پیشنوشت: این روزها در حال مطالعۀ کتاب عکس و دیدن عکس یوریک کریم مسیحی هستم. کتاب بسیاری مفیدی که به چگونه دیدن عکسها از منظر بیننده میپردازد. بخشهایی از یادداشت پیش رو، با الهام از این کتاب نوشته شدهاند.
از همان ابتدا که وارد دنیای عکاسی شدم و عکاسی برایم از یک تفریح به یک دغدغه تبدیل شد، سعی کردم که به نگاه عکاسانه و دید هنرمندانه مجهز شوم. درواقع اولین معیاری که فرد به عنوان یک عکاس در ذهن من شناخته میشود، نگاه او به دنیای بیرون از خودش است.
یکی از راههایی که برای دستیابی به این نگاه یافتم، دیدن عکسِ خوب بود. دیدن عکسهای دیگرانی که به همان معنیِ گفته شده عکاس هستند. همزمان با دیدن عکسها سعی کردم برخی از آنها را در وبسایتم منتشر کنم (دسته نگاه عکاسان و عکسلاگ) و بعد از آن در اینستاگرام هم به معرفی عکسهای خوب پرداختم و اخیراً هم در ویرگول عکسهایی را انتخاب میکنم و دربارهشان مینویسم.
اما در اینستاگرام دوستانم بارها از من پرسیده بودند معیار عکس خوب چیست و تو با چه شاخصی یک عکس را عکس خوب میدانی؟
این سوال مدتهاست که در ذهنم وجود دارد و در مراجعه به هر کتاب و نوشتهای سعی کردم یک تعریف روشن برای آن پیدا کنم. اگر بخواهم پاسخ دهم که در عکس خوب، نگاه عکاسانه وجود دارد، دوباره برمیگردیم به سوال بالا و دچار تسلسل میشویم که چندان کمکی به حل مسئله نمی کند. این است که شاید بهتر باشد این دو مفهوم را یکی بگیریم و سعی کنیم بفهمیم که عکس خوب، عکسی که در آن نگاه عکاسانه وجود دارد، چه عکسیست؟
برخی از مردم به طور پیشفرض عکسی را خوب میدانند که عناصر بصری زیبایی در آن به کار رفته باشد. یا اینکه حالت سوژه و ترکیببندی آن چشمگیر باشد.
برخی عکسی را خوب میدانند که مفهوم عمیقی را در خودش جای داده باشد. عکسی که حرفی برای گفتن داشته باشد.
برخی عکسی را خوب میدانند که وضوح و کیفیت آن فوقالعاده باشد.
برخی عکسی را خوب میدانند که نورپردازی آن، توجهشان را جلب میکند.
برخی عکسی را خوب میدانند که اطلاعات موجود در آن، دیگران را برانگیخته کند.
برخی عکسی را خوب میدانند که آنها را به خیالپردازی وا دارد.
در جایگاه یک مخاطب، من عکسی را خوب میدانم که در نخستین مواجهه، بنابر هر دلیلی، مرا چند ثانیه پای عکس نگه دارد.
اگر کمی دقت کنیم متوجه میشویم که هیچ کدام از این شاخصها دقیق نیستند. مفهوم عمیق یعنی چه مفهومی؟ بر اساس چه اطلاعاتی برانگیخته میشویم؟ و مرز خیالپردازی را تا کجا میتوان بسط داد؟ این است که هرکسی با توجه به پیشینه و بینش شخصیاش به جهان به طور پیشفرض معیارهایی را برای دیدن عکس خوب در ذهن دارد. و آن معیارها برایش شکل و معنای ویژهای دارند. بنابراین گسترهٔ پاسخ به این سوال آنچنان وسیع و غیر قابل مرزبندی است که به طور قطع نمیتوان گفت کدام عکس و بر چه اساس خوب است.
اما میتوانیم زاویه دیدمان را از عکس و عکاسش به سمت خودمان بچرخانیم. البته که نگاهِ عکاس بیاهمیت نیست، اما ما در جایگاه بیننده بهتر است به نگاهِ عکاس و خوب یا بد بودنش کاری نداشته باشیم. وقتی عکس را میبینیم سریعن در پی ارزیابی نباشیم. بلکه تلاش کنیم از یک بیننده منفعل به یک بیننده فعال و چه بسا خلاق بدل شویم. حال هر کدام از اینها چه تعریفی دارند.
بیننده منفعل کسی است که عکس را نگاه میکند، اجزایش را میشناسد، عناصرش را تشخیص میدهد اما در عکس درنگ و تأملی نمیکند. او نگاه میکند و نمیبیند. چیز زیادی از عکس دستگیرش نمیشود و علاقهای به فهمیدن بیشتر هم ندارد.
بیننده فعال عکس را میبیند. وقتی عکس برایش جذاب و گیرا باشد تنها به شناسایی عناصر عکس بسنده نمیکند. او به نحوه قرار گیری اجزا و المانهای عکس فکر میکند. از خودش سوال میپرسد. و هنگام پاسخ به آنها درباره عکس بیشتر میاندیشد.
برای بیننده خلاق عکس جذاب و غیر جذاب وجود ندارد. او همیشه در حال دیدن است و در هر عکسی قادر به تأمل. عکسها او را درگیر میکنند. شاید به تأویلها و تفاسیری از عکس دست پیدا کند که در ذهن عکاس و سوژهٔ اش هم نبوده. او تاریخِ عکس و عکاسش را مورد مداقه قرار میدهد. بیننده خلاق به جزییات توجه فراوانی میکند. چشم در عکس میچرخاند و بسان جویندهای پرتلاش عکس را میکاود.
برای مثال در عکس زیر:
بیننده منفعل پسرکی را می بیند که خودش را خم کرده و پشت شیشهٔ تیرخوردهای ایستاده است. یکی از چشمانش پیداست و دیگری در نقطهای که گلوله اصابت کرده پنهان است.
بیننده فعال با دیدن عکس، پی به یک هماهنگی چشمگیر میبرد. ترکیببندی بینقصی که پدیدآمده او را شگفت زده میکند: قرار گرفتن چشم پسرک در پس محل اصابت گلوله و درست در نقطهٔ طلایی عکس. او فرد دیگری را که به گمانش کودک باشد در پشت پسرک میبیند و از خودش سوال میپرسد چرا او مانند دیگر بچهها به دنبال بازی نرفته است؟ نگاه مصمم و جدی پسرک نیز او را به فکر وا میدارد.
بیننده خلاق سایه عکاس را در گوشهٔ سمت راست تصویر میبیند و می داند که الیوت ارویت عکاس برجستهٔ آژانس مگنوم، باید چنین ترکیب بندی بینقصی هم پدید آورد. عکاسی که قاببندیهایش همیشه مورد تحسین قرار گرفته است. او به چهره پسرک و لباس مرتبش و چشمان روشنش نگاه می کند و فکر میکند اگر این ترکیببندی تیزبینانه با هدایت عکاس اتفاق افتاده، آیا آن نگاه جدی و ابروهای کمی گره خورده هم ساختگیست؟ از کودکی به این سن بعید به نظر میرسد که بتواند با راهنمایی دیگری حالت چهرهاش را اینگونه تغییر دهد. او متوجه موهای روشن و تیره پسرک که میان شکستگیهای شیشه پنهان شده میشود و به نظرش میرسد که این شکستگیهای شیشه که روی چهرهٔ پسرک افتاده، آن موهای تیره و روشن و نگاه جدی چه قدر پسرک پخته تر نشان میدهد.
ابتدای بحثم را با این سوال شروع کردم که چه عکسی خوب است. بعد فهمیدیم که این سوال جواب روشنی ندارد و ما را به جایی نمیرساند. تا زمانیکه در پیشهٔ منتقد قرار نگرفتیم، فرقی نمیکند عکس مورد نظرمان خوب است یا نه. شاید بهتر باشد به جای ارزیابی، نگاهمان را غنیتر کنیم و با دید فعالانه و خلاقانه عکس را ببینیم.