از من پرسیده بودند که چه کتابهایی را برای مطالعه در حوزه عکاسی خواندهام و پیشنهاد میکنم. در روزهای نزدیک نمایشگاه کتاب تصمیم گرفتم کتابهایی که تاکنون مطالعه کردهام و به نظرم برای عکاسان میتواند سودمند باشد را در یک لیست گردآوری کنم. امیدوارم برای کسانی که به عکاسی علاقهمندند این فهرست سودمند باشد. در ادامه چند نشر خوب را هم معرفی میکنم. چون رویکرد اصلی من نقد و نوشتن در زمینه مباحث نظری عکاسی است، بیشتر کتابها از این دسته هستند، اگر شما کتاب دیگری میشناسید، ممنون میشوم آن را در بخش نظرات معرفی کنید.
برچسب: حرفه هنرمند
نگاهی به آثار مارک ریبو، عکاس خجالتی مگنوم
مارک ریبو از عکاسان مهم سالهایی از مگنوم است که #کارتیه_برسون و رابرت کاپا بر دنیای #عکاسی_مستند حاکمیت داشتند. او مانند بسیاری از همتایانش در همان دوران به کشورهای مختلف سفر کرد و ارمغانش از آن سفرها عکسهای جالب توجه و درخشانی بود که لحظهی قطعی در آنها جریان دارد. با این حال اگر چندان او را نمیشناسیم، به خاطر خجالتی بودنش است، خودش که این طور میگوید.
مارک ریبو از ابتدا عکاس نبود. مهندسی بود که در کارخانهای کار میکرد. پدرش یک دوربین لایکا به او هدیه داد و در تعطیلات طولانی یک هفتهای، او تمام مدت را به عکاسی گذراند. همین هم شد که بعد از تعطیلات دیگر به آن کارخانه بازنگشت و تصمیم گرفت عکاسی را پیشهی خود سازد. در این سالها هم بود که با رابرت کاپا آشنا شد و بعد از آن به مگنوم پیوست.
ماری کاسات، هنرمند و نقاشِ زنان فعال
ماری کاسات (Mary Cassatt) از جمله معدود نقاشان زن قرن نوزدهم به شمار میرود که در آثارش به طور ویژهای به زنان پرداخته و علاوه بر این توانسته جایگاهی برای خود در تاریخ هنر باز کند. البته این عبارت شاید چندان درست نباشد چرا که بسیاری از زنان در تاریخ هنر نادیده گرفته شدند. اما مهارت بینظیر ماری کاسات و همنشینیِ او با هنرمندانی چون دگا (degas) سبب شد که در همان زمان هم آثار هنریاش در موزهها به نمایش دربیاید و بتواند جایگاهی در میان هنرمندان قرن نوزدهم پاریس باز کند.
ژانر منظره چگونه وارد دنیای عکاسی شد؟
برخی مفاهیم آنچنان در دید ما بدیهی و ساده به نظر میرسند که فکر میکنیم، از ابتدای تاریخ به همین شکل وجود داشتهاند. اما وقتی تاریخ تکاملیشان را بررسی کنیم، متوجه میشویم مسیر طولانی را طی کردهاند تا میان مردم رواج پیدا کنند.
ژانر منظره در هنرهای تجسمی هم از این دسته مفاهیم است. اگرچه میتوان تاریخ منظره را با نقاشی نیاکانمان روی دیوارهی غارها مرتبط دانست، اما در واقع این ژانر تا پیش از رنسانس در میان هنرمندان چندان متداول نبود.
در این یادداشت میخواهم مطالبی را که در مورد منظره در مدت اخیر مطالعه کردم، را خلاصه کنم. این یادداشت حاصل آموختههای من از فصل «منظره» در کتاب مفاهیم عکاسی اثر دیوید بیت (David Bate) و همچنین مجموعه مقالاتیست که در شماره ۴۲ حرفه هنرمند چاپ شده. علاوه بر این سخنرانی صیاد نبوی در نشست اول نظریه و عکاسی که در گالری محسن برگزار شد در شکلگیری آن بیتأثیر نبوده است. (لینک سخنرانی) ادامه مطلب “ژانر منظره چگونه وارد دنیای عکاسی شد؟”
روشی پیشنهادی برای اینستاگرام گردی
از آنجایی که اینستاگرام یک شبکه اجتماعیست، وجه ارتباطی و شبکهای بودنش بر سایر امکانات دیگری که در اختیار مخاطب قرار میدهد، مانند عکس دیدن، سایه میاندازد و نسبت به آن ارجحیت دارد. از این رو اغلب مردم به عنوان یک شبکهی اجتماعی و محلی برای ارتباط با دیگران و جذب مخاطب به آن نگاه میکنند.
با این حال اینستاگرام در میان دیگر شبکههای اجتماعی به مکانی برای به اشتراکگذاری عکس شناخته شده است. در واقع اولین ایدهی آقای سیستروم همین بوده که عکسها را به اشتراک بگذاریم و اوایل که اینستاگرام آمده بود مردم کمتر از متن یا کپشن در پستهایشان استفاده میکردند.
اینستاگرام در ابتدا برای من شبکه اجتماعی جذابی بود، اما رفته رفته علاقهام به آن کمتر شد. این اتفاق دلایل مختلفی دارد که پیشتر به آن پرداختهام.(+) این روزها وقتی وارد اینستاگرام میشوم چند پست پایین میآیم و یکی دو استوری میبینم، بعد خسته میشوم و آن را میبندم.
برای من که عکس دیدن از اولویتهای روزمرهام محسوب میشود، ترک اینستاگرام راه حل چندان موثری به نظر نمیرسد. بیشتر عکاسان (ایرانی یا خارجی) در این شبکه فعال هستند و عکسهایی که در طول روز ثبت میکنند را اینجا بارگذاری میکنند. اگر سری به وبسایت عکاسان بزنید، متوجه میشوید که آنها تنها مجموعه عکسهای ویژه و آثار درخشانشان را در وبسایت خود میگذارند.
بنابراین باید راهکاری برای دیدن عکس در اینستاگرام پیدا میکردم که حوصلهام پس از دیدن چند پست سر نرود و عکسهای بیشتری ببینم.
راه حل پیشنهادی من احتمالن برای کسانی مناسب است که به قصد ارتباطهای دوستانه در این شبکه فعالیت نمیکنند، افراد فعالِ بیشماری را در زمینهٔ تخصصیشان دنبال میکنند و فرصت چندانی هم برای دیدن پستها ندارند.
و اما راهکار!
هر بار که وارد استریم خود شدید، از قسمت جستجو یک اکانت را انتخاب کرده و برای دیدن عکس/پستهایش وقت بگذارید.
برای مثال یکی از افرادی که من دنبال میکنم پیتر لیندبرگ، عکاس برجستهایست که از سال ۲۰۱۴ وارد اینستاگرام شد و تاکنون بیوقفه در این شبکه فعالیت میکند. پرترههای پر حسِ او را نمیتوان در چند ثانیه دید، آنها آنقدر گیرا هستند که دوست داری ساعتها نگاهشان کنی و از دریچهی چشمانشان، عمق احساسشان را دریابی.
اکانت دیگری که دنبال میکنم، حرفه هنرمند است. حرفه هنرمند منظم به روز میشود و اگرچه برخی پستهایش آگهی هستند اما مطالعه آن آگهیها برای من که به گالریگردی هم علاقهمندم مفیدند. بنابراین لازم است که متن آگهیها و پوسترهایشان را با حوصله ببینم و بخوانم.
اندر فواید راهکار اینستاگرام گردی من
یک: اولین امتیاز این روش، زمانیست که برای یک تفریح کوتاهِ روزمره صرف میکنیم. اینستاگرامگردی فعالیت ویژهای محسوب نمیشود اما ما با این روش میتوانیم از لحظات کوتاهمان هم بهرهی بیشتری ببریم.
دو: اصلیترین مزیت آن، اجتناب از پراکنده دیدن و پراکنده خواندن است. وقتی وارد استریم خود میشوید، پستهای متفاوتی را از دوستانتان میبینید. میزان پراکندگی پستها به افرادی که شما دنبال میکنید بستگی دارد. استریم شما میتواند پست هایی در یک راستا داشته باشد یا متنوع باشد.
با اینکه ترجیح من دنبال کردن عکاسان است، اما برخی از اکانتها را تنها به خاطر جذابیتی که برایم دارند دنبال میکنم.
وقتی در استریم ملغمهای از پستهای مختلف را داشته باشید، ذهنتان مدام از این سو به آن سو میپرد و در نتیجه خستگی ذهنی بیشتری را تجربه میکنید و لذت کمتری را میبرید. یکی اعتراض میکند، یکی عکس شخصیاش میگذارد، یکی شما را از زندگی در کشورتان ناامید میکند، دیگری به شما انگیزه میدهد و به چالش دعوت میکند.
اما اگر در هر بار سر زدن به اینستاگرام، یک اکانت را دنبال کنیم و فرصت کوتاهی برای دیدن پستهای جدید یا قدیمی او بگذاریم میتوانیم نگاه او را در طول زمان دقیقتر بشناسیم و چنانکه اکانت مورد نظرمان در یک موضوع کار میکند، با فعالیتهایش آشنا شویم.
این کار شبیه دیدن مجموعه عکس میماند. شما با نگاه یک شخص و طرز فکر او آشنا میشوید. یا اینکه در مورد یک موضوع موارد متعدد و متنوعی را بررسی می کنید و این کار باعث میشود انسجام ذهنی بیشتری را تجربه کنید.
در واقع اصلیترین دلیل من برای به کارگیری این روش همین بود. فرض کنید شما اکانت عباس کیارستمی را دنبال میکنید. با سر زدن به آن، میتوانید از رویدادهای مرتبط با او، شعر هایی که گفته بود، پشت صحنهی فیلمهایش، مصاحبههایش و موارد بیشماری دیگری را دربارهی ایشان بدانید. و همهی اینها را نه در بازههای زمانی متفاوت، بلکه به طور پیوسته در یک پارت زمانی ببینید. این کار باعث میشود کارهای عباس کیارستمی بیشتر در ذهنتان بماند و او را بهتر بشناسید.
سه: همانطور که اشاره کردم نه تنها با این روش زمان شما مدیریت شده و هدفمند میشود، بلکه از رویکرد اینستاگرام که سرعت را بر همه چیز برتر میداند دوری کرده و تأمل در دیدن و خواندن را هم تمرین میکنید.
وجهِ دوستنداشتنی عکاسی؛ تسخیر پایانناپذیر جهان با دوربین
مدتیست که عکس نمیگیرم یا اگر عکس بگیرم آن را به اشتراک نمیگذارم. این اتفاق دلایل زیادی دارد اما یکی از مهمترینشان این است که عکس گرفتن و فشردن شاتر راضیام نمیکند. درواقع انتظارم از خودم بیشتر از آن چیزی است که این روزها در خودم میبینم.
شاید این پرسش که عکاسی واقعا یک هنر است یا نه امروز دیگر جایگاهی نداشته باشد. همه میدانیم که عکاسی یکی از شاخههای هنری است اما مشکل آن جاست که بسیاری از افرادی که خودآموز و یا با رفتن به کارگاههای عکاسی و خریدن تجهیزات وارد این شاخه از هنر میشوند به عکاسی به عنوان یک هنر نگاه نمیکنند.
در بسیاری از کلاسها، کارگاهها، کورسهای عکاسی که در وب به وفور یافت میشود، چیزی از جنس تکنیک و قاعده به شخص میآموزند، حال آنکه اگر به عکاسی بخواهیم به عنوان یک شاخهٔ هنری نگاه کنیم اولین شرط دید و نگاه هنرمندانه است.
در سخنرانیای که از سوزان سونتاگ در شمارهٔ چهلم مجلهٔ حرفه هنرمند خواندم، آمده بود: مسئلهای که الان پیش روست این نیست که عکاسی هنر است یا نه، بلکه پرسش واقعی این است که اگر عکاسی هنر است و از نظر اجتماعی و جامعه شناختی پذیرفته شده است، آیا هنری شبیه سایر هنرهاست؟
به نظرم پرسش جالبی را سونتاگ مطرح کرده، این مشکل اساساً در ذات عکاسی نهفته است. دوربین در ابتدا به عنوان ابزاری برای ثبت واقعیات در نظر گرفته میشد و بعدها عکاسی وجه هنری خودش را بازیافت. فکر میکنم چنین سِیری برای هر کسی که تصمیم میگیرد به طور حرفهای وارد عکاسی شود پیش میآید. در ابتدا شخص علاقه مند به ثبت روزمره است، حال با قرار دادن سوژهها و موضوع در خطوط تقارن و یا ایجاد پرسپکتیو تصویری که نهایتاً ثبت میکند را رنگ و لعابی میبخشد، اما آیا هنر به چنین قواعدی محدود میشود؟ بدون شک خیر.
در تعریفی که برای هنر به طور عام میآید، گفته می شود هنرمند کسی است که آن چیزی که در درونش جریان دارد و به جز خودش کسی از آن آگاه نیست را به منصهٔ ظهور میرساند. حال آنکه قطعاً چند قاعده و تکنیک در چنین ظرف بزرگی با نامِ هنر گم میشود.
عکاسی عمیقاَ با تکنولوژی گره خورده است و همین است که سبب بروز چنین تناقضهایی میشود. برای سایر هنرها اینگونه نیست یا به این شدت نیست.
برای مثال تعداد عکسهایی که یک شخص میتواند در یک روز ثبت کند بیشمار است، در حالیکه در مورد نقاشی اینگونه نیست. نقاش برای خلق یک اثر باید به درونیترین و عمیقترین قسمت وجودش سرک بکشد و خلق کند. اصولا خلق و آفرینش از درون فرد می جوشد اما برای عکاسی شما میتوانید به راحتی با آن چیزی که بیرون و در جهان جریان دارد و دیده میشود یک عکس بسازید.
درواقع مسئلهای که این روزها مرا درگیر خودش کرده است همین وجه دوستنداشتنی عکاسی است. وجهای که به فرد اجازه میدهد بدون مرز جهان را با یک دوربین به تسخیر خویش در بیاورد. وجهای که امروزه اینستاگرام گواهِ آن است. در چند ثانیه عکس بگیر و به اشتراک بگذار. عکس تبدیل به کالایی میشود که اطلاعاتی از یک بخش از زمان و مکان در اختیار دیگران قرار میدهد و در واقع عکسها بیشتر به یک منبع اطلاعاتی و یک منبع مصرفی تبدیل شدهاند. یک نوع مصرف گرایی که از تکنولوژی و سرعت نشئت گرفته و مسیری است که پیش میرود.
نمیخواهم بحثی در مورد بد بودن یا خوب بودن تکنولوژی داشته باشم، به قول سونتاگ «عکاسی فرم هنریای است که با تکنولوژی گره خورده» و انتظار چنین اتفاقی را هم میشد داشت.
در همین شماره از حرفه هنرمند و در همین سخنرانی و مصاحبهای که در ادامه آمده است، سوزان سونتاگ اشاره میکند که هنری کارتیه برسون در اواخر عمرش تصمیم گرفته بود بیشتر به نقاشی روی بیاورد و دلیلش را این گونه عنوان کرده که در طول زندگی اش با عکاسی «سریع دیدن» را پرورش داده و حال میخواهد آهسته دیدن را تجربه کند.
شاید اکنون اینگونه فکر کنیم که برای آنکه به عنوان یک هنر به عکاسی نگاه کنیم، لازم است وارد شاخه های سورئالیستی و فاینآرت شویم اما هنرمندانه دیدن محدود به یک شاخه خاص در عکاسی نمیشود. اصلِ اول عکاسی به عنوان یک هنر بصری، هنرمندانه دیدن است. و یک عکاس در جایگاه یک هنرمند در ابتدا باید هنرمندانه دیدن را یاد بگیرد.
البته من با سواد ناچیزی که دارم فکر میکنم که هنر چیزی نیست که بخواهیم به دیگری یاد بدهیم، چراکه هنر از درون هنرمند میجوشد و در واقع تجربه منحصر به فرد هنرمند است، اما قطعاَ کتابها و مطالعات افراد میتواند اثربخش باشد.
این روزها باید بیشتر درگیر مطالعه باشم و سواد بصریام را افزایش دهم.
پینوشت: عکسی که در ابتدا میبینید را ادوارد واتسون از یک فلفل دلمه گرفته است.
مطلب مرتبط: چرا اینستاگرام را دوست ندارم؟
وقتی گرد تاریخ بر چهره عکاس مینشیند
در جهانی که هر روز انبوهی از تصاویر تولید میشود، شاید طبیعی به نظر برسد که نگاه هنرمندانه و عکاسانهٔ برخی از عکاسان چیرهدست از نظر پنهان بماند. غمانگیزتر آنکه بسیاری از عکاسان هستند که اگرچه در دوران خود درخشان بودهاند و آثار بینظیری ارائه دادهاند اما به سبب ضعف در تدوین تاریخ تحولات عکاسی، امروزه سخنی از آنها به میان نمیآید و کارهای بدیع و خلاقانه شان از نظر نسل جدید پنهان میماند.
مهدی سیف الملوکی و ناصر حقیقی تنها دو تن از عکاسان بیشماری هستند که در شماره چهلم مجله حرفه هنرمند به آنها و زندگیشان پرداخته شده است. آنهم از زبان دوست و آشنا و به مدد پیدا کردن برخی از اسلایدها و عکسهای به جامانده از آنها که بدون شک چشم هر بینندهای را در همان لحظهٔ نخست به خود جلب میکند. و البته اولین سوالی که بعد از دیدن عکسها به ذهن متبادر میشود این است که چرا تاکنون سخنی از آنها به میان نیامده است؟ عکاسانی که در فاصلهٔ سالهای بیست تا شصت زندگی میکردند و بنا به عدد و رقم هم فاصله تاریخی آنها از ما دور نبوده است. با اینحال گاهی اطلاعات در این زمینه به اندازهای کم است که حتی سال تولد مهدی سیف الملوکی هم یک معما میشود.
با توجه به مطالب و مقالاتی که در این شماره از حرفه هنرمند آمده است، عدم اتصال هنرمند و جامعه در آن دوره تاریخی در ایران و همچنین نبود یک تاریخ نگاری جامع شاید از علل اصلی در این زمینه باشد. هنوز نمیدانیم عکاسی چه سیر تاریخی را طی کرده است و عکاسان امروز پا بر شانهٔ چه اشخاصی گذاشتهاند.
علاوه بر این زانیار بلوری در مقالهای در بخش پنجره ما در شماره ۵۳ مجله حرفه هنرمند (+) اشاره میکند که با توجه اینکه عکاسی از دوران قاجار وارد ایران شده است اما هم چنان روندِ تاریخیِ عکاسیِ هنری در ایران هم با مشکلات فراوانی روبهرو است. او سرآغاز شکلگیری عکاسی هنری در ایران را از دوران قاجار نمیداند و معتقد است عکس هایی که در آن زمان گرفته شدند بیشتر جنبه سند دارند تا جنبه هنری.
اگرچه که من در این زمینه اصلاً صاحبنظر نیستم اما به عنوان یک شخص علاقه مند و پیگیر در این زمینه، به نظرم مهم است که علاوه بر تکنیکها و مباحث آموزشی که این روزها در دنیای وب و کلاسها و کارگاهها به آن پرداخته میشود، سخن از چنین مطالبی هم در میان اهالی هنر باشد. چه اینکه آشنا شدن با چنین اشخاصی و روند تحولات زندگی و آثارشان قطعا بر کیفیت کار عکاسان امروز و ایجاد جریانهای هنری اثر خواهد گذاشت.