برای من که یکی از مهمترین دغدغهها و باورهایم در عکاسی اینست که عکاس باید نگاه منحصر به فرد خودش را به تصویر بکشد، خواندن نوشتهی زیر از کیارنگ علایی در وبسایت خودش کافی نبود. باید کلمه به کلمهی آن را تایپ میکردم.
بدون شک برای آنها که عکاسی را دوست دارند و به عنوان یک حرفه به آن نگاه میکنند، مطالعه متن زیر و فکر کردن به آن ضرورت دارد:
عکاسی اگر حامل فردیت نباشد، عکاس را به بیراهه خواهد برد، ظاهر ساده عکاسی که عموماَ آن را ماشین کوچکی تلقی میکنند که مسئولیتش فقط ضبط واقعیت است ما را فریب میدهد و نوع آسانی را در برخورد با عکاسی ایجاد میکند. از طرف دیگر پیوند بلامنازع عکاسی با زندگی روزمره اجازه میدهد برخلاف هنرهای دیگر هر آدمی بدون داشتن پشتوانه فنی و اگاهی نظری دوربین را رو به موضوعی گرفته و به ثبت عکس بپردازد. ما در هنرهای دیگر سختگیری شدیدی برای تجربه مدیا داریم، اما در عکاسی، نه! به اینها اضافه کنید هیاهو و موج حاکم بر عکاسی مان را که هر تازه واردی را مفتون خود میکند، این موج بویژه در عکاسی موبایلی که بیشترین ارتباط روزانه را با آن داریم به خوبی نمایان است. حجم بالایی از عکسهای تولید شده شبیه به هم که حتی ویرایشهای تصویری آنها نیز عین هم است. میبینید این وسط چه بلایی بر سر فردیت میآید؟ عکس ارگانیسمی است زنده. چرا که میان اجزای آن رابطه معناداری است و هر عکس بستر کشف آن رابطه توسط مخاطب است.مخاطب همواره یکی از اضلاع عکس هنری است که وجودش به عکس ضمانت میدهد. عکس به ما میگوید عکاس چگونه با دنیا رابطه دارد؟ آیا دست دنیا را به گرمی فشرده است؟ آیا او شخصی حساس و مسئولیتپذیر است یا موجودی بیعار نسبت به جهان؟ پس عکس کاربرد شاتر و دیافراگم و ایزو نیست، آن چنان که در کلاسهای مقدماتی گفته میشود. اگرچه کسی که در آغاز راه است باید بر ابزار تسلطی مثالزدنی پیدا کند اما عکاسی فارغ از اینها یک «روح» است. یک کالبد زنده که قدم گذاشتن در آن مستلزم پیروی از روح است. چنین راهی آدم اهل میخواهد. آدمی که نسبت به انسان مهربان و حساس باشد. خودش را پایینترین عضو جامعه بداند، مردمش را دوست داشته باشد و به قول سعدی بر همه عالم عاشق باشد که همه عالم از اوست.
نکته دیگری که هنر عکاسی را پیچیده تر میکند این است که ما چه بخواهیم چه نخواهیم درگیر شکل جهان هستیم. یعنی مجبوریم به فرمها نگاه کنیم، دلباخته فرمها شویم، اشکال را ببینیم، ما با هندسه و سطوح در تماسیم و تقلا میکنیم از دل آنها معنا بیافرینیم. این واقعیت تلخیست که سهراب چند دهه قبل به این صورت گفته است: «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ» انگار راه ورود به راز هستی بسته است و ما نسبت به آن در یک کشاکش و جدال ازلی، ابدی هستیم. آیا بدون قائل شدن به فردیت میتوان به این روح دست یافت؟واکنش های ما نسبت به فرمها عقلانی است اما زبانی که برای عکس با ان مواجهیم تماماَ عقلانی نیست.عکسهای ما تصاویری از دنیا هستند که توسط ذهن و زبان به کد تبدیل شدهاند. گویی جهان رازآلود را به کدهای رازآلودتری تبدیل میکنیم.
پینوشت: این متن در پانصدمین شماره روزنامه هنرمند چاپ شده و در وبسایت کیارنگ علایی با عنوان «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ» منتشر شده است.
نوشتههای دیگر من از کیارنگ علایی:
داستان یک عکس، داستان یک زندگی