اول میز بود و دو صندلی و هیچ.
بعد میز بود و دو صندلی و یک مرد و یک زن.
بعد میز بود و دو صندلی و یک مرد و یک زن و دو لیوان.
بعد میز بود و دو صندلی و مردی که حرف میزد و زنی که میشنید. که مینوشید.
بعد میز بود و دو صندلی و مردی و زنی و عشقی که تکه تکه شد.
بعد میز بود و دو صندلی و و مردی که مینوشید و گلوی کلماتی را میبرید و میریخت روی میز.
بعد میز بود و سکوت بود و اندوه بود و لیوانهای ناتمام.
بعد میز بود و سنگینی چند عکس و لغزش چند قطه آب شور بر نرمی گونهی زنی.
بعد میز بود و پیشانی مردی که روی آن تکیه میزد.
بعد میز بود و آبهای شوری که از چشمهایی روی آن میبارید.
بعد میز بود و لیوانهایی که کسی لمسشان نمیکرد.
حالا میز است و دو صندلی خالی و دو لیوان ناتمام و سه عکس بیمعنا و چند چیز دیگر.
و هزار چیز دیگر.
پینوشت: متن به قلم مصطفی مستور و عکس به انتخاب کیارنگ علایی از عکاس لهستانی دورتا وربلوفسکا است و از کتاب پرسه در حوالی زندگی گزینش کردم.