مدت زیادیست که ننوشتم. بخشی از آن به دلیل شلوغی این روزهای من است. پاییز امسال برخلاف سالهای قبل گذشت، آنچنان پرشتاب که فرصت بودن و حظ بردن از زیباییهایش را پیدا نکردم. شاید به اندازه چند پیادهروی پاییزی توانستم از سفرهی طبیعت سهمی داشته باشم.
بخشی از ننوشتن هم دلیلهای دیگری دارد. البته مسأله ننوشتن نیست که این مدت یادداشتهای روزانهام ترک نشدند. اما نوشتن در وبلاگ نتایج دیگری هم دارد که مهمترینشان از نظر من به معرض گذاشتن افکارت در دید همگان است.
همیشه بر این عقیده بودم و هستم که یادداشتهای ما آینه تمام و کمال ماست و ما ناخودآگاه توسط کلمات خودمان را به نمایش میگذاریم.
این روزها نوشتن افکارم و منتشر کردن آنها برایم از همیشه سختتر شده. مدام به بهانههای مختلف نادیده میگیرمش. ایدههای زیادی در چنته دارم که میتوانم بپرورانمشان و نوشتهی قابل تأملی از آنها دربیاورم، اما این کار را نمیکنم. آن قدر به تأخیر میاندازم که ایده عقیم میشود و وقتی هم به نوشتن رو میآورم چیزی به ذهنم نمیرسد.
بنابراین مشکل از کمیابی ایدهها نیست. مشکل از وقت و زمان هم نیست که جملهی «وقت تمیکنم یا وقت ندارم» بیشتر بهانه است تا دلیل.
امروز داشتم فکر میکردم چرا نمینویسم و منتشر نمیکنم؟ به نظر من نوشتن در وبلاگ همیشه نوعی جسارت میخواهد. همه وبلاگنویسها از نظر من افراد جسوری هستند. چرا که حاضر شدند خودی که کامل نیست و پر از اشتباه است را آشکار کنند. ادامه مطلب “از ننوشتن تا بحران هویت!”