برچسب: نقد عکس

رد پای یک عکاس مستند در سینما

پازکی- عکاس مستند- ۹

 

اگرچه اصلی‌ترین ویژگی سینما، زمان‌مند بودن آن است اما همچنان که رولان بارت می‌گوید عکاسی از صحنه‌های یک فیلم می‌تواند درک غنی تری از صحنه را برای مخاطب به ارمغان بیاورد. چرا که در ایستا بودن عکاسی فضیلتی نهفته و آن تآمل در قاب و لحظه‌ایست که در سینما به صورت آنی از جلوی چشمان ما می‌گذرد.(۱)

از همین رو می‌توان آثار فاطمه پازکی، عکاس جوان مستندی که بخشی از فعالیتش را به عکاسی فیلم اختصاص داده بررسی کرد. عکس‌های او از تئاترها و فیلم‌های کوتاهی که در طی سال‌های ۹۴ تا ۹۷ عکاسی شده‌اند، در بهار و تابستان ۹۸ بر دیوارهای انجمن سینمای جوان به نمایش درآمده‌اند.

ادامه مطلب “رد پای یک عکاس مستند در سینما”

بازیابی گذشته در زیست معلمانه‌ی حبیب فرشباف

فرشباف- نقش اول

 

هزاران سال هم که از تولد عکاسی بگذرد، همچنان بنیادی‌ترین ویژگی‌ آن یعنی به خاطر سپردن دقیق یک لحظه، آن را ستودنی و منحصر به فرد می‌کند. از همان ابتدای تاریخ، عکاسی را یک آیینه‌ی دارای حافظه می‌نامیدند و به گمان من این ویژگی ذات اصلی این رسانه است.(۱)

حبیب فرشباف در دهه‌ی چهل شمسی با شناخت این وجه از رسانه‌ی عکاسی تصمیم می‌گیرد تا از آن بهره جسته و یکی از بهترین دوره‌های زندگی‌اش یعنی معلمی در یکی از روستاهای آذربایجان را ثبت کند. او این کار را نه تنها برای دل خودش، بلکه برای معرفی و شناساندن یک خطه از کشورش انجام می‌دهد. حالا پس از سال‌ها او تصمیم گرفته که این عکس‌ها را به همت گالری دنا و کیوریتوری پیمان هوشمندزاده در نمایشگاهی با عنوان «از کرانه‌های ارس» در معرض دید عموم قرار دهد.

ادامه مطلب “بازیابی گذشته در زیست معلمانه‌ی حبیب فرشباف”

سونتاگ شدن یا نشدن؟ مسأله این است!

سوزان سونتاگ- جان برجر- نقش اول
سوزان سونتاگ و امبرتو اکو در حال گوش دادن به سخنرانی رولان بارت

علاقه‌ی وافر من به سوزان سونتاگ را هر کسی می‌تواند با کمی صحبت درباره عکس و عکاسی دریابد. به همین دلیل برخی از دوستانم که مرا از مریدان و سینه‌سوختگان او می‌دانند، از همان ابتدا مرا با نام او در گروه دوستانه‌مان خطاب کردند. صادقانه بخواهم اعتراف کنم، نه تنها ناراحت نشدم بلکه قند هم در دلم آب شد وقتی اسم سونتاگ را در کنار نام خودم شنیدم.

اما چند وقت پیش سوالی ذهنم را درگیر کرد. اگرچه من تلاشم بر این است که ماهیت عکس و عکاسی را در دنیای معاصر بفهمم و بتوانم آن‌ها را تحلیل کنم و آنچه درمی‌یابم را برای دیگران بازگو کنم، و اگرچه که سوزان سونتاگ به عنوان کسی که دراین مسیر گام برداشته و مقاله‌های درخشانی منتشر کرده، به نوعی چراغ راهنمای من است، اما سوال اصلی اینجاست که چرا سوزان سونتاگ؟

ادامه مطلب “سونتاگ شدن یا نشدن؟ مسأله این است!”

تعریف نقد از منظر رولان بارت

رولان بارت- نقد اثر- نقش اول
رولان بارت (Roland Barthes)

 

رولان بارت را عموماً با یادداشت‌های ثقیل و مفاهیم پیچیده‌ در حوزه ادبیات و نقد می‌شناسیم. (اولین کتابی که از او خواندم، کتاب اتاق روشن بود و آخر هم نتوانستم تمامش کنم!) اما کتاب نقد و حقیقت از جمله کتاب‌هاییست که او با بیانی ساده‌تر به بحث چالش‌انگیز نقد می‌پردازد. در ابتدای کتاب خانم شیرین دخت دقیقیان، مترجم کتاب، پیش‌گفتاری درباره آن نوشته و ذهن مخاطب را برای ورود به آن آماده می‌کند.

ادامه مطلب “تعریف نقد از منظر رولان بارت”

آزادنویسی عکاسانه(۴): در پس نقدهای ما چه تئوری‌هایی پنهان است؟

آندریاس گرسکی- تئوری- نقش اول
شیکاگو ۲۰۰۹- آندریاس گرسکی

پیش‌نوشت: پیش از مطالعه این یادداشت شاید بهتر باشد که مطلب کوتاهی که درباره آندریاس گرسکی در اینستاگرامم منتشر کردم را بخوانید:

«عکس‌های گرسکی بیش از همه برای من تداعی‌گر «انباشت» است. انباشتِ چیزها، آدم‌ها، کالا‌ها، زباله‌ها.  همه شکل هم. بین انسان و کالا تفاوتی نمی‌بینی. برای یافتن تمایزها باید در عکس‌ها زوم کنی تا متوجه شوی این پَترنی که میبینی مجموعه ای از انسان‌هاست! به نظرم او یکسان‌شدگی را به تصویر می‌کشد که جهان امروز بر ما تحمیل کرده.

نگاه گرسکی از دور است به همین دلیل ممکن است در وهله‌ی اول با دیدن عکس‌هایش تعجب کنیم. چرا که ما در متن زندگی روزمره هستیم و نمی‌توانیم بدانیم از دور چگونه به نظر می‌رسیم.
برای دیدن عکس‌هایش لازم است رفت و برگشتی داشته باشیم مدام از جز به کل و به عکس. و در این رفت و برگشت هاست که حقایق تازه و تلخ بر ما آشکار می‌شود. نوعی معرفت و شناخت نسبت به خودمان و جایگاه‌مان در جهان امروز.»

ادامه مطلب “آزادنویسی عکاسانه(۴): در پس نقدهای ما چه تئوری‌هایی پنهان است؟”

یک نمونه‌ نقد عکس‌ بر مجموعه واقع‌نمایی‌های مهدی مقیم نژاد

 

نمونه- نقد عکس- مهدی مقیم نژاد۱
مهدی مقیم نژاد- گالری شش

 

من درباره نقد عکس در این وبسایت یادداشت هایی منتشر کردم. پیش‌تر اشاره کرده بودم نقدهایی که جنبه‌ی تکنیک محور در آن‌ها برجسته باشد، کمک چندانی به فهم ذهنیت عکاس نمی‌کنند و به مخاطب هم اجازه نمی‌دهند که به فهم عمیق عکس دست پیدا کند.(+)

چند روز پیش که در جست‌وجو‌هایم به وبسایت مهدی مقیم‌نژاد برخوردم، متوجه شدم ایشان آدرس نقدهایی که بر عکس ها و نمایشگاه‌هایشان نوشته شده را در وبسایت خود قرار دادند. (+)

این شد که بعد از خوانش آنها از آقای مقیم نژاد اجازه گرفتم تا بخشی از نقدی که محمد پرویزی بر مجموعه واقع‌نمایی‌ها در دوهفته‌نامه‌ی تندیس نوشته را در اینجا به عنوان یک نمونه‌ برای حرف‌هایم بیاورم.

محمد پرویزی در یادداشتش ابتدا به بارز‌ترین جنبه‌‌‌‌ی عکس‌ها یعنی استفاده از تکنیک فتومونتاژ می‌پردازد. و پس از معرفی آن، به دنبال پاسخی برای این سؤال می‌گردد که چرا مهدی مقیم نژاد از این تکنیک بهره گرفته و به کار بردن آن باعث بروز چه نتایجی در آثارش شده است.

پس از آن عکس‌های مقیم‌ نژاد را دسته بندی کرده و برای هر کدام یک نمونه می‌آورد. من یکی از مثال‌هایش را انتخاب کردم. در نهایت پرویزی شیوه‌ی روایت عکس‌ها را مورد بررسی قرار داده و سپس در جمع‌بندی عنوان این نمایشگاه را با توجه به صحبت‌هایش واکاوی می‌کند.

از آنجا که من بخشی از مطلب را انتخاب کردم (و از این بابت عذاب وجدان دارم) حتمن پیشنهاد می‌کنم برای درک بهتر عکس‌ها نقد کامل را در اینجا مطالعه کنید.

از این به بعد هم سعی می‌کنم نقدهایی که به نظرم بسیار مفید هستند و سبب می‌شوند سطح دانش ما در زمینه‌ی عکاسی افزایش پیدا کند را در وبسایتم منتشر کنم.

 نکته: قسمت‌های مهم را پررنگ کردم، در متن اصلی اینگونه نیست.

 

واقعیت یا امر واقعی

واقعیت آن چیزی است که پیرامون ماست. اما امر واقعی را باید اثبات کرد.

ژاک لاکان

مهدی مقیم نژاد گزیده‌ای از آثارش را با عنوان «واقع‌نمایی» در گالری ۶ به تماشا گذاشته است. واقعیت در عکس‌های به نمایش درآمده در این گالری از درهم‌آمیزی و تلفیق دو یا چند واقعیت پیشین به سرانجام رسیده‌اند. این شیوه از دخالت کردن را امروزه در لوای دانش و تفکر مونتاژ (در این زمینه فتومونتاژ) باز می‌شناسیم.

آنچه در این روش اهمیت دارد، درک وجوه تکنیکال در فرایند کار مونتاژ نیست، بلکه بررسی نتایج آن است، چرا که مونتاژ در گام نخست صرفاً فرایندی از کار به حساب می‌آید.

حیطه و میزان دخالت‌ها در اثر  نشان می‌دهد عکاس در چه سطحی از آن استفاده کرده و در کاربست آن چه نتایجی گرفته است. و بارها مهم‌تر؛ آیا او در این شیوه‌ٔ کاری توانسته به روش بیانی منسجم در این مدیوم دست یابد؟ برای درک این نکته باید بر اساس آنچه بر دیوار نمایشگاه آویخته شده دریابیم، دخالت‌ها به چه نیتی انجام گرفته‌اند؟ و یا این امکان در قالب رسانه‌ای چون عکاسی چه فضایی را در این عکس‌ها گشوده و یا پیش برده است؟

چنین پرسش‌هایی می تواند مرز تأویل را از یک سو و از دیگر سو جهان‌بینی (بن‌مایهٔ فکری) را نشانه رود.

از یاد نبریم دخالت کردن اینجا مفهومی کلیدی‌ است؛ چرا که اثر به تنهایی نشانگر و آشکارکننده‌ عمق درگیری و نمایانگر میزان و حیطهٔ دخالت‌هاست. دقیقاً می‌توان از خود اثر فهمید: آیا عکاس در گیرودار کیفیت عناصر باقی مانده و یا توانسته به ساختار آنها نفوذ کند؟

آگاهی از حدود و نحوه‌ٔ به کارگیری توان عکس ها و همنشینی آنها برای رسیدن به موقعیت تازه فراتر از مهارت‌های نرم‌افزاری متکی به بینش و تفکر است.  عکس‌ها تفکر مونتاژ را آشکار می‌کنند. در اینجاست مرز بین بازی با عکس‌ها و یا کاری فکری با آنها ناخواسته به مخاطب سرایت می‌کند. پاسخ کاملی را از این فرایند گرفتن مبتنی بر پیش رفتن روش‌مند در آنهاست و چنین عزمی بی‌شک پشتوانه‌ٔ منسجم فکری می‌طلبد.

به همین دلیل فتومونتاژ نیرو و توش و توانش را نه از رسانه‌ها و محیط گرافیکی بلکه از بار فکری می‌گیرد. رسانه‌هایی که شیوه‌ٔ اجرایی‌شان متکی به نرم‌افزار و یا محیط مجازی‌اند، به شدت نقش اندیشه در آنها مهم و حیاتی‌ست.

مثل خود عکاسی که از فرط سادگی در ابزار و در میانهٔ همه‌گیر شدن آن، هر عکسی را در تعریف خود جا می‌دهد. اما، از میان هزاران عکاس معدود افرادی را به خاطر می‌سپرد.

آنیت عکس

 

نمونه- نقد عکس- مهدی مقیم نژاد
در میانه بادهای شرقی- مهدی مقیم نژاد

 

پیرامون آنیت عکس و تأثیر تکان‌دهنده‌ٔ لحظه‌های ناب بسیار چیزها نوشته‌اند. عکس می‌تواند واقعیت را در آنیت حاضر کند. نه لحظه بلکه لحظه‌ٔ واقعی. واقعی بودن در اینجا به معنای باورپذیر شدن اتفاق است. قدرت جادویی عکس در ثبت لحظه‌های تکرارناپذیر، این رسانه را همچنان بیانگر نگاه داشته است. این مؤلفه تجربه‌‌های عکاسی را با طیف وسیعی از تجربه‌های بصری جدا می‌کند.

دسته‌ٔ دوم از عکس‌های مقیم‌نژاد دقیقاً در موقعیت سوم وضعیتی را پیش کشیده‌اند تا آنیت اتفاق در آن حاضر شود. در این عکس‌ها اکنون حاضر است و شدیداً متکی به زمان حال هستند.

نمونه‌ٔ کامل چنین تجربه‌ای را می‌توان در عکس شماره‌ٔ ۲ [عکس بالا] مشاهده نمود. این عکس حقیقتاً هول‌انگیز است. چنین وضعیتی فقط در توان این رسانه (در گستره هنرهای تجسمی) بازنمود و یا قاب‌شدنی‌ است. لحظه‌ٔ به یادماندنی. درک ابعاد فشرده‌ٔ زمان. تجربه‌ای نابه‌هنگام از آوار حجمی ناخواسته در کسری از ثانیه.

ما فقط با چشم دوربین عکاسی این صحنه را به یاد خواهیم سپرد. ما دقیقاً می‌توانیم از زاویه راوی (چشم) دوربین این هول آور را حس کنیم. موقعیت اول عکس، که ما از درون آن به ورطه‌ٔ هول‌انگیز آسمان می‌نگریم، در آستانه‌ٔ تخریب است. خرابه‌ای که ریزش سنگ‌ها را باور پذیر می‌کند.

اینجا درست زیر این طاق، که ما از دریچه‌های آن به آسمان می‌نگریم، نه سرپناه جای امنی‌ است و نه آسمان نویدبخش. موقعیت‌آفرینی در تجربه‌هایی از این دست بسیار نیازمند دقت و آگاهی‌ است. با کمی اغراق این عکس به ورطه‌ٔ فراواقعی سقوط می‌کرد. در این نقطه کار کردن شدیداً شکلی از خطر کردن است. کمی آن سوتر و گاهی بدون آگاهی تجربه‌‌ها به ورطه‌ٔ فراواقعی و یا به ورطه‌ٔ تخیل ذهنی می‌انجامند.

تخیل ذهنی به آن دسته از دخالت‌ها در عکس گفته می‌شود که موقعیت‌ها ما را به وضعیت‌های نامعلوم ذهن می‌کشاند. عناصر بی‌استدلال و کنار هم و یا در همه چیز شناور می‌شوند. جهانی که با تمام جذابیت‌هایش چون پایش را تمام و کمال از زمین بریده باورپذیر نخواهد شد. ما آنها را به سختی و شاید بتوان گفت در بیشتر مواقع نمی‌فهمیم.

واقع‌نمایی و واقعیت عکس‌ها

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در شکل طبیعی و در زندگی هر روزه‌ به صورت عملی بر آنچه در میدان دیدمان حاضر می‌شود، دخالت می‌کنیم. در بیشتر مواقع و یا غالباً کمتر درباره‌ٔ وجوه دخالت‌هایمان با یکدیگر صحبت می‌کنیم. کافی‌ست احساس‌مان را دربارهٔ آنچه دیده‌ایم، بیان کنیم. آن وقت خواهیم دید، زبان در هر شکل بیانی خود تکه‌هایی از وجوه افتراق‌ها را آشکار می‌کند.

ما جهان پیرامون‌مان را مثل هم نمی‌بینیم. این بدین معنی است که واقعیت پیرامون‌مان (در حوزه ادراک) خود شکلی از واقع‌نمایی است. واقعیت خود را به طرق مختلف بر ما آشکار می‌کند. و بنابه پیش‌داوری‌ها و پیش‌فرض‌های ما معنا می‌شود.

مهدی مقیم‌نژاد احساس‌های پیشازبانی‌اش را و هر آنچه را می‌دیده، به عکس اضافه و یا بیان کرده است. تا تکه‌های از واقعیت را به امر واقعی بدل کند. بدین منظور می‌توان همه‌ٔ آن‌ها را واقعیت دانست. اما واقعیتی که واقع‌نماست. اطلاق واقع نمایی برای واقعیت از این حقیقت سرچشمه می‌گیرد که واقعیت ساخته و پرداخته‌ٔ تأویل‌های شخصی‌ است و هر تأویلی خود شکلی از واقع‌نمایی است.

محمد پرویزی، دوهفته‌نامه‌ی تندیس، شماره‌ی ۱۶۹، اسفندماه ۱۳۸۸

 

 

 

نگاه تکنیک محور، آفت مباحث نقد عکس امروز

 

Ostfahrt by Ruslan Hrushchak- نقد عکس
عکس از Ruslan Hrushchak

 

پیش‌نوشت: حرف اصلی این یادداشت را قبلن هم مطرح کردم. تفاوت اینجاست که این بار مصداق‌های متفاوت‌تری را بیان کردم و در آخر یکی از اثرات این نوع نگاه را بر آثار عکاسان مستندنگار ایرانی بررسی کردم.

یک: مدتیست به جلسات نقد عکس می روم. این جلسات از سوی انجمن عکاسان قم هر هفته برگزار می شود. معمولن در آنجا عکس‌های همدیگر را می‌بینیم  و با همراهی استاد ابراهیم سلیمانی که عکاس شناخته شدهٔ قم هستند، درباره عکس ها گفت‌وگو می‌کنیم.

اما بیشتر بحث‌ها حول محور بخش های تکنیکی عکس هستند. به ادیت می‌پردازیم، به ترکیب‌بندی، نور و چنین مسائلی. کمتر پیش می‌آید که درباره چرایی عکس ها، ذهنیت عکاس و تداعی‌هایی که می‌تواند پیش بیاورد صحبت کنیم.

دو: اگر نگاهی به وب‌سایت های شاخص و پربازدید عکاسی مانند نوریاتو، لنزک، عکاسی و … بیاندازید متوجه می‌شوید هرکدام از این‌ها اگرچه به مباحث نقد عکس در بخش‌هایی از سایتشان پرداخته‌اند اما به جز وبسایت عکاسی، محتوای وبسایت‌های دیگر به طور تخصصی به این مباحث ورود نمی‌کنند. بیشتر نقدها توصیفی هستند. در واقع وبسایت عکاسی علاوه بر اینکه یک بخش مختص نقد عکاس‌ها و گالری‌ها دارد، فضایی را به عنوان وبلاگ برای عکاسان و صاحب‌نظران در این حوزه فراهم کرده که آنجا بنویسند. هرچند این وبلاگ‌ها علی‌رغم مطالب خوبشان، قالب بلاگفایی دارند، با فونت ریز و با تأخیر به روز می‌شوند.

سه: از یکی از صاحب نظران این حوزه خواستم چند وبسایت که در این زمینه حرفی برای گفتن دارند را به من معرفی کنند که البته ایشان وبسایت مفیدی پیدا نکردند.

چرا در وب فارسی محتوا در زمینه نقد عکس کم است؟ چرا وقتی می‌خواهیم درباره نقد عکس صحبت کنیم تنها به ترکیب‌بندی و نورپردازی و مسائل تکنیکی می‌پردازیم؟

اگر آثار برخی از عکاسان را نگاه کنیم، در لحظه جذابند. ترکیب‌بندی فوق‌العاده‌ای دارند. ویرایش و ادیت بی نظیر است و این عوامل در کنار هم تحسین ما را برمی‌انگیزند. کمتر پیش می‌آید عکسی را ستایش کنیم که از محیط اطرافمان گرفته شده و در ظاهر نکتهٔ چشم‌گیری ندارد.

تعجبمان وقتی برانگیخته می‌شود که متوجه می‌شویم همان‌ عکس‌هایی که به نظرمان چشم‌گیر نبودند، در گالری‌های متفاوت به نمایش درآمدند، با قیمت بالایی به فروش رسیده‌اند یا جزو درخشان‌ترین آثار عکاس محسوب می شوند. چند نمونه را بررسی می‌کنم:

جف وال، مشهورترین عکاس زنده‌ی دنیا 

جف وال عکاس مشهور و شناخته شده‌ایست که عکس‌هایش با قیمت بالایی به فروش می‌رسند. (+) یکی از عکس‌های او را ببینیم:

 

اتاق مخروبه- جف وال- نقد عکس
اتاق مخروبه

 

بیشتر آثار او بازسازیِ وقایع اطرافش هستند. او این کار را ماهرانه انجام می‌دهد. در همین عکس تمام جزییاتی که می‌بینید به طور دقیق چیده شدند.

اگر من توضیحی درباره عکاس نمی‌دادم، آیا شما این عکس را یک اثر هنری برجسته می‌دانستید؟ چرا این عکس مشهور شده ؟ آیا این عکس صرفن به خاطر عکاسش جایگاهی پیدا کرده است؟

مهران مهاجر، هنرمند-عکاس و منتقد هنری فرهیخته

اکنون دو عکس از مهران مهاجر را ببینیم که در گالری‌های متعددی در ایران و سایر کشورها به نمایش درآمده:

 

مهران مهاجر- نقد عکس
از مجموعه خاطرات یک پرسه زن خسته و تنبل

 

مهران مهاجر- نقد عکس
از مجموعه خاطرات یک پرسه زن خسته و تنبل

 

عکس‌ها چطور بودند؟ نظرتان درباره آنها چیست؟ به نظر ساده یا بی معنی نیستند؟ برای ما بله، شاید. چون ما به غیر از تکنیک‌های ترکیب بندی چیزی از عکس نمی دانیم. به همین دلیل است که این عکس‌های به ظاهر پیش پاافتاده برایمان مفهومی ندارند. شاید توجه به عنوان مجموعه عکس برایمان جالب باشد. پرسه زنی که تنبل است و عکس‌هایش را از پشت لپ‌تاپ نمایش داده. با این حال برای فهم آن نیاز به کاوش بیشتری داریم.

در وب فارسی درباره این عکس‌ها بحث نمی‌شود. در واقع در جلسات نقد عکس هم چنین اتفاقی می‌افتد. عکاس را معرفی می‌کنند، عکس‌های خوبش را می‌گذارند، از تکنیک‌هایش می‌گویند ولی ما چندان از ایده و ذهنیت عکاس چیزی نمی‌دانیم.

فقر محتوای دیجیتال چه تأثیری بر ذهنیت عکاسان جوان دارد؟

 همین می‌شود که اگر عکس‌های مستند عکاسان ایرانی را در جشنواره‌ها بررسی کنید می‌بینید همهٔ آنها حول بدبختی‌های افراد می‌گردد.

در نمایشگاه شید و دوربین نت که سال پیش رفتم، مجموعه عکس های برگزیده مربوط به گورخواب‌ها، بچه‌های سندروم داون یا کسانی که بیماری خاصی دارند، دختران جوانی که در روستا بواسطه‌ی کار زیاد جسمشان فرسوده می‌شود و … بودند. کمتر مجموعه‌ عکسی پیدا می‌شد که ایده‌ی نو و تازه ای را مطرح کند.

 من نمی‌گویم پرداختن به مشکلات این افراد لازم نیست و ضرورت ندارد، می‌گویم چرا فقط اینها را زیر ذره‌بین می‌گذاریم، چرا لنزمان را به سمت ایده‌های دیگر که می‌تواند اثرگذار باشد و لزومن درباره‌ی بدبختی افراد نباشد نمی‌چرخانیم؟

اگر از مسائل تکنیکی فراتر نگاه کنیم بدون شک دیدمان به محیط اطراف وسیع‌تر می‌شود و ایده‌های بکرتری به ذهنمان می‌رسد. و شاید آنجا بتوانیم به عکاسی به عنوان یک رسانه‌ی هنری نگاه کنیم. درواقع اصلی‌ترین دلیل من برای یادگیری، آموختن و نوشتن در این وبسایت در زمینه نقد عکس همین است.

پینوشت: عکسی که در ابتدا می‌بینید دو زنی را نشان می‌دهد که از خوابشان برده و از دیدن تابلوی زیبای پشت سرشان غافل مانده‌اند.  بی‌ارتباط با این مطلب نیست.

 

سری مطالب نقد در عکاسی

 

راهکارهایی برای نوشتن درباره عکس‌ها

 

نوشتن-درباره-عکس-نقش-اول

 

پیش‌نوشت: پس از یک ماه مطالعهٔ کتاب نقد عکس درآمدی بر فهم تصویر نوشتهٔ تری برت به پایان رسید. در این مدت همان طور که قول داده بودم مطالبی که به نظرم مهم و مفید بود را اینجا به بیان خودم بازنویسی کردم و سعی کردم مثال‌هایی از عکس‌های عکاسان ایرانی برای آن‌ها بیاورم. در قسمت پایانی این کتاب، تری برت راهکارهایی را برای نوشتن و سخن گفتن دربارهٔ عکس‌ها معرفی می‌کند که بسیار کارآمد هستند.

پیش از آن که ادامه دهم، تأکید می‌کنم که این کتاب برای فهم و درک عکس بسیار ارزشمند است. پیش از مطالعهٔ کتاب و پس از آن تغییر زیادی در ذهنیت من نسبت به عکس‌ها ایجاد شد و با عکاسان بیشتری آشنا شدم و توانستم با عکس‌ها ارتباط نزدیکتری برقرار کنم و دربارهٔ آنها بنویسم.

 آن طور که من متوجه شدم متن زبان اصلیِ آن تا کنون به ویرایش پنجم رسیده، با این وجود ترجمهٔ این کتاب که توسط دو استاد گرانقدر عکاسی، آقای اسماعیل عباسی و کاوه میرعباسی، به صورت روان و شیوا و دقیق انجام شده تنها به ویرایش دوم بسنده شده است.

قسمت‌های قبلی این سری یادداشت‌ها را می‌توانید اینجا بخوانید.

****

برای ما بسیار پیش آمده که عکسی توجه ما را به خودش جلب کند. این اتفاق می‌تواند به دلایل گوناگونی رخ بدهد. اما در برخورد اول می توان چهار سؤال اساسی دربارهٔ عکس‌ها از خود پرسید.

در عکس چه چیزی هست؟

دربارۀ چیست؟

خوب است؟

هنر است؟

دو سوال اول به توضیح و توصیف و تفسیر عکس می‌پردازد و دو سؤال آخر مربوط به ارزیابی عکس از نگاه ماست. با پرسیدن این سؤال‌ها می‌توان برای مخاطبی که نوشتهٔ ما را می‌خواند عکس را توصیف کنیم، نماد‌ها، نشانه‌ها، المان‌های بصری و فرمی را بررسی کنیم، و دربارهٔ آنها نظر شخصی خود را بیان کنیم.

نکتهٔ بسیار مهمی که در سراسر کتاب بر آن تأکید می‌شود آن است که نه تنها ارزیابی بلکه تفسیرِ نماد‌ها و نشانه‌های موجود در عکس هم باید بر اساس دلایلی صورت بگیرد. صرفاً این که ما از عکس خوشمان می‌آید یا عنصری در عکس وجود دارد که توجه ما را برانگیخته و در ذهن ما نشانهٔ دیگری را تداعی می‌کند، کافی نیست و مخاطب را اقناع نمی‌کند. از این منظر شاید پاسخ به سؤال چهارم، به نوعی به دلایل ما برای تفسیرها و ارزیابی‌های ما اشاره کند.

تهیه یک دست نویس اولیه

نوشتن یک متن دقیق و موشکافانه و جست و جوی دلایل قانع کننده در ابتدای امر بسیار سخت به نظر می‌رسد. بنابراین بهتر است به عنوان یک دست‌نویس اولیه به موارد ساده‌تری بپردازیم و در نهایت آنها را سامان ببخشیم.

۱- برای شروع بهتر است هرچه که دربارهٔ عکس به ذهنمان می‌رسد را یادداشت کنیم.

۲- عکس را خوب نگاه کنیم و جزییات و عناصر عکس را مورد مداقه قرار دهیم.

۳- گاهی عناصر بصری می‌توانند به عنوان نماد به کار گرفته شوند، اگر در این مورد تداعی به ذهنمان می‌رسد یادداشت کنیم.

۴- در مورد تداعی‌ها، اگر از نقل قول یا عبارات دیگران استفاده می‌کنیم، منابع آن را مشخص کنیم.

۵- به احساسات خود گوش فرا بدهیم. چه چیزی در عکس وجود دارد که ما را برانگیخته و به نوشتن دربارهٔ آن واداشته است؟

۶- تلاش کنیم که عکس را توصیف کنیم، حتی اگر عکس در دسترس مخاطب قرار دارد. در بسیاری از مواقع مخاطب محو عنصر اصلی عکس می‌شود و از جزییات دیگر غافل می‌ماند.

۷- در صورتی که عکس متعلق به یک مجموعه است، حتماً عکس‌های دیگر مجموعه را با دقت نگاه کنیم و ارتباط آن را با دیگر عکس‌ها را در نظر بگیریم.

۸- به زمینه‌ای که عکس در آن ارائه شده است توجه کنیم و ارتباط آن را با موضوع عکس بررسی کنیم.

۹- از منابع بیرونی استفاده کنیم، دربارهٔ عکاس و زندگی اجتماعی و دوره‌ای که در آن می‌زیسته بیشتر بدانیم، عکس‌های دیگر او را بررسی کنیم وسبک کاری او را بشناسیم.

۱۰- اگر عناصر عکس و چیدمان آنها را تفسیر می کنیم، حتماً دلایل خود را بیان کنیم.

۱۱- از نظریه‌ها و معیارهای هنری برای ارزیابی عکس کمک بگیریم.

سامان‌دهی مطالب

وقتی پیش‌نویس اولیه آماده شد، حال زمان آن است که آنها را سامان‌دهی کنیم.

۱- پیش از این کار لازم است به یک نکته توجه کنیم: باید مخاطبان‌مان را مشخص کنیم، بدانیم آنها چه اطلاعاتی دارند و ما چه اطلاعاتی باید در اختیارشان قرار دهیم.

۲- شاید اکنون لازم باشد مطلبی را اضافه یا کم کنیم. سپس دقت کنیم که اندیشه‌هایمان به صورت منطقی از پارگرافی به پاراگراف دیگر بسط پیدا کرده باشند.

۳- حواسمان باشد که قضاوت‌هایمان بیش از اندازه مبهم نباشد و به دلایل کافی برای اعتبار‌بخشی آنها اشاره کرده باشیم.

۴- به اصول نگارش آشنایی داشته باشیم و توجه کنیم متن‌مان از این نظر یک‌دست باشد.

تهیه نسخهٔ نهایی

پس از سامان‌دهی مطالب، می‌توانیم از دوست یا فردی خبره کمک بگیریم تا یادداشت ما را از لحاظ محتوایی و ویراستاری بررسی کند.

****

نقل قول معروفیست که می‌گوید: «هر عکس به اندازهٔ هزاران کلمه ارزش دارد». من فکر می‌کنم جدا از اینکه بخواهیم در جبههٔ نویسندگان یا عکاسان و تصویرسازان قرار بگیریم و دربارهٔ این نقل قول جدل کنیم، بهتر آن است که سعی کنیم این دو مقوله را با هم بیامیزیم و آشتی دهیم.

من معتقدم که کلمات شاه‌کلید ورود به دنیای عکس‌ها هستند و بدون آنها فهم عکس دشوار است. پیمان هوشمند زاده در کتاب لذتی که حرفش بود می‌گوید: «فهمیدن نیمی از لذت است». با این گفتهٔ‌ او موافق هستم و بنابر تجربهٔ زیسته‌ام به همین نتیجه رسیدم. وقتی درمورد یک عکس بیشتر می‌دانیم، عکس را با دقت و تأمل دوچندانی وارسی می‌کنیم. حال همهٔ اجزای عکس برایمان معنادار هستند و به سادگی از تماشای آن دست نمی‌کشیم.

عکس‌ها را تنها به مثابهٔ یک تصویر در نظر نگیریم، آن‌ها بیش از یک تصویر چاپ شده‌اند.

برای درک عکس به چه اطلاعاتی نیاز داریم؟

 

برای-درک-عکس-چه-اطلاعاتی-لازم-است

 

پیش‌نوشت:  این نوشته در ادامهٔ مباحثی‌ست که تصمیم گرفته بودم از کتاب نقد عکس تری بَرِت از انتشارات مرکز درمورد فهم عکس بنویسم. قسمت‌های قبلی را می‌توانید از اینجا بخوانید.

احتمالاً برای شما هم بارها پیش‌ آمده که معنای یک عکس را با مشاهدهٔ آن به سادگی متوجه نشوید یا پس از شنیدن توضیحاتی دربارهٔ‌ آن نگاهی کاملاً متفاوت با آنچه که قبلاً داشته‌اید به دست بیاورید.

از آن‌ جایی که عکس، گزینش یک تکه‌ای از مکان و زمان، آن‌ هم به انتخاب عکاس است، بنابراین اگر اطلاعات بیشتری دربارهٔ عکس نداشته باشیم ممکن است در وهلهٔ اول عکس را به گونه‌ای دیگر تفسیر کنیم. اینجاست که کسب اطلاعاتی علاوه بر آنچه که در عکس مشهود است می‌تواند به ما در درک صحیح از آن یاری برساند.

برای مثال عکس زیر از نیوشا توکلیان را در نگاه اول یک جمع دوستانه و دخترانه را نمایش می‌دهد که برخی از آنها یونیفرم جنگ بر تن دارند و دست یکی از آنها شکسته است. خنده‌های دختران گویا نشان از سرخوشی آنها دارد. این عکس به تنهایی حرف زیادی برای گفتن ندارد. اما وقتی بدانیم که نیوشا توکلیان یک عکاس خبری و مستندنگار است و این عکس‌ها را از جنگ کوبانی گرفته و اگر عکس های دیگر او را ببینیم که در آن‌ها دختران در حال تمرین های رزمی و آمادگی برای جنگ هستند، احتمالاً نظر دیگری دربارهٔ این عکس خواهیم داشت.

حالا این عکس‌ برای ما حرف‌های بیشتری دارد، شاید از دیدن آن غمگین شویم. چون می دانیم دخترانی هستند که به جای پرداختن به کار، تحصیل و زندگی روزانهٔ خود باید در میدان جنگ حاضر شوند و از کشورشان دفاع کنند. آن لحظه‌ای که عکاس انتخاب کرده و سرخوشی چند دختر را در جمعی نشان داده همیشگی نیست و تنها لمحه‌ای کوتاه بوده میان هزاران لحظهٔ سخت و تلخ که سرنوشت دختران آن سرزمین را به چنگ آورده است.

 

نیوشا-توکلیان-درک-عکس

 

دانستن اطلاعاتی در مورد عکاس، سبک کاری او، مفروضات تاریخی در مورد دوره‌ای که در آن می‌زیسته، فرهنگ جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، نوع دوربینی که از آن استفاده می‌کند، اطلاعات مربوط به صحنه در زمانی که عکس گرفته شده و … می‌تواند درک ما را از عکس غنا ببخشد.

البته واضح است کسی که با هنر و تاریخ هنر آشنایی چندانی ندارد نمی‌تواند چنین اطلاعات منسجمی دربارهٔ عکس‌ها داشته باشد، بنابراین کسب و شرح آنها وظیفهٔ شخصی‌ست که با هنر زندگی می‌کند و نه تنها با عکاسان بلکه با هنرمندان در زمینه‌های هنری دیگر آشناست. شخصی که او را منتقد هنری می‌نامند.

نکتهٔ قابل ذکر دیگر آنست که یک منتقد هنری از آنجا که با هنر زندگی می‌کند می‌تواند آثار هنرمندان را با یکدیگر مقایسه کند و تداعی‌هایی که یک هنرمند در خلق اثرش از آن‌ها بهره گرفته را آشکار کند. آشنایی با آثار هنری به منتقد کمک می‌کند که نقش روشن‌گرانه‌تری ایفا کند و بر بینش مخاطب بیافزاید. به هر حال «خلاقیت عکاسان از نظر اجتماعی و زیبایی شناختی در فضای تهی تحقق نمی‌یابد»، آنان از سایر هنرمندان، مردم، فرهنگ، تاریخ و زمانه‌ای که در ٖآن زندگی می‌کنند نیز تأثیر می‌پذیرند. در نتیجه یک منتقد نگاه جامع‌تری به عکس دارد و می‌تواند آن را به مخاطب انتقال دهد.

عکس‌ها در کجا و چگونه به نمایش گذاشته می‌شوند؟

شاید طرح این مسأله بی‌اهمیت به نظر برسد اما برخلاف ظاهر، بسیار مهم و حیاتی است. محل ارائه عکس می‌تواند معنای آن را تأویل کند. این که عکسی در یک کتاب چاپ شود باشد یا در دیوار نمایشگاهی آویخته شده باشد، در موزه هنری به نمایش گذاشته شود یا در یک نشریه ماهانه یا در مترو در معرض دید عموم قرار بگیرد یا نه اصلاً در وبسایت عکاس یا در اینستاگرام او بارگذاری شود تعبیر بیننده از عکس را می‌تواند تغییر دهد.

«مفهوم هر عکس به میزان قابل ملاحظه‌ای به زمینه و مکانی که در آن عرضه می‌شود بستگی دارد.»

اگر عکس در یک موزهٔ هنری به نمایش در بیاید، تلقی زیبایی‌شناختی از آن می‌شود، در حالی که اگر همان عکس را در یک نشریه یا هفته‌نامه چاپ کنیم ممکن است به مفهوم و محتوای عکس بیشتر توجه کنیم.

عکسی که در اینستاگرام در قطع کوچک بارگذاری می‌شود و فرصت دیدن آن تنها به اندازهٔ چند ثانیه است (عادت به اسکرول و لایک سبب می‌شود مخاطب در عکس به اندازه‌ای که شایسته است دقت نکند) با همان عکس در قطع کامل در دیوار یک نمایشگاه عکس کاملاً متفاوت است. شاید هر دو یک عکس باشند اما نگاه مخاطب به آن فرق می‌کند و البته که در مورد دوم می‌توان بهتر و موشکافانه‌تر با عکس برخورد کرد.

بسیاری از  عکس‌های ژورنالیستی به دلیل نمایش در یک فضای هنری، خاستگاه اصلی‌شان را از دست می‌دهند و مردم به جای توجه به رنج و محنت هم‌نوع خود به زیبایی و تماشایی بودن اثر توجه می‌کنند.

زمینه‌ای که اثر در آن ارائه می‌شود می‌تواند معنای عکس را تغییر دهد. بنابراین یک هنرمند باید نسبت به محل ارائه آثارش توجه ویژه‌ای داشته باشد و آن را به شکلی انتخاب کند که با هدفش از ثبت عکس همسو باشد.

همچنین این موضوع باید توسط منتقد بررسی شود، چرا که محل نمایش یک اثر هنری به عنوان یک نوع دادهٔ اطلاعاتی می‌تواند در درک و فهم اثر مؤثر باشد.

به طور خلاصه برای تفسیر یک عکس، تنها آنچه که در عکس نشان داده می‌شود کافی نیست. برای تعبیر یک عکس به اطلاعات بیشتری نیاز داریم که از طریق پیشینهٔ عکاس و ارجاعات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و محل ارائه عکس قابل دسترسی است.

پینوشت: عباراتی که در گیومه آمده‌اند از متن کتاب هستند.

انواع عکس از نگاه تری بَرِت

پیش‌نوشت: این نوشته در ادامهٔ مباحثی‌ست که تصمیم گرفته بودم از کتاب نقد عکس تری بَرِت از انتشارات مرکز درمورد فهم عکس بنویسم. قسمت قبلی را می‌توانید اینجا بخوانید.

از همان ابتدای سال ۱۸۳۹ که عکاسی اختراع شد، مردم بنا به دسته‌بندی عکس‌ها کردند. آن‌ها عکس‌ها را براساس چگونگی‌ تهیهٔ آن‌ها، موضوعاتی که مطرح می کنند، مضمون، فرم و… طبقه‌بندی کردند. یکی از مزیت‌های این کار کمک به فهم عکس است. یعنی وقتی ما بدانیم که یک عکس در چه دسته ای جای می‌گیرد می‌توانیم درمورد آن بیشتر صحبت کنیم و با توجه به ویژگی‌های دسته‌ای که عکس در آن قرار می‌گیرد، آن را شرح داده و تفسیر کنیم.

در کتاب نقد عکس، تری بَرِت عکس‌ها (اعم از عکس‌های خانوادگی‌، علمی یا هنری) را بر این اساس که به چه منظور به وجود می‌آیند و کارکردشان چیست به شش گروه توصیفی، توضیحی، تفسیری، ارزیابی اخلاقی، ارزیابی زیبایی شناختی و نظری تقسیم می‌کند.

برای آن‌که با ویژگی‌های هر کدام از این دسته‌ها بیشتر آشنا شویم، پس از معرفی هر کدام از آن‌ها، یک عکس از عکاسان ایرانی را به عنوان نمونه می‌آورم. بدیهی است که توضیحات عکس‌ها برگرفته از کتاب نقد عکس تری بَرِت بوده و انتخاب عکس‌ها را خودم انجام دادم.

عکس‌های توصیفی:

عکس هایی که صرفاً به منظور توصیف گرفته می‌شوند. عکس‌های تعیین هویت، گواهینامه، پزشکی، عکس‌هایی که توسط ناسا گرفته می‌شود. عکسی که آیدین بیوکتاش با استفاده از دِرُن (Drone) از یک مزرعه و با حرکت از بالا به پایین گرفته است را می‌توان در این دسته جای داد.

 

آیدین بیوکتاش- عکس توصیفی- نقش اول

 

عکس های توضیحی:

این عکس‌ها گزارش‌هایی واقع‌بینانه و بی‌طرفانه نسبت به افراد، مکان‌ها و رویداد‌ها هستند. می‌توان زمان و مکان را در عکس تشخیص داد. آن‌ها برشی از یک واقعیت هستند. معمولاً در کتاب‌ها و روزنامه‌ها و مجلات چاپ می‌شوند. توضیحاتی که این عکس‌ها ارائه می‌دهند قابل اثبات است.

عکسی زیر را برنا قشمی در یک روز بارانی در یکی از خیابان‌های تهران از یک پلیس راهنمایی رانندگی و یک پسربچه فال فروش گرفته است که پلیس با شنل‌اش او را از باران محافظت می‌کند.

 

برنا قشمی- عکس توضیحی- نقش اول

 

عکس های تفسیری:

تفاوت عکس‌های توضیحی و تفسیری اندک است. در عکس‌های تفسیری ما نیاز به اثبات حقیقت نداریم. این عکس‌ها اگرچه که موضوعی را توضیح می‌دهند اما به جهان بینی و تفسیر ذهنی عکاس وابسته‌اند. غالباً با شیوهٔ جهت دار عکاسی می‌شوند، یعنی عکاس صحنه‌پردازی می‌کند یا در واقعیت دخالت می کند. این عکس‌ها منظق را به چالش می‌کشند و به جلوه‌های صوری هم توجه دارند.

عکس زیر که توسط مسعود رحیمی گرفته شده، و نگاهِ او را به مقولهٔ عکاسی نشان می‌دهد. سه عکاسی که هر کدام از زاویه‌های متفاوت در حال گرفتن عکس از یک لاک‌پشت هستند. زاویه‌ دیدی که عکاس برگزیده تا از تلاش همکارانش عکس بگیرد، کمی ته‌مایهٔ طنز را به عکس افزوده است.

 

مسعود رحیمی- عکس تفسیری- نقش اول

 

عکس‌های ارزیابی اخلاقی:

این عکس‌ها نه تنها توصیف و تفسیر می‌کنند بلکه ناقل پیام اخلاقی نیز هستند. آن‌ها قضاوت می‌کنند، جنبه‌هایی از حیات اجتماعی را ستایش یا نکوهش می‌کنند. معمولاً شوریده و پرهیجان هستند. مهم‌ترین ویژگی این عکس‌ها همان قضاوت اخلاقی آن‌هاست.

عکس زیر را رضا دقتی در جریان جنگ ماندلا و درگیری‌های بین نیروهای سیاه‌پوست و سفیدپوست گرفته است. در توضیحی که عکاس ذیل عکس ارائه می‌کند، از مبارزهٔ این مرد کوچک برای بازیابی حقوق سیاهان صحبت می‌کند. بنابراین می‌توان گفت که عکس به نوعی نژادپرستی را محکوم می‌کند.

 

رضا دقتی- عکس ارزیابی اخلاقی- نقش اول

 

عکس‌های ارزیابی زیبایی شناختی:

برخلاف دستهٔ پیش این عکس‌ها دربارهٔ مقوله‌های زیبایی شناختی قضاوت می‌کنند نه موضوع‌های اجتماعی. چیزی را نشان می‌دهند که از نگاه عکاسشان، ارزش و شایستگی اندیشه‌گری زیبایی‌شناسانه را دارد. در این عکس‌ها حالات و طرز قرارگیری سوژه و نحوهٔ نورپردازی در اینکه چگونه نمایش داده شوند بسیار اهمیت دارد. متداول‌ترین سوژه‌های این عکس‌ها، طبیعت بی‌جان، هندسه و مناظر بکر و پیکره‌های عریان است. عکاس می‌تواند با شیوه‌ای خلاقانه به واسطه‌ٔ نورپردازی و نوع زاویه دیدی که انتخاب می‌کند، سوژه‌هایش را متفاوت جلوه دهد.

عکسی که از عباس کیارستمی انتخاب کردم، از این دسته است. نوع قابی که او انتخاب کرده و سایه برگ‌های درخت را در کنار تنهٔ آن نمایش می‌دهد به عکس وجاهت بی‌نظیری بخشیده است.

 

عباس کیارستمی- ارزیابی زیبایی شناختی- نقش اول

 

عکس‌های نظری:

برخی از عکاسان ترجیح می‌دهند با ابزارِ دوربین از شیوه‌های مرتبط با عکاسی و موضوعات نظری مرتبط با آن عکس‌برداری کنند. درواقع این عکس‌ها به نوعی راجع به هنر هستند. هنر برای هنر کوتاه‌ترین تعریفی است که می‌توان برای این گروه از عکس‌ها بیان کرد. عکاس با استفاده از دوربین توجه بیننده را نه به واقعیت و نه به دنیای خیالی بلکه به خود رسانهٔ عکاسی معطوف می‌دارد.

چنین عکس‌هایی نادر هستند به همین دلیل تا کنون عکسی در این زمینه ندیدم و متأسفانه نتوانستم عکسی را در این باب پیدا کنم.

و اما نکتهٔ قابل تأملی که نباید از آن غافل شویم این است که این دسته‌ها با هم هم‌پوشانی دارند و نمی‌توان یک عکس را به تنهایی در یکی از آن‌ها جای بدهیم. منتقد پس از توصیف و تفسیر عکس با توجه به استدلال‌هایی که مطرح می‌کند عکس را در دسته‌ای که بیشترین هماهنگی و تطابق را با ویژگی‌های آن دارد جای می‌دهد. چنین روشی می‌تواند در فهم عکس بسیار اثربخش باشد.