 1967 anti-Vietnam march. This march helped to turn public opinion against the US war in Vietnam.

 

عکس دوم که به عنوان نمادی از صلح شناخته می‌شود را Mark Riboud گرفته است و مربوط به جنگ ویتنام و آمریکاست.

 

MYANMAR. Sittwe. May, 2016. Medical clinic inside the Internally Displaced People (IDP) camps for Rohingya.

 

عکس سوم هم اگرچه که غمگین است اما واقعیست! زنی در یک کمپ کوچک در میانمار و مربوط به ماه مِی ۲۰۱۶ است. عکس را Chien-Chi ثبت کرده است.

اینستاگرام مگنوم فوتوز