عکاسان باید یاد بگیرند از اینکه عکسشان فقط یک عکس است خجالت زده نشوند.
آلفرد استیگلیتس
آلفرد استیگلیتس (ِAlfred Stieglitz) ازجمله عکاسانی بود که نگاه نو و ساختارشکنانهای را در دوران حرفهایش دنبال کرد. و از نظر سارکوفسکی همین امر باعث شد که او در دستهی عکاسانی جای نگیرد که پس از مدتی به رکود حرفهای خود میرسند.
استیگلیتس پس از پایان تحصیلاتش در سال ۱۸۹۰ به نیویوک بازگشت. عکسهای او در آن زمان اغلب متأثر از شیوههای نقاشی سنتی بودند.
اما در سال ۱۹۰۲ استیگلیتس با تشکیل گروه عکاسان جدایی طلب (Photo Secession) که اعضای آن ادوارد استایکن، ادوارد وستون، آلوین لانگ دون، پل استرند و … بودند، تفکری نو و بدیع را در عکاسی آمریکا رواج داد.
عکاسان جدایی طلب معتقد بودند برای اینکه عکاسی هنر باشد، نیازی به استفاده از تکنیکهای نقاشیگونه نیست. آنها به ثبت دقیق دنیای بصری علاقهمند بودند و سعی میکردند که به طریقی نو به اشیا نگاه کنند. آنچنان که ظرافتهای بصری در عکسشان جلوه پیدا کند.
«آشناییزدایی» که یکی از ویژگیهای هنر مدرن محسوب میشود در عکسهای آنان قابل پیگیری است.
دستانِ جرجیا اکیفِ نقاش، علاوه بر مهارتشان در نقاشی، زیبایی حیرتانگیزی هم داشت. همین امر استیگلیتس را بر آن داشت تا مجموعه عکسی از او بیافریند و زیبایی دستان جرجیا اکیف را بیواسطه در مقابل چشمان مخاطبش قرار بدهد.
هر کدام از عکسهای استیگلیتس اگرچه که تکراریاند اما معنایی متفاوت دارند. جایی ما با پیچ و خم آن دستان سر و کار داریم و در آن گم میشویم، گاهی برایمان هوسانگیز مینمایند. گاهی تضادشان با اعمال پخت و پز و دوخت و دوز ما را به فکر فرو میبرد. گاهی استخوانی و مرده به نظر میرسند و گاهی همخوانیاش با چرخ یک ماشین کلاسیک تعجب ما را بر میانگیزد.
داریوش محمدخانی در اینجا از استیگلیتس نقل میکند که «اگر بیننده نیت عکاس را بداند و کشف رمز کند از عکس به سادگی میگذرد. پس باید در یک خماری و شک از صریح بودن باقی بماند. درواقع بینندهی عکس خودآگاهش فلج شده و ناخودآگاهش مانند اسبی سرکش شروع به تداعی معانی میکند.»
فکر میکنم استیگلیتس در مجموعه عکس جرجیا اکیف چنین هدفی را دنبال میکند.
پینوشت: جرجیا اکیف در سال ۱۹۲۴ با استیگلتس ازدواج کرد.