یک پرسش مشهوری وجود دارد که عموماً میگویند عکاسان خبری و به ویژه عکاسان جنگ باید قبل از ورود به این رشته به آن فکر کنند. آن هم اینست که اگر در موقعیتی قرار گرفتید که جان یک انسان در خطر باشد، تصمیم میگیرید که جان فرد را نجات دهید یا عکاسی کنید؟
این پرسش به ظاهر ساده را نمیتوان به سرعت پاسخ داد. عکسها بیش از آنچه فکر می کنیم تاثیر گذارند. چه بسیار عکس ها که در روزگاران گذشته احساسات عمومی را برانگیختند و مانع جدی مقابل کشورگشایی و قدرت سیاستمداران شدهاند، عکس هایی که مردم را آگاه کرده اند و تاثیر به سزایی در به پایان رساندن جنبشهای نژاد پرستانه داشتهاند و یا سبب جلوگیری از نسل کشیهای مذهبی شدهاند.
برای مثال میتوان به عکس ادی آدامز اشاره کرد که هنگام اعدام یک سرباز ویتنامی گرفته شد و موج عظیمی از اعتراضها را در پی داشت. همچنین عکسهایی که توسط بسیاری از عکاسان دیگر از ویتنام و کشتارهای دسته جمعی کودکان و زنان گرفته شد و شاید اگر عکاسها چنین عکسهایی را ثبت نمی کردند این جنگ مدت بیشتری طول می کشید. به جرأت میتوان گفت قدرت رسانه و تصویر در خروج نظامیهای آمریکایی از ویتنام کم نبوده است.
از طرف دیگر دیروز مصاحبه ای از دان مک کالین عکاس جنگ را دیدم، که در آن وجه دیگر پاسخ این سوال را از زبان وی شنیدم. مک کالین در این ویدیو اشاره می کند زمانی که در بیروت بود بمبی با قدرت ویرانیِ بسیار از سمت اسراییل، ساختمانی را با خاک یکسان کرد. او به سرعت خود را به محل حادثه رساند و در آنجا وضعیت آشفته ای را دید. مردم خاکها و سنگها را کنار میزدند. در همین لحظه او صدای جیغ یک زن را میشنود که به طرز دلخراشی شیون می کند. او میگوید بزرگترین اشتباه حرفهایم را انجام دادم، دوربینم را بالا آوردم و از آن زن عکس گرفتم.
اما امروزه با حقیقت تلختری روبه رو هستیم. سوزان سونتاگ در کتاب درباره عکاسی میگوید:
«عکسها تا زمانی تکان دهندهاند که چیز جدیدی را به تصویر بکشند. و این حد نصاب با وفور تصاویر وحشت در حال افزایش است»
امروزه عکس های بسیار زیادی ثبت میشود و منتشر میشود. جنگها، ناآرامیها، آشوبها، نژاد پرستیها و نسل کشی ها هنوز هم ادامه دارد اما رسانه و به خصوص عکسها دیگر آن قدرت سابق را ندارند.
هرچه بیشتر میگذرد انتشار تصاویر دلخراش نه تنها در تلویزیون بلکه در رسانههای اجتماعی سرعت پیدا میکند و همین امر سبب کم اهمیت شدن و کم رنگ شدن تاثیر یک عکس میشود.
خانم سوزان سونتاگ در جای دیگری در کتاب می گوید:
«نوع واکنش احساسی و انزجار اخلاقی مردم در برابر عکسهای ستم دیدگان، استثمارشدگان، قحطی زدگان و قربانیان کشتارهای دسته جمعی به میزان آشنایی آنها با این تصاویر بستگی دارد»
به همین دلیل این روزها از خودم می پرسم عکسی که جایزه پولیتزر بگیرد اما نتواند تاثیر گذار باشد چه ارزشی دارد؟ اصلا یک عکس چه قدر باید دردناک باشد تا اثرگذار باشد؟ امروزه در دنیایی هستیم که صدها عکس توسط عکاسان مختلف در حال تولید و رقابت هستند. مردم حتی با گوشی های موبایل خود به ثبت واقعه میپردازند! آنچنان تعداد تصاویر زیاد است که به گمانم ما آدمها کور شدهایم . دیگر نمی بینیم فقط لایک میکنیم یا آن را فوروارد میکنیم.
امروزه جواب این سوال آنچنان سخت نیست. مطمئن باشید حتی اگر شما هم عکسی نگیرید فرد دیگری کنار شما یا پشت سر شما هست که آن لحظه را ثبت کند!