از من پرسیده بودند که چه کتابهایی را برای مطالعه در حوزه عکاسی خواندهام و پیشنهاد میکنم. در روزهای نزدیک نمایشگاه کتاب تصمیم گرفتم کتابهایی که تاکنون مطالعه کردهام و به نظرم برای عکاسان میتواند سودمند باشد را در یک لیست گردآوری کنم. امیدوارم برای کسانی که به عکاسی علاقهمندند این فهرست سودمند باشد. در ادامه چند نشر خوب را هم معرفی میکنم. چون رویکرد اصلی من نقد و نوشتن در زمینه مباحث نظری عکاسی است، بیشتر کتابها از این دسته هستند، اگر شما کتاب دیگری میشناسید، ممنون میشوم آن را در بخش نظرات معرفی کنید.
برچسب: تری بَرِت
تفاوت توصیف، تفسیر و تأویل در خوانش عکس
وقتی میخواهیم عکسی را فعالانه ببینیم و بخوانیم و درک کنیم لازم است که از امکانات متفاوتی برای فهم آن بهره ببریم. توصیف، تفسیر و تأویل از جمله مواردی هستند که مخاطبِ علاقهمند به دیدن عکس از آنها استفاده میکند تا بتواند مفهوم و معنای درونی عکس را کشف کند.
از آنجا که در گستره دنیای هنر مرز مفاهیم چندان پررنگ و مشخص نیستند، نباید انتظار داشته باشیم که بتوانیم به صورت قاعدهمند و اصولی آنها را از هم تفکیک کنیم. این طور نیست که منتقد ابتدا به توصیف بپردازد و بعد به تفسیر و تأویل و در نهایت ارزیابی. ممکن است منتقدان در بسیاری از یادداشتهایشان برای رسیدن به درکی منسجم از عکس مفاهیم را با یکدیگر بیامیزند. با این حال شناخت تفاوتها و ظرافتهایی که میانشان وجود دارد علاوه بر اینکه به ما در خوانش عکس کمک میکند، در نوشتن یادداشتهایمان بر پای عکسها و در فهمیدن یادداشتهای دیگران نیز موثر است.
توصیف همانطور که از کلمهاش پیداست، وصف عناصر و المانهای موجود در عکس است. توضیحِ شیوهٔ نورپردازی، سایه روشنها، چیدمان و ترکیببندی که عکاس انتخاب کرده در این قسمت به مخاطب معرفی و شناسانده میشود.
تفسیر کردن یعنی پرداختن به معنای نمادها و المانهای موجود در عکس. کشف معانی عناصری که در عکس وجود دارد. در واقع در تفسیر از فرم فراتر میرویم و وارد موضوع عکس میشویم و معانی پشت پردهٔ عناصر موجود در عکس را آشکار میکنیم. همانطور که تری برت در کتاب نقد عکس میگوید تفسیر همراه با دلیل و منطق است و نیاز به مدرک دارد. و منتقد با استفاده از نشانههای موجود در عکس باید تفسیر قانعکنندهای بدست بدهد.
اما در تأویل، ما فراتر از نشانههای ظاهری میرویم. آنطور که در لغتنامهٔ دهخدا آمده، تأویل به معنای برگرداندن به چیزیست. و اگر بخواهیم این تعریف را در خوانش عکس به کار ببریم میتوانیم بگوییم که در تأویل مخاطب معنایی که از المانها و نشانههای ظاهری موجود در عکس دریافت میکند را به تعبیر درونی خویش باز میگرداند.
اگرچه که هنگام تفسیر یک عکس نمیتوان از پیشینهٔ ذهنیِ مخاطبی که عکس را میبیند به آسانی عبور کرد، اما در تأویل علاوه بر تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی و …، سلیقهٔ مخاطب اهمیت بیشتری دارد. به گفتهٔ مارتین هایدگر «هر تأویل تجربهای خاص است.» (۱)
در مرحلهٔ تأویل تداعیها نقش ویژهای دارند و میتوانند بر نحوهٔ درک مخاطب از تصویر تأثیر شگرفی بگذارند. همچنین مخاطبِ تأویلگر ممکن است در دورههای گوناگون معانی متفاوت و گاه متضادی را از یک عکس دریافت کند. بنابراین تأویل از نظر تاریخی میتواند امری موقتی باشد. (۱)
برای مثال عکسی از داوود مائیلی را درنظر بگیرید:
در این عکس عناصر متعددی وجود ندارد. عکس از زاویهٔ چپ از پاهای بانویی گرفته شده که گوشهای از پیرهنش پیداست. کفش های سادهٔ زیبایی دارد و به نظر میرسد به همراه چند نفر دیگر که قسمتهایی از بدنشان در عکس آشکار شده، هرکدام در سمتی از ساختمانی سیمانی، در حال استراحتاند. بانوی ما اما تنهاست. و آفتاب هم تا پیش پاهایش آمده و بعد از آن دست از تابیدن کشیده است.
در مرحلهٔ تفسیر، بیش از هر چیز میتوان به اغواگرانه بودنِ فرم پاهای زن اشاره کرد. و حتی میتوان جلو آمدن آفتاب تا پیش پاهایش را نشان از ستایشِ زیبایی و دلفریبی او دانست.
در اینجا دو راه پیش روی ماست: یا از گذر زیبایی پاهای ظریفش کنجکاوی بیشتری به خرج دهیم و سعی کنیم چهرهٔ او را تصور کنیم یا مثلن به علت تنهاییاش فکر کنیم و برای آن داستانی در ذهن بسازیم (آیا منتظر معشوق خود مانده یا از معشوقش دلشکسته شده) یا اینکه با توجه به جنسیت عکاس، تأویل فمینیستی داشته باشیم.
اولین بار که این عکس را دیدم عکس زیبایی در نظرم آمد. و شاید برایم سؤال بود که او چه چهرهای دارد و اینکه عکاس زیرکی به خرج داده و تنها قسمتی از بدنش را برای من تصویر کرده است.
بعد از چند هفته، یک ویدیوی کوتاه درباره نگریستن به عکسها از جان برجر دیدم. او توضیح میداد که زنان در نقاشی اروپایی قرن هجدهم آن طور به تصویر میآمدند که مخاطب آنها را بپسندد. در واقع آنها به مخاطبِ بیرون از نقاشی نگاه میکردند نه به فردی که در نقاشی کشیده شده. و با در نظر گرفتن این قضیه گفته بود بسیاری از زنها هنگامی که در آینه خود را نگاه میکنند، خودشان را نمیبینند بلکه توجه میکنند که چگونه به نظر میرسند.
با چنین پیشفرضی عکس را بعد از چند روز دوباره نگاه کردم و این بار احساس تحسین نداشتم. حتی به نظرم رسید آن چیزی که از گوشهٔ ستون (بالای زانویش) پیداست، آینهاییست که زن دارد خودش را در آن میبیند.
بنابراین همان طور که اشاره کردم، پیشفرضها و پیشفهمهای ما در دیدن عکس و تأویلهایی که از آن داریم بسیار موثرند. تأویلها به سلیقهٔ مخاطب بستگی دارند. او دوست دارد عکس را چگونه ببیند و بفهمد. در تأویل مخاطب فراتر از عکس میرود. فراتر از نشانه های موجود در عکس. اما در تفسیر ما به دنبال معانیِ نشانههایی هستیم که در عکس وجود دارد
پینوشت (۱): نقل قول مارتین هایدگر و بخشهایی از این یادداشت که در مورد تأویل آمده، با اقتباس از کتاب عکس و دیدن عکس یوریک کریم مسیحی نوشته شده است.
راهکارهایی برای نوشتن درباره عکسها
پیشنوشت: پس از یک ماه مطالعهٔ کتاب نقد عکس درآمدی بر فهم تصویر نوشتهٔ تری برت به پایان رسید. در این مدت همان طور که قول داده بودم مطالبی که به نظرم مهم و مفید بود را اینجا به بیان خودم بازنویسی کردم و سعی کردم مثالهایی از عکسهای عکاسان ایرانی برای آنها بیاورم. در قسمت پایانی این کتاب، تری برت راهکارهایی را برای نوشتن و سخن گفتن دربارهٔ عکسها معرفی میکند که بسیار کارآمد هستند.
پیش از آن که ادامه دهم، تأکید میکنم که این کتاب برای فهم و درک عکس بسیار ارزشمند است. پیش از مطالعهٔ کتاب و پس از آن تغییر زیادی در ذهنیت من نسبت به عکسها ایجاد شد و با عکاسان بیشتری آشنا شدم و توانستم با عکسها ارتباط نزدیکتری برقرار کنم و دربارهٔ آنها بنویسم.
آن طور که من متوجه شدم متن زبان اصلیِ آن تا کنون به ویرایش پنجم رسیده، با این وجود ترجمهٔ این کتاب که توسط دو استاد گرانقدر عکاسی، آقای اسماعیل عباسی و کاوه میرعباسی، به صورت روان و شیوا و دقیق انجام شده تنها به ویرایش دوم بسنده شده است.
قسمتهای قبلی این سری یادداشتها را میتوانید اینجا بخوانید.
****
برای ما بسیار پیش آمده که عکسی توجه ما را به خودش جلب کند. این اتفاق میتواند به دلایل گوناگونی رخ بدهد. اما در برخورد اول می توان چهار سؤال اساسی دربارهٔ عکسها از خود پرسید.
در عکس چه چیزی هست؟
دربارۀ چیست؟
خوب است؟
هنر است؟
دو سوال اول به توضیح و توصیف و تفسیر عکس میپردازد و دو سؤال آخر مربوط به ارزیابی عکس از نگاه ماست. با پرسیدن این سؤالها میتوان برای مخاطبی که نوشتهٔ ما را میخواند عکس را توصیف کنیم، نمادها، نشانهها، المانهای بصری و فرمی را بررسی کنیم، و دربارهٔ آنها نظر شخصی خود را بیان کنیم.
نکتهٔ بسیار مهمی که در سراسر کتاب بر آن تأکید میشود آن است که نه تنها ارزیابی بلکه تفسیرِ نمادها و نشانههای موجود در عکس هم باید بر اساس دلایلی صورت بگیرد. صرفاً این که ما از عکس خوشمان میآید یا عنصری در عکس وجود دارد که توجه ما را برانگیخته و در ذهن ما نشانهٔ دیگری را تداعی میکند، کافی نیست و مخاطب را اقناع نمیکند. از این منظر شاید پاسخ به سؤال چهارم، به نوعی به دلایل ما برای تفسیرها و ارزیابیهای ما اشاره کند.
تهیه یک دست نویس اولیه
نوشتن یک متن دقیق و موشکافانه و جست و جوی دلایل قانع کننده در ابتدای امر بسیار سخت به نظر میرسد. بنابراین بهتر است به عنوان یک دستنویس اولیه به موارد سادهتری بپردازیم و در نهایت آنها را سامان ببخشیم.
۱- برای شروع بهتر است هرچه که دربارهٔ عکس به ذهنمان میرسد را یادداشت کنیم.
۲- عکس را خوب نگاه کنیم و جزییات و عناصر عکس را مورد مداقه قرار دهیم.
۳- گاهی عناصر بصری میتوانند به عنوان نماد به کار گرفته شوند، اگر در این مورد تداعی به ذهنمان میرسد یادداشت کنیم.
۴- در مورد تداعیها، اگر از نقل قول یا عبارات دیگران استفاده میکنیم، منابع آن را مشخص کنیم.
۵- به احساسات خود گوش فرا بدهیم. چه چیزی در عکس وجود دارد که ما را برانگیخته و به نوشتن دربارهٔ آن واداشته است؟
۶- تلاش کنیم که عکس را توصیف کنیم، حتی اگر عکس در دسترس مخاطب قرار دارد. در بسیاری از مواقع مخاطب محو عنصر اصلی عکس میشود و از جزییات دیگر غافل میماند.
۷- در صورتی که عکس متعلق به یک مجموعه است، حتماً عکسهای دیگر مجموعه را با دقت نگاه کنیم و ارتباط آن را با دیگر عکسها را در نظر بگیریم.
۸- به زمینهای که عکس در آن ارائه شده است توجه کنیم و ارتباط آن را با موضوع عکس بررسی کنیم.
۹- از منابع بیرونی استفاده کنیم، دربارهٔ عکاس و زندگی اجتماعی و دورهای که در آن میزیسته بیشتر بدانیم، عکسهای دیگر او را بررسی کنیم وسبک کاری او را بشناسیم.
۱۰- اگر عناصر عکس و چیدمان آنها را تفسیر می کنیم، حتماً دلایل خود را بیان کنیم.
۱۱- از نظریهها و معیارهای هنری برای ارزیابی عکس کمک بگیریم.
ساماندهی مطالب
وقتی پیشنویس اولیه آماده شد، حال زمان آن است که آنها را ساماندهی کنیم.
۱- پیش از این کار لازم است به یک نکته توجه کنیم: باید مخاطبانمان را مشخص کنیم، بدانیم آنها چه اطلاعاتی دارند و ما چه اطلاعاتی باید در اختیارشان قرار دهیم.
۲- شاید اکنون لازم باشد مطلبی را اضافه یا کم کنیم. سپس دقت کنیم که اندیشههایمان به صورت منطقی از پارگرافی به پاراگراف دیگر بسط پیدا کرده باشند.
۳- حواسمان باشد که قضاوتهایمان بیش از اندازه مبهم نباشد و به دلایل کافی برای اعتباربخشی آنها اشاره کرده باشیم.
۴- به اصول نگارش آشنایی داشته باشیم و توجه کنیم متنمان از این نظر یکدست باشد.
تهیه نسخهٔ نهایی
پس از ساماندهی مطالب، میتوانیم از دوست یا فردی خبره کمک بگیریم تا یادداشت ما را از لحاظ محتوایی و ویراستاری بررسی کند.
****
نقل قول معروفیست که میگوید: «هر عکس به اندازهٔ هزاران کلمه ارزش دارد». من فکر میکنم جدا از اینکه بخواهیم در جبههٔ نویسندگان یا عکاسان و تصویرسازان قرار بگیریم و دربارهٔ این نقل قول جدل کنیم، بهتر آن است که سعی کنیم این دو مقوله را با هم بیامیزیم و آشتی دهیم.
من معتقدم که کلمات شاهکلید ورود به دنیای عکسها هستند و بدون آنها فهم عکس دشوار است. پیمان هوشمند زاده در کتاب لذتی که حرفش بود میگوید: «فهمیدن نیمی از لذت است». با این گفتهٔ او موافق هستم و بنابر تجربهٔ زیستهام به همین نتیجه رسیدم. وقتی درمورد یک عکس بیشتر میدانیم، عکس را با دقت و تأمل دوچندانی وارسی میکنیم. حال همهٔ اجزای عکس برایمان معنادار هستند و به سادگی از تماشای آن دست نمیکشیم.
عکسها را تنها به مثابهٔ یک تصویر در نظر نگیریم، آنها بیش از یک تصویر چاپ شدهاند.
برای درک عکس به چه اطلاعاتی نیاز داریم؟
پیشنوشت: این نوشته در ادامهٔ مباحثیست که تصمیم گرفته بودم از کتاب نقد عکس تری بَرِت از انتشارات مرکز درمورد فهم عکس بنویسم. قسمتهای قبلی را میتوانید از اینجا بخوانید.
احتمالاً برای شما هم بارها پیش آمده که معنای یک عکس را با مشاهدهٔ آن به سادگی متوجه نشوید یا پس از شنیدن توضیحاتی دربارهٔ آن نگاهی کاملاً متفاوت با آنچه که قبلاً داشتهاید به دست بیاورید.
از آن جایی که عکس، گزینش یک تکهای از مکان و زمان، آن هم به انتخاب عکاس است، بنابراین اگر اطلاعات بیشتری دربارهٔ عکس نداشته باشیم ممکن است در وهلهٔ اول عکس را به گونهای دیگر تفسیر کنیم. اینجاست که کسب اطلاعاتی علاوه بر آنچه که در عکس مشهود است میتواند به ما در درک صحیح از آن یاری برساند.
برای مثال عکس زیر از نیوشا توکلیان را در نگاه اول یک جمع دوستانه و دخترانه را نمایش میدهد که برخی از آنها یونیفرم جنگ بر تن دارند و دست یکی از آنها شکسته است. خندههای دختران گویا نشان از سرخوشی آنها دارد. این عکس به تنهایی حرف زیادی برای گفتن ندارد. اما وقتی بدانیم که نیوشا توکلیان یک عکاس خبری و مستندنگار است و این عکسها را از جنگ کوبانی گرفته و اگر عکس های دیگر او را ببینیم که در آنها دختران در حال تمرین های رزمی و آمادگی برای جنگ هستند، احتمالاً نظر دیگری دربارهٔ این عکس خواهیم داشت.
حالا این عکس برای ما حرفهای بیشتری دارد، شاید از دیدن آن غمگین شویم. چون می دانیم دخترانی هستند که به جای پرداختن به کار، تحصیل و زندگی روزانهٔ خود باید در میدان جنگ حاضر شوند و از کشورشان دفاع کنند. آن لحظهای که عکاس انتخاب کرده و سرخوشی چند دختر را در جمعی نشان داده همیشگی نیست و تنها لمحهای کوتاه بوده میان هزاران لحظهٔ سخت و تلخ که سرنوشت دختران آن سرزمین را به چنگ آورده است.
دانستن اطلاعاتی در مورد عکاس، سبک کاری او، مفروضات تاریخی در مورد دورهای که در آن میزیسته، فرهنگ جامعهای که در آن زندگی میکند، نوع دوربینی که از آن استفاده میکند، اطلاعات مربوط به صحنه در زمانی که عکس گرفته شده و … میتواند درک ما را از عکس غنا ببخشد.
البته واضح است کسی که با هنر و تاریخ هنر آشنایی چندانی ندارد نمیتواند چنین اطلاعات منسجمی دربارهٔ عکسها داشته باشد، بنابراین کسب و شرح آنها وظیفهٔ شخصیست که با هنر زندگی میکند و نه تنها با عکاسان بلکه با هنرمندان در زمینههای هنری دیگر آشناست. شخصی که او را منتقد هنری مینامند.
نکتهٔ قابل ذکر دیگر آنست که یک منتقد هنری از آنجا که با هنر زندگی میکند میتواند آثار هنرمندان را با یکدیگر مقایسه کند و تداعیهایی که یک هنرمند در خلق اثرش از آنها بهره گرفته را آشکار کند. آشنایی با آثار هنری به منتقد کمک میکند که نقش روشنگرانهتری ایفا کند و بر بینش مخاطب بیافزاید. به هر حال «خلاقیت عکاسان از نظر اجتماعی و زیبایی شناختی در فضای تهی تحقق نمییابد»، آنان از سایر هنرمندان، مردم، فرهنگ، تاریخ و زمانهای که در ٖآن زندگی میکنند نیز تأثیر میپذیرند. در نتیجه یک منتقد نگاه جامعتری به عکس دارد و میتواند آن را به مخاطب انتقال دهد.
عکسها در کجا و چگونه به نمایش گذاشته میشوند؟
شاید طرح این مسأله بیاهمیت به نظر برسد اما برخلاف ظاهر، بسیار مهم و حیاتی است. محل ارائه عکس میتواند معنای آن را تأویل کند. این که عکسی در یک کتاب چاپ شود باشد یا در دیوار نمایشگاهی آویخته شده باشد، در موزه هنری به نمایش گذاشته شود یا در یک نشریه ماهانه یا در مترو در معرض دید عموم قرار بگیرد یا نه اصلاً در وبسایت عکاس یا در اینستاگرام او بارگذاری شود تعبیر بیننده از عکس را میتواند تغییر دهد.
«مفهوم هر عکس به میزان قابل ملاحظهای به زمینه و مکانی که در آن عرضه میشود بستگی دارد.»
اگر عکس در یک موزهٔ هنری به نمایش در بیاید، تلقی زیباییشناختی از آن میشود، در حالی که اگر همان عکس را در یک نشریه یا هفتهنامه چاپ کنیم ممکن است به مفهوم و محتوای عکس بیشتر توجه کنیم.
عکسی که در اینستاگرام در قطع کوچک بارگذاری میشود و فرصت دیدن آن تنها به اندازهٔ چند ثانیه است (عادت به اسکرول و لایک سبب میشود مخاطب در عکس به اندازهای که شایسته است دقت نکند) با همان عکس در قطع کامل در دیوار یک نمایشگاه عکس کاملاً متفاوت است. شاید هر دو یک عکس باشند اما نگاه مخاطب به آن فرق میکند و البته که در مورد دوم میتوان بهتر و موشکافانهتر با عکس برخورد کرد.
بسیاری از عکسهای ژورنالیستی به دلیل نمایش در یک فضای هنری، خاستگاه اصلیشان را از دست میدهند و مردم به جای توجه به رنج و محنت همنوع خود به زیبایی و تماشایی بودن اثر توجه میکنند.
زمینهای که اثر در آن ارائه میشود میتواند معنای عکس را تغییر دهد. بنابراین یک هنرمند باید نسبت به محل ارائه آثارش توجه ویژهای داشته باشد و آن را به شکلی انتخاب کند که با هدفش از ثبت عکس همسو باشد.
همچنین این موضوع باید توسط منتقد بررسی شود، چرا که محل نمایش یک اثر هنری به عنوان یک نوع دادهٔ اطلاعاتی میتواند در درک و فهم اثر مؤثر باشد.
به طور خلاصه برای تفسیر یک عکس، تنها آنچه که در عکس نشان داده میشود کافی نیست. برای تعبیر یک عکس به اطلاعات بیشتری نیاز داریم که از طریق پیشینهٔ عکاس و ارجاعات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و محل ارائه عکس قابل دسترسی است.
پینوشت: عباراتی که در گیومه آمدهاند از متن کتاب هستند.
انواع عکس از نگاه تری بَرِت
پیشنوشت: این نوشته در ادامهٔ مباحثیست که تصمیم گرفته بودم از کتاب نقد عکس تری بَرِت از انتشارات مرکز درمورد فهم عکس بنویسم. قسمت قبلی را میتوانید اینجا بخوانید.
از همان ابتدای سال ۱۸۳۹ که عکاسی اختراع شد، مردم بنا به دستهبندی عکسها کردند. آنها عکسها را براساس چگونگی تهیهٔ آنها، موضوعاتی که مطرح می کنند، مضمون، فرم و… طبقهبندی کردند. یکی از مزیتهای این کار کمک به فهم عکس است. یعنی وقتی ما بدانیم که یک عکس در چه دسته ای جای میگیرد میتوانیم درمورد آن بیشتر صحبت کنیم و با توجه به ویژگیهای دستهای که عکس در آن قرار میگیرد، آن را شرح داده و تفسیر کنیم.
در کتاب نقد عکس، تری بَرِت عکسها (اعم از عکسهای خانوادگی، علمی یا هنری) را بر این اساس که به چه منظور به وجود میآیند و کارکردشان چیست به شش گروه توصیفی، توضیحی، تفسیری، ارزیابی اخلاقی، ارزیابی زیبایی شناختی و نظری تقسیم میکند.
برای آنکه با ویژگیهای هر کدام از این دستهها بیشتر آشنا شویم، پس از معرفی هر کدام از آنها، یک عکس از عکاسان ایرانی را به عنوان نمونه میآورم. بدیهی است که توضیحات عکسها برگرفته از کتاب نقد عکس تری بَرِت بوده و انتخاب عکسها را خودم انجام دادم.
عکسهای توصیفی:
عکس هایی که صرفاً به منظور توصیف گرفته میشوند. عکسهای تعیین هویت، گواهینامه، پزشکی، عکسهایی که توسط ناسا گرفته میشود. عکسی که آیدین بیوکتاش با استفاده از دِرُن (Drone) از یک مزرعه و با حرکت از بالا به پایین گرفته است را میتوان در این دسته جای داد.
عکس های توضیحی:
این عکسها گزارشهایی واقعبینانه و بیطرفانه نسبت به افراد، مکانها و رویدادها هستند. میتوان زمان و مکان را در عکس تشخیص داد. آنها برشی از یک واقعیت هستند. معمولاً در کتابها و روزنامهها و مجلات چاپ میشوند. توضیحاتی که این عکسها ارائه میدهند قابل اثبات است.
عکسی زیر را برنا قشمی در یک روز بارانی در یکی از خیابانهای تهران از یک پلیس راهنمایی رانندگی و یک پسربچه فال فروش گرفته است که پلیس با شنلاش او را از باران محافظت میکند.
عکس های تفسیری:
تفاوت عکسهای توضیحی و تفسیری اندک است. در عکسهای تفسیری ما نیاز به اثبات حقیقت نداریم. این عکسها اگرچه که موضوعی را توضیح میدهند اما به جهان بینی و تفسیر ذهنی عکاس وابستهاند. غالباً با شیوهٔ جهت دار عکاسی میشوند، یعنی عکاس صحنهپردازی میکند یا در واقعیت دخالت می کند. این عکسها منظق را به چالش میکشند و به جلوههای صوری هم توجه دارند.
عکس زیر که توسط مسعود رحیمی گرفته شده، و نگاهِ او را به مقولهٔ عکاسی نشان میدهد. سه عکاسی که هر کدام از زاویههای متفاوت در حال گرفتن عکس از یک لاکپشت هستند. زاویه دیدی که عکاس برگزیده تا از تلاش همکارانش عکس بگیرد، کمی تهمایهٔ طنز را به عکس افزوده است.
عکسهای ارزیابی اخلاقی:
این عکسها نه تنها توصیف و تفسیر میکنند بلکه ناقل پیام اخلاقی نیز هستند. آنها قضاوت میکنند، جنبههایی از حیات اجتماعی را ستایش یا نکوهش میکنند. معمولاً شوریده و پرهیجان هستند. مهمترین ویژگی این عکسها همان قضاوت اخلاقی آنهاست.
عکس زیر را رضا دقتی در جریان جنگ ماندلا و درگیریهای بین نیروهای سیاهپوست و سفیدپوست گرفته است. در توضیحی که عکاس ذیل عکس ارائه میکند، از مبارزهٔ این مرد کوچک برای بازیابی حقوق سیاهان صحبت میکند. بنابراین میتوان گفت که عکس به نوعی نژادپرستی را محکوم میکند.
عکسهای ارزیابی زیبایی شناختی:
برخلاف دستهٔ پیش این عکسها دربارهٔ مقولههای زیبایی شناختی قضاوت میکنند نه موضوعهای اجتماعی. چیزی را نشان میدهند که از نگاه عکاسشان، ارزش و شایستگی اندیشهگری زیباییشناسانه را دارد. در این عکسها حالات و طرز قرارگیری سوژه و نحوهٔ نورپردازی در اینکه چگونه نمایش داده شوند بسیار اهمیت دارد. متداولترین سوژههای این عکسها، طبیعت بیجان، هندسه و مناظر بکر و پیکرههای عریان است. عکاس میتواند با شیوهای خلاقانه به واسطهٔ نورپردازی و نوع زاویه دیدی که انتخاب میکند، سوژههایش را متفاوت جلوه دهد.
عکسی که از عباس کیارستمی انتخاب کردم، از این دسته است. نوع قابی که او انتخاب کرده و سایه برگهای درخت را در کنار تنهٔ آن نمایش میدهد به عکس وجاهت بینظیری بخشیده است.
عکسهای نظری:
برخی از عکاسان ترجیح میدهند با ابزارِ دوربین از شیوههای مرتبط با عکاسی و موضوعات نظری مرتبط با آن عکسبرداری کنند. درواقع این عکسها به نوعی راجع به هنر هستند. هنر برای هنر کوتاهترین تعریفی است که میتوان برای این گروه از عکسها بیان کرد. عکاس با استفاده از دوربین توجه بیننده را نه به واقعیت و نه به دنیای خیالی بلکه به خود رسانهٔ عکاسی معطوف میدارد.
چنین عکسهایی نادر هستند به همین دلیل تا کنون عکسی در این زمینه ندیدم و متأسفانه نتوانستم عکسی را در این باب پیدا کنم.
و اما نکتهٔ قابل تأملی که نباید از آن غافل شویم این است که این دستهها با هم همپوشانی دارند و نمیتوان یک عکس را به تنهایی در یکی از آنها جای بدهیم. منتقد پس از توصیف و تفسیر عکس با توجه به استدلالهایی که مطرح میکند عکس را در دستهای که بیشترین هماهنگی و تطابق را با ویژگیهای آن دارد جای میدهد. چنین روشی میتواند در فهم عکس بسیار اثربخش باشد.
چرا یک اثر هنری را نقد میکنیم؟
این روزها مشغول مطالعهٔ کتاب نقد عکس از تری برت هستم. با یک نگاه به فهرست بندی آن به نظرم کتاب جامع و کاملی در زمینهٔ فهم و درک عکس آمد. نویسنده از انواع نقد شروع کرده و در فصل انتهایی به خواننده کمک میکند که بتواند عکسها را تفسیر و تحلیل کند و دربارهٔ آن ها بنویسد. هرچند که در این زمینه باید آثار بسیاری را مطالعه کرد اما برای شروع کتاب مناسبی است، به خصوص آن که ترجمهٔ بسیار روان و شیوای آن از استاد اسماعیل عباسی و کاوه میرعباسی لذت خواندن را مضاعف میکند.
تصمیم گرفتم کتاب را منظم و در یک دورهٔ یک الی دو ماهه مطالعه کنم تا فرصت اندیشیدن درباره مباحث آن برایم پیش بیاید. به همین منظور آنچه که از این کتاب فهمیدم و برای خودم قابل تأمل بوده و برای خوانندهٔ علاقهمند به فهم و درک عکس میتواند مفید باشد را اینجا مینویسم.
اولین سؤالی که در برخورد با یک اثر هنری به طور عام پیش میآید این است که چرا نیاز داریم آن را نقد کنیم؟ و احتمالاً یک پاسخ سریع و سادهاندیشانه آن است که نقدِ یک اثر هنری میتواند به بهبود آثار دیگر هنرمند کمک کند و چه بسا این کار برای هنرمندان دیگر موثر و سودمند باشد.
اما آیا تنها هنرمندان هستند که از نقد آثارشان میتوانند بهره ببرند؟ بدون شک خیر.
عموماً منتقدانِ آثار هنری خط و مشی متفاوتی را برای نقد در پیش میگیرند، برخی از آنها صرفاً به نقد توصیفی پرداخته و از ارزیابی اثر دوری میجویند، برخی طرح پرسش میکنند و عدهای هم با صراحتِ تمام به داوری آثار میتازند. اما با همه اینها روشن است که نقد از هر نوعی که باشد، بیش از آنکه چراغ راه مسیر هنرمند باشد، برای مخاطب آثار اثربخش است.
تری برت نقد را «سخن گفتن آگاهانه دربارهٔ هنر به منظور بالا بردن فهم و ارزیابی میداند، ابزاری برای شناخت هنر.» کاری که منتقد میکند آن است که مخاطبِ عام را برای ورود به وادی هنر آماده میکند. او نسبت به مخاطبان دید وسیع تری دارد و اثر هنرمند را در کنار هزاران اثر دیگر بررسی میکند. «او با هنر زندگی میکند» و به همین دلیل در این زمینه فهم عمیقتری نسبت به مخاطب دارد. همین امر موجب میشود که منتقد هنگام برخورد با یک اثر هنری، اندیشهها و احساسش را در هم آمیخته و به عبارتی برای مخاطب روشنگری کند و هنر را به او بشناساند.
سخن گفتن برای یک مخاطبِ عام الزام ایجاد میکند که منتقد از نگارش مبهم و پیچیده و دشوار برای بیان آن چه که میاندیشد استفاده نکند. بسیاری از منتقدان چیره دست تأکید دارند که منتقد برای عموم مینویسد و به همین علت معیارهایی که برای یک منتقد درنظر میگیرند علاوه بر صداقت و صراحت در اظهار نظر، سادگی در نگارش است.
همچنین منتقد میتواند با استفاده از کلمهها، زمانِ دیدنِ یک اثر را برای مخاطب طولانیتر کند. این امر کمک میکند که توجه مخاطب به نکات ظریفی که او اشاره میکند و معمولاً در نگاه اولیه از چشم پوشیده میماند، معطوف شود و فهم و درک اثر برای مخاطب کاملتر شود.
در نقدِ یک اثر، خوب یا بد بودنِ قطعی مطرح نیست، آنچه که اهمیت دارد آن است که اثر هنری به بحث و تحلیل گذاشته شود. این کار باید با دلایل منطقی صورت بگیرد و دور از اظهار نظرهای شخصی و سلیقهای باشد که صرفاً در احساسات ریشه دارند.
بنابراین به عنوان یک جمعبندی میتوان گفت که مطالعهٔ نقد آثار هنری میتواند به افزایش معلوماتِ ما در این زمینه کمک کند. می تواند دانش ما را در هنر وسعت ببخشد و دیدِ ما را تیزبینانهتر کند. حتی اگر با نقدی که میخوانیم موافق نباشیم باز هم کنکاش در دلایلی که منتقد مطرح میکند میتواند در وسعت اندیشهٔ ما اثرگذار باشد.