مشخص نیست اولین بار چه کسی جدال بین کلمات و تصاویر را برانگیخت اما روشن است که جنگ بر سر برتری کلمات و یا تصاویر از دیرباز وجود داشته و همچنان هم نقل محافل فرهنگی و همایشها و گالریهاست. در این میان آقای اسکیپسی هم بدش نیامده که این موضوع بحثبرانگیز را درونمایه فیلم خود کند.
یک معلم ادبیات انگلیسی که شیفتهٔ کلمه ها و البته الکل است و کمی از خودراضی نشان داده میشود، آن چنان که دیگر معلمان از او دلِ خوشی ندارند. چون همیشه در وقتِ استراحت با کلمهبازی میتواند دایره لغات شگفت انگیز خودش را به رخ همگان بکشد و با همین حربه دیگران را تمسخر کند. در این میان سر و کلهٔ معلم هنر با بازی هنرمند مورد علاقهٔ من ژولیت بنیوش پیدا میشود که بیحوصله و کمی بداخلاق است و رماتیسم مفصلی دارد اما مقابل معلم ادبیات کم نمیآورد. بر خلاف آنچه که ذائقهٔ یک هنرمند ایجاب میکند، در ظاهر خشک و منطقی است و از همان ابتدا هم کلمات را دروغ و تله قلمداد می کند و معتقد است یک تصویر و تمام آنچه در آن نهفته است را نمی توان با کلمهها بیان کرد.
این است که از همینجا آتش جنگ بین ادبیات و هنر، البته بیشتر به اصرار معلم ادبیات، یک «شیرین عقلِ کلمهدوست»*، جان میگیرد و همین جنگ غنایم زیادی برای بازیگرانش و البته دانشآموزان این مدرسهٔ کوچک به ارمغان میآورد.
اگرچه که موضوع فیلم جذاب است و بازیِ بازیگرانش هم دوستداشتنی، به ویژه اگر مثل من ژولیت را دوست داشته باشید، اما من آن را جزء فیلمهای هالیوودی دسته بندی میکنم که سرگرمکنندهاند. فیلمی که میتواند به وقت کسلی و بیحوصلگی انتخاب خوبی برای سرشوق آوردن باشد.
* این عبارت را محسن آزرم در یادداشتی که بر این فیلم نوشته، به کار برده است.(+)
بعدنوشت: یک نکتهای که از این فیلم یاد گرفتم، کلمهبازی معلم ادبیات بود. در بسیاری از صحنههای فیلم مشاهده میکنیم که او به ریشهیابی کلمات میپردازد. این مسأله برای من جالب بود و شاید قسمتی از وبلاگ را به چنین بحثی اختصاص بدم.