پیشنوشت: حرف اصلی این یادداشت را قبلن هم مطرح کردم. تفاوت اینجاست که این بار مصداقهای متفاوتتری را بیان کردم و در آخر یکی از اثرات این نوع نگاه را بر آثار عکاسان مستندنگار ایرانی بررسی کردم.
یک: مدتیست به جلسات نقد عکس می روم. این جلسات از سوی انجمن عکاسان قم هر هفته برگزار می شود. معمولن در آنجا عکسهای همدیگر را میبینیم و با همراهی استاد ابراهیم سلیمانی که عکاس شناخته شدهٔ قم هستند، درباره عکس ها گفتوگو میکنیم.
اما بیشتر بحثها حول محور بخش های تکنیکی عکس هستند. به ادیت میپردازیم، به ترکیببندی، نور و چنین مسائلی. کمتر پیش میآید که درباره چرایی عکس ها، ذهنیت عکاس و تداعیهایی که میتواند پیش بیاورد صحبت کنیم.
دو: اگر نگاهی به وبسایت های شاخص و پربازدید عکاسی مانند نوریاتو، لنزک، عکاسی و … بیاندازید متوجه میشوید هرکدام از اینها اگرچه به مباحث نقد عکس در بخشهایی از سایتشان پرداختهاند اما به جز وبسایت عکاسی، محتوای وبسایتهای دیگر به طور تخصصی به این مباحث ورود نمیکنند. بیشتر نقدها توصیفی هستند. در واقع وبسایت عکاسی علاوه بر اینکه یک بخش مختص نقد عکاسها و گالریها دارد، فضایی را به عنوان وبلاگ برای عکاسان و صاحبنظران در این حوزه فراهم کرده که آنجا بنویسند. هرچند این وبلاگها علیرغم مطالب خوبشان، قالب بلاگفایی دارند، با فونت ریز و با تأخیر به روز میشوند.
سه: از یکی از صاحب نظران این حوزه خواستم چند وبسایت که در این زمینه حرفی برای گفتن دارند را به من معرفی کنند که البته ایشان وبسایت مفیدی پیدا نکردند.
چرا در وب فارسی محتوا در زمینه نقد عکس کم است؟ چرا وقتی میخواهیم درباره نقد عکس صحبت کنیم تنها به ترکیببندی و نورپردازی و مسائل تکنیکی میپردازیم؟
اگر آثار برخی از عکاسان را نگاه کنیم، در لحظه جذابند. ترکیببندی فوقالعادهای دارند. ویرایش و ادیت بی نظیر است و این عوامل در کنار هم تحسین ما را برمیانگیزند. کمتر پیش میآید عکسی را ستایش کنیم که از محیط اطرافمان گرفته شده و در ظاهر نکتهٔ چشمگیری ندارد.
تعجبمان وقتی برانگیخته میشود که متوجه میشویم همان عکسهایی که به نظرمان چشمگیر نبودند، در گالریهای متفاوت به نمایش درآمدند، با قیمت بالایی به فروش رسیدهاند یا جزو درخشانترین آثار عکاس محسوب می شوند. چند نمونه را بررسی میکنم:
جف وال، مشهورترین عکاس زندهی دنیا
جف وال عکاس مشهور و شناخته شدهایست که عکسهایش با قیمت بالایی به فروش میرسند. (+) یکی از عکسهای او را ببینیم:
بیشتر آثار او بازسازیِ وقایع اطرافش هستند. او این کار را ماهرانه انجام میدهد. در همین عکس تمام جزییاتی که میبینید به طور دقیق چیده شدند.
اگر من توضیحی درباره عکاس نمیدادم، آیا شما این عکس را یک اثر هنری برجسته میدانستید؟ چرا این عکس مشهور شده ؟ آیا این عکس صرفن به خاطر عکاسش جایگاهی پیدا کرده است؟
مهران مهاجر، هنرمند-عکاس و منتقد هنری فرهیخته
اکنون دو عکس از مهران مهاجر را ببینیم که در گالریهای متعددی در ایران و سایر کشورها به نمایش درآمده:
عکسها چطور بودند؟ نظرتان درباره آنها چیست؟ به نظر ساده یا بی معنی نیستند؟ برای ما بله، شاید. چون ما به غیر از تکنیکهای ترکیب بندی چیزی از عکس نمی دانیم. به همین دلیل است که این عکسهای به ظاهر پیش پاافتاده برایمان مفهومی ندارند. شاید توجه به عنوان مجموعه عکس برایمان جالب باشد. پرسه زنی که تنبل است و عکسهایش را از پشت لپتاپ نمایش داده. با این حال برای فهم آن نیاز به کاوش بیشتری داریم.
در وب فارسی درباره این عکسها بحث نمیشود. در واقع در جلسات نقد عکس هم چنین اتفاقی میافتد. عکاس را معرفی میکنند، عکسهای خوبش را میگذارند، از تکنیکهایش میگویند ولی ما چندان از ایده و ذهنیت عکاس چیزی نمیدانیم.
فقر محتوای دیجیتال چه تأثیری بر ذهنیت عکاسان جوان دارد؟
همین میشود که اگر عکسهای مستند عکاسان ایرانی را در جشنوارهها بررسی کنید میبینید همهٔ آنها حول بدبختیهای افراد میگردد.
در نمایشگاه شید و دوربین نت که سال پیش رفتم، مجموعه عکس های برگزیده مربوط به گورخوابها، بچههای سندروم داون یا کسانی که بیماری خاصی دارند، دختران جوانی که در روستا بواسطهی کار زیاد جسمشان فرسوده میشود و … بودند. کمتر مجموعه عکسی پیدا میشد که ایدهی نو و تازه ای را مطرح کند.
من نمیگویم پرداختن به مشکلات این افراد لازم نیست و ضرورت ندارد، میگویم چرا فقط اینها را زیر ذرهبین میگذاریم، چرا لنزمان را به سمت ایدههای دیگر که میتواند اثرگذار باشد و لزومن دربارهی بدبختی افراد نباشد نمیچرخانیم؟
اگر از مسائل تکنیکی فراتر نگاه کنیم بدون شک دیدمان به محیط اطراف وسیعتر میشود و ایدههای بکرتری به ذهنمان میرسد. و شاید آنجا بتوانیم به عکاسی به عنوان یک رسانهی هنری نگاه کنیم. درواقع اصلیترین دلیل من برای یادگیری، آموختن و نوشتن در این وبسایت در زمینه نقد عکس همین است.
پینوشت: عکسی که در ابتدا میبینید دو زنی را نشان میدهد که از خوابشان برده و از دیدن تابلوی زیبای پشت سرشان غافل ماندهاند. بیارتباط با این مطلب نیست.
دانشِ عکاسی من هیچ است، اما این مطلبِ به جا به گمانم آفت همه ی هنرهای دیگرِ ما هم هست. ما چون بسیار متوسط و رو به پایین شده ایم چه در ادبیات چه در نقاشی چه در هرچه رویکردمان می شود تکنیک می شود فرم گرایی و به تعبیری برخی جاها می شود هیچ.
سپاس.
(نشانی از آن بابت ثبت شد که باید حرف آموزگار را انجام داد)
مرسی همید عزیز، راستش من فکر میکنم این موضوع از جریانی که در جامعه رواج دارد نشئت میگیرد. مثلن یک زمانی مدرنیسم حاکم بود و هنر برای هنر ارزشمند تلقی میشد، اما الان اینطور نیست. هنر فراگیر شده، هنرمند میان مردم است، همین گوشیهای موبایل که هر کسی را عکاس میکند. اکنون در دورهای هستیم که بیشتر به عنوان جنبه کاربردی و درامدزایی هنر نگاه میکنند. و همین است که کار هنرمند را ارزشمند تلقی میکند. همین میشود که شاید تکنیک نقش پررنگتری پیدا میکند. باید البته در این مورد یک پست بنویسم. اینها آن چیزیست که از کتاب شیوههای دیدن جان برجر یاد گرفتم.
ممنونم از اینکه نشانیات را ثبت کردی. به صفحه دوستان من اضافه میکنم. من تعارف نکردم، واقعن نوشتهات درباره عکس عباس عطار به دلم نشست. و موشکافی و تیزبینی ات برایم جالب توجه بود. من خودم هم دارم یاد میگیرم. تا رسیدن به آن عنوانی که گفتی خیلی راه مانده، ممنونم.