دسته: دیدن عکس

نادیدنی‌های ولیعصر ، یادداشتی بر نمایشگاه «ولیعصر، پوشه اول»

ولیعصر-پوشه-اول-۱۲

پیش‌نوشت: نمایشگاه «ولیعصر، پوشه اول» در دو هفته‌ی اخیر در سه گالری در تهران به نمایش درآمد. پروژه عظیمی که در آن عکاسان و پژوهشگران به خیابان ولیعصر پرداخته‌ بودند و سعی داشتند مهمترین خیابان تهران را مستندسازی کنند و الحق که تلاششان ستودنی بود.

این نمایشگاه در سه گالری آریا، آتبین و Ag برگزار شد که من متاسفانه به خاطر مسافت طولانی و زمان کوتاهی که در تهران بودم، تنها توانستم از گالری آریا بازدید کنم اما عکس‌هایی که یکی از دوستانم از گالری‌های دیگر گرفته بود را دیدم.

در این یادداشت می‌خواهم درباره عکس‌های این نمایشگاه و بیشتر آنهایی که در گالری آریا به نمایش درآمده بودند بنویسم. البته نوشتن درباره این نمایشگاه دانش، وقت و مجال می‌طلبد و من در اینجا تنها به مجموعه‌عکس‌هایی بسنده می‌کنم که توجهم را جلب کردند. بدون تردید آنچه می‌خوانید نگاهِ من با پیشینه‌ی ذهنی و تجربیات گذشته من بوده و قابل ارجاع دادن نیست. ادامه مطلب “نادیدنی‌های ولیعصر ، یادداشتی بر نمایشگاه «ولیعصر، پوشه اول»”

روشی پیشنهادی برای اینستاگرام گردی

 

اینستاگرام- نقش اول

 

از آنجایی که اینستاگرام یک شبکه اجتماعیست، وجه ارتباطی و شبکه‌ای بودنش بر سایر امکانات دیگری که در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، مانند عکس دیدن، سایه می‌اندازد و نسبت به آن ارجحیت دارد. از این رو اغلب مردم به عنوان یک شبکه‌ی اجتماعی و محلی برای ارتباط با دیگران و جذب مخاطب به آن نگاه می‌کنند.

با این حال اینستاگرام در میان دیگر شبکه‌های اجتماعی به مکانی برای به اشتراک‌گذاری عکس شناخته شده است. در واقع اولین ایده‌‌ی آقای سیستروم همین بوده که عکس‌ها را به اشتراک بگذاریم و اوایل که اینستاگرام آمده بود مردم کمتر از متن یا کپشن در پست‌هایشان استفاده می‌کردند.

اینستاگرام در ابتدا برای من شبکه اجتماعی جذابی بود، اما رفته رفته علاقه‌ام به آن کمتر شد. این اتفاق دلایل مختلفی دارد که پیشتر به آن پرداخته‌ام.(+) این روزها وقتی وارد اینستاگرام می‌شوم چند پست پایین می‌آیم و یکی دو استوری می‌بینم، بعد خسته می‌شوم و آن را می‌بندم.

برای من که عکس دیدن از اولویت‌های روزمره‌ام محسوب می‌شود، ترک اینستاگرام راه حل چندان موثری به نظر نمی‌رسد. بیشتر عکاسان (ایرانی یا خارجی) در این شبکه فعال هستند و عکس‌هایی که در طول روز ثبت می‌کنند را اینجا بارگذاری می‌کنند. اگر سری به وب‌سایت عکاسان بزنید، متوجه می‌شوید که آنها تنها مجموعه عکس‌های ویژه و آثار درخشان‌شان را در وب‌سایت خود می‌گذارند.

بنابراین باید راهکاری برای دیدن عکس در اینستاگرام پیدا می‌کردم که حوصله‌ام پس از دیدن چند پست سر نرود و عکس‌های بیشتری ببینم.

راه حل پیشنهادی من احتمالن برای کسانی مناسب است که به قصد ارتباط‌‌های دوستانه در این شبکه فعالیت نمی‌کنند، افراد فعالِ بیشماری را در زمینهٔ تخصصی‌شان دنبال می‌کنند و فرصت چندانی هم برای دیدن پست‌ها ندارند.

و اما راهکار!

هر بار که وارد استریم خود شدید، از قسمت جستجو یک اکانت را انتخاب کرده و برای دیدن عکس/پست‌هایش وقت بگذارید.

برای مثال یکی از افرادی که من دنبال می‌کنم پیتر لیندبرگ، عکاس برجسته‌ایست که از سال ۲۰۱۴ وارد اینستاگرام شد و  تاکنون بی‌وقفه در این شبکه فعالیت می‌کند. پرتره‌های پر حسِ او را نمی‌توان در چند ثانیه دید، آنها آنقدر گیرا هستند که دوست داری ساعت‌ها نگاه‌شان کنی و از دریچه‌ی چشمانشان، عمق احساس‌شان را دریابی.

 

پیتر لیندبرگ- اینستاگرام- نقش اول
پیتر لیندبرگ

 

اکانت دیگری که دنبال می‌کنم، حرفه هنرمند است. حرفه هنرمند منظم به روز می‌شود و اگرچه برخی پست‌هایش آگهی هستند اما مطالعه آن آگهی‌ها برای من که به گالری‌گردی هم علاقه‌مندم مفیدند. بنابراین لازم است که متن آگهی‌ها و پوستر‌هایشان را با حوصله ببینم و بخوانم.

اندر فواید راهکار اینستاگرام‌ گردی من

یک: اولین امتیاز این روش، زمانیست که برای یک تفریح کوتاهِ روزمره صرف می‌کنیم. اینستاگرام‌گردی فعالیت ویژه‌ای محسوب نمی‌شود اما ما با این روش می‌توانیم از لحظات کوتاه‌مان هم بهره‌ی بیشتری ببریم.

دو: اصلی‌ترین مزیت آن، اجتناب از پراکنده دیدن و پراکنده خواندن است.  وقتی وارد استریم خود می‌شوید، پست‌های متفاوتی را از دوستانتان می‌بینید. میزان پراکندگی پست‌ها به افرادی که شما دنبال می‌کنید بستگی دارد. استریم شما می‌تواند پست هایی در یک راستا داشته باشد یا متنوع باشد.

با اینکه ترجیح من دنبال کردن عکاسان است، اما برخی از اکانت‌ها را تنها به خاطر جذابیتی که برایم دارند دنبال می‌کنم.

وقتی در استریم‌ ملغمه‌ای از پست‌های مختلف را داشته باشید، ذهنتان مدام از این سو به آن سو می‌پرد و در نتیجه خستگی ذهنی بیشتری را تجربه می‌کنید و لذت کمتری را می‌برید. یکی اعتراض می‌کند، یکی عکس شخصی‌اش می‌گذارد، یکی شما را از زندگی در کشورتان ناامید می‌کند، دیگری به شما انگیزه می‌دهد و به چالش دعوت می‌کند.

اما اگر در هر بار سر زدن به اینستاگرام، یک اکانت را دنبال کنیم و فرصت کوتاهی برای دیدن پست‌های جدید یا قدیمی او بگذاریم می‌توانیم نگاه او را در طول زمان دقیق‌تر بشناسیم و چنانکه اکانت مورد نظرمان در یک موضوع کار می‌کند، با فعالیت‌هایش آشنا شویم.

این کار شبیه دیدن مجموعه عکس می‌ماند. شما با نگاه یک شخص و طرز فکر او آشنا می‌شوید. یا اینکه در مورد یک موضوع موارد متعدد و متنوعی را بررسی می کنید و این کار باعث می‌شود انسجام ذهنی بیشتری را تجربه کنید.

در واقع اصلی‌ترین دلیل من برای به کارگیری این روش همین بود. فرض کنید شما اکانت عباس کیارستمی را دنبال می‌کنید. با سر زدن به آن، می‌توانید از رویدادهای مرتبط با او، شعر هایی که گفته بود، پشت صحنه‌ی فیلم‌هایش، مصاحبه‌هایش و موارد بیشماری دیگری را درباره‌ی ایشان بدانید. و همه‌ی این‌ها را نه در بازه‌های زمانی متفاوت، بلکه به طور پیوسته در یک پارت زمانی ببینید.  این کار باعث می‌شود کارهای عباس کیارستمی بیشتر در ذهنتان بماند و او را بهتر بشناسید.

سه: همان‌طور که اشاره کردم نه تنها با این روش زمان شما مدیریت شده و هدفمند می‌شود، بلکه از رویکرد اینستاگرام که سرعت را بر همه چیز برتر می‌داند دوری کرده و تأمل در دیدن و خواندن را هم تمرین می‌کنید.

تفاوت توصیف، تفسیر و تأویل در خوانش عکس

 

توصیف - تفسیر - تأویل - نقش اول

 

وقتی می‌خواهیم عکسی را فعالانه ببینیم و بخوانیم و درک کنیم لازم است که از امکانات متفاوتی برای فهم آن بهره ببریم. توصیف، تفسیر و تأویل از جمله مواردی هستند که مخاطبِ علاقه‌مند به دیدن عکس از آنها استفاده می‌کند تا بتواند مفهوم و معنای درونی عکس را کشف کند.

از آنجا که در گستره دنیای هنر مرز مفاهیم چندان پررنگ و مشخص نیستند، نباید انتظار داشته باشیم که بتوانیم به صورت قاعده‌مند و اصولی آنها را از هم تفکیک کنیم. این طور نیست که منتقد ابتدا به توصیف بپردازد و بعد به تفسیر و تأویل و در نهایت ارزیابی. ممکن است منتقدان در بسیاری از یادداشت‌هایشان برای رسیدن به درکی منسجم از عکس مفاهیم را با یکدیگر بیامیزند. با این حال شناخت تفاوت‌ها و ظرافت‌هایی که میان‌شان وجود دارد علاوه بر اینکه به ما در خوانش عکس کمک می‌کند، در نوشتن یادداشت‌هایمان بر پای عکس‌ها و در فهمیدن یادداشت‌های دیگران نیز موثر است.

توصیف همانطور که از کلمه‌اش پیداست، وصف عناصر و المان‌های موجود در عکس است. توضیحِ شیوهٔ نورپردازی، سایه روشن‌ها، چیدمان و ترکیب‌بندی که عکاس انتخاب کرده در این قسمت به مخاطب معرفی و شناسانده می‌شود.

تفسیر کردن یعنی پرداختن به معنای نمادها و المان‌های موجود در عکس. کشف معانی عناصری که در عکس وجود دارد. در واقع در تفسیر از فرم فراتر می‌رویم و وارد موضوع عکس می‌شویم و معانی پشت پردهٔ عناصر موجود در عکس را آشکار می‌کنیم. همانطور که تری برت در کتاب نقد عکس می‌گوید تفسیر همراه با دلیل و منطق است و  نیاز به مدرک دارد. و منتقد با استفاده از نشانه‌های موجود در عکس باید تفسیر قانع‌کننده‌ای بدست بدهد.

اما در تأویل، ما فراتر از نشانه‌های ظاهری می‌رویم. آنطور که در لغت‌نامهٔ دهخدا آمده، تأویل به معنای برگرداندن به چیزیست. و اگر بخواهیم این تعریف را در خوانش عکس به کار ببریم می‌توانیم بگوییم که در تأویل مخاطب معنایی که از المان‌ها و نشانه‌های ظاهری موجود در عکس دریافت می‌کند را به تعبیر درونی خویش باز می‌گرداند.

اگرچه که هنگام تفسیر یک عکس نمی‌توان از پیشینهٔ ذهنیِ مخاطبی که عکس را می‌بیند به آسانی عبور کرد، اما در تأویل علاوه بر تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی و …، سلیقهٔ مخاطب اهمیت بیشتری دارد. به گفتهٔ مارتین هایدگر «هر تأویل تجربه‌ای خاص است.» (۱)

در مرحلهٔ تأویل تداعی‌ها نقش ویژه‌ای دارند و می‌توانند بر نحوهٔ درک مخاطب از تصویر تأثیر شگرفی بگذارند. همچنین مخاطبِ تأویل‌گر ممکن است در دوره‌های گوناگون معانی متفاوت و گاه متضادی را از یک عکس دریافت کند. بنابراین تأویل از نظر تاریخی می‌تواند امری موقتی باشد. (۱)

برای مثال عکسی از داوود مائیلی را درنظر بگیرید:

 

داوود مائیلی - توصیف - تفسیر - تأویل
داوود مائیلی

 

در این عکس عناصر متعددی وجود ندارد. عکس از زاویهٔ چپ از پاهای بانویی گرفته شده که گوشه‌ای از پیرهنش پیداست. کفش های سادهٔ زیبایی دارد و به نظر می‌رسد به همراه چند نفر دیگر که قسمت‌هایی از بدن‌شان در عکس آشکار شده، هرکدام در سمتی از ساختمانی سیمانی، در حال استراحت‌اند. بانوی ما اما تنهاست. و آفتاب هم تا پیش پاهایش آمده و بعد از آن دست از تابیدن کشیده است.

 در مرحلهٔ تفسیر، بیش از هر چیز می‌توان به اغواگرانه بودنِ فرم پاهای زن اشاره کرد. و حتی می‌توان جلو آمدن آفتاب تا پیش پاهایش را نشان از ستایشِ زیبایی و دلفریبی او دانست.

در اینجا دو راه پیش روی ماست: یا از گذر زیبایی پاهای ظریفش کنجکاوی بیشتری به خرج دهیم و سعی کنیم چهرهٔ او را تصور کنیم یا مثلن به علت تنهایی‌اش فکر کنیم و برای آن داستانی در ذهن بسازیم (آیا منتظر معشوق خود مانده یا از معشوقش دلشکسته شده) یا اینکه با توجه به جنسیت عکاس، تأویل فمینیستی داشته باشیم.

اولین بار که این عکس را دیدم عکس زیبایی در نظرم آمد. و شاید برایم سؤال بود که او چه چهره‌ای دارد و اینکه عکاس زیرکی به خرج داده و تنها قسمتی از بدنش را برای من تصویر کرده است.

بعد از چند هفته، یک ویدیوی کوتاه درباره نگریستن به عکس‌ها از جان برجر دیدم. او توضیح می‌داد که زنان در نقاشی اروپایی قرن هجدهم آن طور به تصویر می‌آمدند که مخاطب آنها را بپسندد. در واقع آنها به مخاطبِ بیرون از نقاشی نگاه می‌کردند نه به فردی که در نقاشی کشیده شده. و با در نظر گرفتن این قضیه گفته بود بسیاری از زن‌ها هنگامی که در آینه خود را نگاه می‌کنند، خودشان را نمی‌بینند بلکه توجه می‌کنند که چگونه به نظر می‌رسند.

با چنین پیش‌فرضی عکس را بعد از چند روز دوباره نگاه کردم و این بار احساس تحسین نداشتم. حتی به نظرم رسید آن چیزی که از گوشهٔ ستون (بالای زانو‌یش) پیداست، آینه‌اییست که زن دارد خودش را در آن می‌بیند.

بنابراین همان طور که اشاره کردم، پیش‌فرض‌ها و پیش‌فهم‌های ما در دیدن عکس و تأویل‌هایی که از آن داریم بسیار موثرند. تأویل‌ها به سلیقهٔ مخاطب بستگی دارند. او دوست دارد عکس را چگونه ببیند و بفهمد. در تأویل مخاطب فراتر از عکس می‌رود. فراتر از نشانه های موجود در عکس. اما در تفسیر ما به دنبال معانیِ نشانه‌هایی هستیم که در عکس وجود دارد

پینوشت (۱): نقل قول مارتین هایدگر و بخش‌هایی از این یادداشت که در مورد تأویل آمده، با اقتباس از کتاب عکس و دیدن عکس یوریک کریم مسیحی نوشته شده است.

ابعاد عکس چه تأثیری در دیدن عکس‌ها دارد؟

 

ابعاد عکس- نقش اول

 

تا به حال شده فکر کنید زمانی که برای دیدن یک عکس در صفحه اول نشریه یا کتابی صرف می‌کنید بیشتر است یا زمانی که برای دیدن همان عکس در صفحه اینستاگرام؟ جزییات عکس در دسکتاپ وضوح بهتری دارد یا در موبایل؟ به طور متوسط زمانی که برای دیدن یک عکس در نمایشگاه می‌گذارید چه قدر است؟

بدیهیست که مرور عکس‌های اینستاگرام، میان خستگی‌های یک روز پرمشغله، وقت کمتری نسبت به دیدن عکس در نشریه یا کتاب می‌برد. (منظور من یک عکس است) ما در اینستاگرام سریع اسکرول می‌کنیم و وقت چندانی برای دیدن نمی‌گذاریم.( گو اینکه انگار همین را هم اینستاگرام طلب می‌کند. برای مثال به زمان تعیین شده برای استوری‌ها دقت کنید، اگر تک عکس باشد، چند ثانیه بیشتر نیست.)

همین مقایسه را می‌توان در مورد نشریه یا کتاب و گالری انجام داد. ما کتابِ عکس را ورق میزنیم و عکس‌هایش را میبینیم و بیشتر به یادداشتی که پای آن آمده توجه می کنیم تا عکس. اما در گالری یا موزه فرصت بیشتری برای دیدن عکس‌ها داریم.

البته که عوامل متفاوتی در وقتی که صرف می‌کنیم موثرند، از جذابیت و گیراییِ جهان درونی عکس گرفته تا حوصله و حال جسمی ما. اما می‌خواهم یکی از این آنها را بررسی کنم.

نسبت عکس‌ها در صفحه موبایل، دسکتاپ، کتاب و نمایشگاه تغییر نمی‌کند. اما اندازهٔ طول و عرض عکس به محل ارائه آن بستگی دارد. عکس‌ها در صفحه موبایل (بسته به ویژگی‌هایش) در ابعاد کوچک‌تر به نمایش در می‌آیند و از اشباع بیشتری برخوردارند.

قطع کتاب‌های عکس معمولاً خشتی (۲۲*۲۲) است و اندازهٔ عکس‌های چاپ شده در گالری‌ها به عنوان مثال ۵۰ در ۷۰ . وقتی ابعادی که عکس در آن چاپ می‌شود بزرگتر باشد، جزییات هم به همان نسبت بزرگتر به نمایش در می‌آیند و در نتیجه توجه مخاطب را جلب می‌کنند.

این است که وقتی یک عکس را در اینستاگرام می‌بینید شاید چندان جزییات شما را درگیر نکنند و اصلن آشکار نباشند، اما اگر همان را بر روی دیوار گالری ببینید، نظرتان ممکن است عوض شود. عکس‌ همان است اما اینجا شما آن را بهتر می‌بینید و درک می‌کنید. همچنین شتاب‌زدگی که در اینستاگرام برای دیدن عکس بعدی وجود دارد در گالری کمتر احساس می‌شود و در نتیجه آرامش بیشتری دارید.

طول و عرض قاب عکس برای نمایش در گالری تا حدودی استانداردهایی را با خود به همراه دارد (به فضای گالری بستگی دارد). با این حال برخی از عکاسان با توجه به موضوع و سلیقه‌شان و اثری که می‌خواهند در بیننده بربیانگیزند، ممکن است اندازه ‌های رایج را انتخاب نکنند. یا عکس‌هایشان را با همدیگر ترکیب کنند و یک عکس با سایز بزرگ بسازند.

برای مثال آندریاس گرسکی، عکاس آلمانی از این نمونه کارها فراوان دارد. عکس سمت راست که مرور  (۲۰۱۵) نام دارد و در گالری هیوارد به نمایش درآمده از ترکیب چهار عکس ساخته شده. سمت راست عکس نخست وزیر فعلی آلمان آنگلا مرکل و سه نفر بعدی، نخست وزیرهای قبلی آلمان هستند که هر کدام در دوره متفاوتی رهبری این کشور را از سال ۱۹۷۴ به عهده داشتند. عکس از پشت سر آنها و از میان پنجره ثبت شده، در حالیکه  آنها به یک نقاشی انتزاعی خیره شده‌اند.

 

مرور- آندریاس گرسکی- ابعاد عکس
آثار گرسکی در گالری هیوارد، از چپ: «فرانکفورت» (۲۰۱۷)، «بیجینگ» (۲۰۱۰) و «مرور» (۲۰۱۵)، عکس از مارک بلور

 

آندریاس گرسکی- مرور-ابعاد عکس
مرور- آندریاس گرسکی (۲۰۱۵)

 

یا مثلا عکسی که همین عکاس از انبار آریزونای یکی از فروشگاه‌های آمازون گرفته است:

 

آندریاس گرسکی- آمازون- ابعاد عکس
آمازون- آندریاس گرسکی (۲۰۱۶)

 

یکی از مهمترین انتخاب‌های عکاس، سایز نمایش عکس‌هایش است. بدون شک چنین گزینشی باید بر مبنای سوژه‌ و سبک کاری او باشد. کارهای آندریاس گرسکی کوچک بودن انسان در برابر طبیعت، صنعت، اقتصاد و جامعه مصرف گرا را به تصویر می‌کشد.

سایز عکس‌ها عامل موثری در برانگیختن توجه مخاطب، درگیر کردن او با عکس و جزییات آن و در نتیجه لذت بردن اوست. من وقتی در وب عکس‌های عکاسان را جست و جو می‌کنم سعی می‌کنم آنها را فول اسکرین ببینم. چون به تجربه برایم ثابت شده دیدن همین عکس‌ها در صفحه اینستاگرام‌شان لذتی به اندازهٔ دیدن آنها در دسکتاپم ندارد.

اگرچه گیرایی موضوع، ترکیب‌بندی جذاب و نگاه تیزبینانه اهمیت فراوانی در عکاسی دارد اما برای اینکه یک عکس تأثیرگذار باشد باید به نحوهٔ ارائه‌ و نمایشش هم دقت شود.

 

پینوشت: عکس های آندریاس گرسکی و توضیحات مربوط به آن از سایت عکاسی گرفته شده‌اند. (+) برای دیدن کارهای بیشتر از او به وب‌سایت شخصی‌اش سر بزنید. (+)

 

معیار عکس خوب چیست؟

اخیرا نمایشگاهی با عنوان «مزامیر سکوت» در گالری هپتا برپاست. در این نمایشگاه ۳۸ عکس از ۱۳ عکاس به کوشش کیانا فرهودی برگزیده شده اند. ایده اصلی این عکس‌ها سکوت و حضور است.

به گفته کیانا فرهودی: «عکس‌های این نمایشگاه بیش از آنچه درباره‌ سکوت باشند درباره‌ حضور‌اند، درباره‌ ردی که از هر فرد باقی می‌ماند، درباره‌ اتفاقاتی که پیش از لحظه‌ گرفته شدن عکس در کادر عکاس رخ داده‌ و حالا تنها اثری از آن اتفاق باقی مانده است. لیوانی که رها شده، کمدهای قدیمی، زمین‌های بازی و کلاس‌های درس و به طور کلی اثری شبح‌وار از حضوری انسانی که می‌تواند اتاق را برای لحظه‌ای یا حتی برای همیشه ترک کرده باشد.»

هفته پیش بعد از کلاس فتوشاپ تصمیم گرفتم سری به این نمایشگاه بزنم و حداقل چند عکس خوب ببینم. صریح بگویم صرف نظر از اینکه چه قدر عکس ها خوب است یا نه، آن ها را دوست نداشتم. به نظرم به جز پنج یا شش عکس باقی عکس ها اصلا متناسب با موضوع نمایشگاه نبودند. گویا کالکشنی بودند که برچسب سکوت و حضور را به اجبار به آنها چسبانده اند.

عکس‌ها ساده بودند، پیچیده نبودند اما سادگی‌شان زیبا نبود. به عبارت دیگر برای مخاطب گیرا نبود و من را به ایستادن و دقیق نگاه کردن دعوت نمی‌کرد. بلکه برعکس هر چه بیشتر می خواستم بایستم احساس می‌کردم وقتم تلف می‌شود و سریع از آنها می گذشتم.

علاوه بر این قطع هایی که برای چاپ برخی عکس ها به کار گرفته شده بود، توی ذوق می زد. در یک قاب تقریبا ۳۰ در ۲۰ یک عکس حدودا ۵ در ۳ آن وسط خودنمایی می کرد که به نظر من چشم نواز نبود.

معیار خوب بودن یک عکس چیست؟

این سوال مدتیست ذهنم را درگیر کرده است. آیا اینکه یک عکس را پربیننده بدانیم، صرف نظر از اینکه عکاس تا چه اندازه به قواعد و اصول توجه کرده است، یعنی آن عکس خوب است؟ یا اینکه عکسی خوب است که قواعد و معیارهای هنرشناسانه در آن رعایت شده باشد؟ در طول تاریخ برای هر دو این‌ها مثال هست.

در بسیاری از کلاس‌ها بر روی قواعد ترکیب بندی تاکید فراوان می‌کنند. اینکه نگاه شما باید تربیت شود. باید قواعد آنچنان ملکه ذهنتان بشود که ناخودآگاه آنها را رعایت کنید. اما چه بسیار عکس‌هایی که از این قواعد پیروی نکرده‌اند و در طول تاریخ محبوب بوده‌اند. آیا پربیننده بودن دلیلی بر خوب بودن یک عکس است؟ نظر شما چیست؟ از نظر شما چه عکسی خوب است؟ چه چیزی در عکس وجود دارد که وقتی آن را می‌بینید به نظرتان عکس خوبی می‌آید و تحسینش می کنید؟ ممنون می‌شوم نظراتتان را در کامنت برایم بنویسید.

 

عکس‌ها چه می گویند؟ در گفتگو با محسن زنگویی

پیش‌نوشت۱: عنوان این نوشته خلاصه سوالی بود که محسن عزیز در مطلب قبل مطرح کرده بود:

«من موقع نگاه کردن به عکس ها نمی دونم اون عکس از چی حرف میزنه. انگار که اون عکس رو درک نمیکنم. حرف اصلی و داستان اون عکس رو نمی فهمم.
نمی دونم توی عکس اول بودن یه انسان روی برف توی شیب درون یا بیرون اون حصارها چه داستانی داره. ممکنه چیزایی هم به ذهنم برسه اما داستان اون عکس رو نمی فهمم.
یا برای عکس دومی نمی دونم باید اینجوری معنیش کنم که کلاغ سمت چپی می خواد با سمت راستی حرف بزنه اما اون بی محلی میکنه یا هر دو دارن به یه نقطه ی خارج از عکس نگاه میکنن. شاید هم هر دوی این نگاه ها غلط باشه.

نمیدانم این عدم درک عکس ها از خالی بودن از احساس میاد یا یه چیزه دیگه. اما به گمانم افرادی چون من یا حداقل من باید یه عکس رو با یه جمله از عکاسش یا نویسنده ی اون مطالب معنی کنن.»

تصمیم گرفتم در مورد این سوال رایج که بارها از من پرسیده‌اند: «این عکس یعنی چی؟» مجموعه نکاتی را که اکنون به ذهنم میرسد در قالب یک نوشته جدا بیان کنم.

پیش‌نوشت۲:

محسن عزیز

قبل از اینکه بحثم را شروع کنم یادآور می شوم که من مدت زیادی نیست که وارد این هنر به شکل حرفه‌ای شدم. درست است که کتاب هایی در این زمینه خوانده‌ام و مطالعات جانبی هم داشته‌ام اما با این حال چیزهای زیادی هم هست که نمی‌دانم. بنابراین این حرف‌ها را با این فرض در نظر بگیر که من یک فردِ علاقه مند به عکاسی هستم و همچنان سررشته ی زیادی در این هنر ندارم. بنابراین ممکن است در آینده متوجه شوم خیلی از مواردی که اینجا ذکر کردم ناشی از اشتباهات و کژفهمی‌ها بوده‌است اما این دلیل بر ننوشتن باورها و عقاید امروزم نمی شود.

اصل بحث:

محسن من لینک هایی که در زیر عکس‌ها گذاشته بودم را یک بار دیگر نگاه کردم. حتما متوجه شدی که این لینک‌ها لینک اصلی خود عکس در صفحه‌ی آن عکاس هستند. در بین آن‌ها استاد کیارنگ علایی توضیح و ایمان تهرانیان و محمدرضا ماندنی عنوانی برای عکس خود برگزیده بودند.

بنابراین متوجه می‌شویم خیلی از عکاس‌ها ترجیح می‌دهند که عبارت طولانی یا داستانی از اینکه چگونه آن عکس را گرفته‌اند ننویسند. با اینکه اینستاگرام چنین بستری را برای عکاس‌ها فراهم کرده‌است و رایج است که آدم ها برای عکس خود کپشن و توضیحی بنویسند، اما اگر چرخی در اینستاگرام بزنی می بینی معمولا به جای توضیحات افراد یک سری هشتگ برای دیده شدن عکس خود انتخاب می‌کنند یا اینکه جملاتی از بزرگان را می‌گذارند. جملاتی که شاید هیچ ربطی به آن عکس نداشته‌باشد.

فکر می‌کنم همانطور که اشاره کردی نوشتن توضیحی برای یک عکس که بتواند منظور عکاس را برای خواننده ملموس‌تر کند. و خواننده را به هدفی که در این عکس دنبال شده برساند. و البته این امر در عکاسی خبری اهمیت ویژه‌ای می‌یابد.

 

اما همه عکاس‌ها خبری نیستند و معمولا این کار را انجام نمی‌دهند. پس چگونه منظور یک عکس را بفهمیم؟

محسن من در اوایل ورود به عکاسی با این مشکل مواجه بودم. هنوز هم در برخی از شاخه های عکاسی مانند فاین آرت و آبستره با این مشکل مواجه هستم. چون رشته ی دانشگاهی من فیزیک بوده و اگر چه که با علاقه آن را خواندم و از خواندن آن پشیمان نشدم اما در ابتدای ورود به هنر متوجه شدم داشتن یک ذهن ریاضی و تحلیلی که آشنایی چندانی با هنر و عناصر هنری ندارد، کار را خیلی دشوار می‌سازد.

به تدریج که کتاب‌هایی در زمینه ترکیب‌بندی و رنگ و فلسفه عکاسی خواندم و نقدهای دیگران را مطالعه کردم فهمیدنِ عکس‌ها برایم راحت‌تر شد. نگاه به ترکیب‌بندی، این  که عکاس چگونه از خطوط استفاده  کرده‌است، چه رنگ هایی را برگزیده، چه زاویه‌ای را انتخاب کرده‌است و … کمک زیادی به من کرد. چون پشت همه این المان ها مفاهیمی نهفته‌است. اجازه بده مثال بزنم:

می دانیم رنگ سبز نماد امید و سرزنده بودن است یا رنگ آبی آرامش را برای اکثریت آدم‌ها تداعی می‌کند. رنگ‌های سرد احساس مردگی و خستگی و خمودی را ایجاد می‌کنند. خطوط افقی سکون را تداعی می‌کنند در حالی که خطوط مورب پویایی را به ذهن می‌رسانند. یا وقتی از شما درخواست کنند تنهایی را به تصویر بکشی احتمالِ زیاد از یک آدم در یک دشت بزرگ استفاده می‌کنی.

بنابراین دانستن این نکات که برای اکثریت آدم‌ها مشترک است و به همین دلیل به عنوان نماد در نظرگرفته‌ شده‌است، کمک زیادی به فهمیدنِ عکس‌ها می کند. تا اینجا پارامتر احساس به نظر من خیلی دخیل نیست. با شناخت این نمادها شما می‌توانی تا حد زیادی مفاهیمِ موجود در یک عکس را دریابی.

 

اما محسن داستان خودت را بساز

«دیدن پیش از کلام آغاز می‌شود. کودک پیش از سخن گفتن نگاه می‌کند و باز می‌شناسد.» این جمله را جان برجر در کتاب شیوه های دیدن گفته‌است. در این کتاب جان برجر اشاره می‌کند ما قبل از اینکه بتوانیم کلام را آغاز کنیم و با کلمات و واژگان آشنا شویم با تصاویر ارتباط برقرار می‌کنیم. اگر به چند کتاب عکاسی مراجعه کنی می‌بینی در همه آن‌ها گفته‌شده که یک عکس هزاران کلمه را در خودش جای می‌دهد. درواقع عکاسی روشی است که عکاس بوسیله آن آنچه را که نمی‌تواند بیان کند، به تصویر می‌کشد.

علاوه بر این شیوه دیدن آدم‌ها با یکدیگر متفاوت است. با وجود مشترکاتی که به نمادها تعبیر می‌شود، نمی‌توانیم همه آدم‌ها و احساسات و باورهایشان را در ظرف محدود نمادها بگنجانیم. برای مثال یک عکاس ممکن است اصلا تنهایی را نشان دادن یک آدم در یک دشت بزرگ نداند، بلکه فوکوس کردن رو یک آدم در یک چهارراه شلوغ که آدم‌ها وماشین‌ها در حال رفت و آمدند بداند.

یا مثلا برداشت من از یک عکس ممکن است با مفهومی که عکاس خواسته برساند و المان‌هایی که روی آن تاکید داشته متفاوت باشد. شاید یک نفر دریای آرام را نماد آرامش و سکون نداند چون در کودکی اش شاهد غرق شدن یکی از عزیزانش در آن بوده‌است.

میبینی؟ شیوه دیدن ما به باورها، خاطرات، احساسات و خیلی چیزهای دیگر بستگی دارد. به جز عکاسی خبری که عکاس موظف است منظور خودش و خبری که می خواهد آن را بازگو کند به واضح‌ترین و صریح‌ترین شکل ممکن به مخاطب برساند، فکر می‌کنم در شاخه‌ها و سبک های دیگر لزومی ندارد متوجه آن شویم که عکاس “دقیقا” در پشت این عکس چه مفهومی را پنهان کرده‌است.

البته شاید کنجکاو باشیم و دلمان بخواهد بدانیم ولی اگر عکاس هیچ توضیحی برای عکس نداده باشد، فکر می‌کنم تنها راهی که پیش رویمان قرار دارد توجه به نمادها و مفاهیمِ کلی است. در همین حد می‌توانیم بدانیم. تازه با توجه به تفاوت‌های آدم ها با یکدیگر و شیوه‌های متفاوت دیدن و نگاهشان به دنیای اطراف حتی ممکن است در موارد خاصی باور یک عکاس با مفاهیمِ نهفته در رنگ‌ها و الگوها و نمادها فرق داشته باشد. (همان مثال هایی که در بالا اشاره کردم) و اگر عکاس توضیحی ننویسد شما باز هم به آنچه که عکاس خواسته بگوید نرسی.

شاید این از نظر بعضی‌ها محدودیت باشد. اما به نظر من این‌گونه نیست. عکس یک دنیای بزرگ است. یک دنیایی که هزاران کلمه را در خودش پنهان می کند. یک دنیایی که می توان ساعت‌ها به آن نگاه کرد و در آن غرق شد و داستان های زیادی پرداخت. دیدن عکس می‌تواند روش مناسبی برای داستان‌پردازی و نویسندگی باشد. (این موضوع را البته باید به شاهین یادآوری کنم:) )

خلاصه‌ی همه این حرف‌ها این است که به گمانم می توان با مقادیر زیادی حوصله و کمی تأمل در یک عکس و نگاه به تمام اجزای آن و اندکی تخیل، یک داستان برای آن در ذهنمان بسازیم. این داستان می‌تواند آنقدر بر روی ما تاثیرگذار باشد که هیچ‌گاه از یادمان نرود.

در مورد عکس نردبان و آسمان که فوق العاده زیبا و تماشاییست من فکر می‌کنم عکاس خواسته سادگی زندگی روستایی را نشان دهد و نزدیک بودن آن‌ها به آسمان و معنویت‌ها. دیوار کوتاه کاهگلی مبین آن است. یا آرامشی که در یک آسمان آبی صاف وجود دارد. اینکه روستایی‌ها به دور از شهر و هیاهوهای آن به آرامش دسترسی بیشتری دارند. نردبان کوچکی که می توان با بالا رفتن از آن به سادگی آرامش بی‌کران آسمان را لمس کرد.

در مورد موارد دیگر هم می‌توان داستان‌هایی نوشت. شاید مطالب دسته یادداشت های من روی عکس‌ها این روزها بیشتر بشود.

تعبیر و داستانت درباره کلاغ ها خیلی جالب بود. می تواند این‌گونه اتفاق افتاده باشد. چرا که نه؟ 🙂

 

 

 

 

 

 

 

مشاهده گر با حوصله

دوربین ابزاری است که به افراد یاد می دهد چگونه بدون دوربین ببینند.

دوروتی لانگ

همانطور که قبلا اشاره کرده بودم،(+) نخستین درسی که لازم است یک عکاس قبل از یادگیری تکنیک ها و ترفندها بیاموزد، هنر نگریستن و به عبارتی مهارت مشاهده کردن است. بعد از طرح این مساله اولین سوالی که احتمالا به ذهن می رسد اینست: چگونه خوب ببینیم یا چگونه این مهارت را در خودمان تقویت کنیم؟

برایان پترسون از عکاسان برجسته جهان در کتاب دید خلاقانه در عکاسی می گوید قبل از ظهور  دوربین دیجیتال او باید برای ثبت عکس ها و نتیجه نهایی کارهایش تقریبا ۲۴ ساعت صبر می کرد. این انتظار کشیدن این درس را به او داد که برای مشاهده کردن و عکس گرفتن وقت بسیاری بگذارد. سوژه را از زوایای متفاوت نگاه کند، گاهی به پس زمینه عنصری اضافه یا کم کند تا در نهایت کمترین اشکال را در عکس هایش داشته باشد.

او اشاره می کند امروزه ظهور دوربین های دیجیتال در عرصه عکاسی و همچنین نرم افزارهای ویرایشی قدرتمند مانند فتوشاپ، عکاسان را بی حوصله تر کرده است. آن ها ترجیح می دهند یک ترکیب بندی معمولی ثبت کنند و در نهایت با فتوشاپ عناصر را کم یا اضافه کنند و مشکلات عکس را بپوشانند.

به اعتقاد من بیحوصلگی از جمله عواملی است که سبب ضعف مهارت مشاهده در عکاسی می شود. به بیان دیگر عکاس بیش از آنکه بر چشمان و ذهن خودش اتکا کند، به ابزار های ویرایشی و تجهیزات وابسته می شود. به طوری که اگر ابزارهای ویرایشی و تجهیزات دیجیتال را از او بگیریم قادر به خلق یک عکس با ترکیب بندی مناسب نخواهد بود.

همانطور که در مطالب قبلی اشاره کردم هنر نگریستن تنها به محدود به عکاسی نیست. در زندگی، در لابلای روزمرگی ها هم می توان با خوب دیدن لذت مضاعفی را تجربه کرد. یک مشاهده گر حرفه ای در زندگی هم حوصله به خرج می دهد. از کنار اتفاقات به ظاهر بی اهمیت به راحتی نمی گذرد و سعی می کند آن ها را با زاویه دیدِ متفاوتی بنگرد.

از تازه ترین مثال ها در این زمینه می توان به مطلب اخیر محمدرضا شعبانعلی اشاره کرد. او تقریبا یکی دو ساعت از صبح یک روز خردادماه را با کلاغ ها گذرانده و به دقت زندگی آن ها را مشاهده کرده است. مطلب او این نکته را برای من یادآوری می کند که برای تقویت مهارت مشاهده نیاز به حضور در طبیعت مسحورکننده نداریم، از لابلای همین روزمرگی ها هم می توان با دقت نظر بیشتری محیط اطرافمان را کاوید و رمز و راز های طبیعت را کشف کرد.

به نظر من در هر حرفه و سطحی که باشیم، مهارت مشاهده جز نخستین مهارت هاییست که باید مورد توجه قرار بگیرد. چه اینکه در کودکی هم با دیدن توانستیم دنیای اطرافمان را بازشناسیم و آن را تجربه کنیم و این مهارتی است که تا پایان عمر نیازمند توجه و پیشرفت خواهد بود.