از آلفرد استیگلیتس چه آموختم؟

استیگلیتس- موفقیت
آلفرد استیگلیتس و جرجیا اکیف

 

در این مدتی که درباره #آلفرد_استیگلیتس مطالعه می‌کردم، همواره یک ویژگی شخصیتی او مرا به تعجب و تحسین واداشته بود. آلفرد استیگلیتس از همان روزی که دوربینی را پشت شیشه‌ی مغازه‌ای در آلمان دید و خرید فعالیت عکاسانه‌اش را شروع کرد و هیچ‌گاه دست از کوشش و ممارست و پیگیری برنداشت. هنرمندان و عکاسان بسیاری در تاریخ هستند که جریان ساز شدند یا جنبشی را رهبری کردند، اما کمتر هنرمندی را می‌توان سراغ گرفت که بدون تعصب عقاید خود را تغییر بدهد و مکتبی تازه را پیش ببرد.

آلفرد استیگلیتس ابتدا وارد جریان #عکاسی_پیکتوریالیستی شد و توانست تجربه‌های فنی‌اش در چاپ را بهبود ببخشد. سپس زمانی که افکارش رفته رفته به فراخور زمان تحت تأثیر عقاید منتقدین هنری قرار گرفت سعی کرد تجربه جدیدی را آغاز کند و آن را ادامه دهد.

استیگلیتس هم در دوره‌ی عکاسی پیکتوریالیستی‌اش استعدادهای جوان را به آمریکا معرفی کرد و هم در جنبش عکاسی صریح. او با تیزبینی توانست عکاسانی را گردهم آورد که سطح هنر عکاسی جهان را ارتقا بدهند.

علاوه بر این، او در موارد زیادی از طرف همکارانش بابت انتخاب عکس‌های عکاسان مورد مواخذه قرار می‌گرفت. آنها بر این باور بودند که استیگلیتس بسیار سخت‌گیر و خودرأی است.

ممارست و کوشش او در عکاسی، ناامید نشدن در مسیر پرفراز و نشیب هنر و پافشاری بر آنچه که باور داشت هنر است، از جمله ویژگی‌هاییست که می‌تواند هر عکاسی را در مسیر پیش ‌رویش راهنمایی کند.

فکر می‌کنم رمز موفقیت هر آدمی بنابر تجربه‌هایش با دیگری تفاوت دارد. برای برخی علاقه شرط اصلیست، برخی دیگر پشتکار، کسب مهارت، مثبت‌اندیشی یا … اما جدای از همه ویژگی‌هایی که عمومن برای موفقیت برمی‌شمرند، به گمانم ممارست و پیگیری در طول مسیر یکی از مهم‌ترین‌هاست.

اینکه بتوانی در مسیرت بمانی و در هر برهه‌ی زمانی افکار و اندیشه‌های نو و تازه را بشنوی و به تناسب حرفه‌ات در آن راستا حرکت کنی، و در نهایت سعی کنی در مسیرت پیش رو باشی.

همه ما می‌دانیم سختی‌های مسیر کم نیست. برای استیگلیتس هم کم نبود. زمانی که او عکاسی پیکتوریالیستی را فراگرفته بود، در آمریکا، زادگاهش، خبری از این مکتب هنری نبود. عکاسان به شیوه‌ی قدیم هنر والا عکس ثبت می‌کردند. استیگلیتس می‌توانست در اروپا بماند و ادامه بدهد، اما تصمیم دیگری گرفت. به آمریکا بازگشت و سخنرانی‌ها و نمایشگاه‌ها و گالری‌های متعددی را برگزار کرد.

افکار مردمانش را با مکتب هنری جدید آشنا کرد. در عکاسی صریح هم چنین راهی را پیمود. همه اینها نشان از آن دارد که استیگلیتس می‌خواست هنر عکاسی در سطح جهانی متحول شود و عکاسان یک گام بیشتر بردارند.

بنابراین اگر استیگلیتس را فردی می‌نامم که تاریخ عکاسی هنری مدیون اوست، البته چنین دلایلی هم دارم.

در کل معتقدم مطالعه‌ی تاریخ و زندگی افرادی که جریان ساز شدند، دید واقع‌بینانه‌تری نسبت به مسیر موفقیت به ما می‌دهد.

 

 

درباره زندگی مردی که تاریخ عکاسی مدیون اوست!

 

آلفرد استیگلیتس- عکاسی پیکتوریالیستی

 

پیش‌نوشت: تاریخ عکاسی را عکاسان بسیاری رقم زدند، اما در این میان برخی پررنگ‌تر عمل کردند. عکاسانی که پیشرو و پیشگام جنبش‌های هنری بودند. آلفرد استیگلیتس هم یکی از آنهاست. درباره آلفرد استیگلیتس پیش‌تر در اینجا نوشته بودم. اما دراین مقاله می‌خواهم به نقش استیگلیتس در عکاسی هنری بپردازم و در کنار آن بخشی از تاریخ عکاسی را بازگو کنم. این مقاله حاصل آموخته‌های من از کتاب‌های تاریخ عکاسی بیومنت نیوهال، داستان عکاسی لنگفورد و نگاهی به عکس‌های جان سارکوفسکی است. برخی از مطالبی که در گیومه قرار داده شده‌اند از متن کتاب تاریخ عکاسی نیوهال برگرفته شده‌اند.

 چون مقاله کمی طولانیست آن را در قالب یک فایل pdf نیز آماده کردم تا در فرصت کافی بتوانید آن را مطالعه کنید.

لینک فایل pdf ادامه مطلب “درباره زندگی مردی که تاریخ عکاسی مدیون اوست!”

نقل قول‌های عکاسان- ولیام کلاین

ویلیام کلاین- نقل قول- نقش اول

 

این روزها وقتی می‌خواهم درباره یک عکاس بیشتر بدانم، علاوه بر آنکه عکس‌هایش را می‌بینم و زندگی‌نامه و مصاحبه‌هایش را می‌خوانم، به سراغ جملات کوتاهی از او می‌گردم که در فضای وب وجود دارد. تجربه به من ثابت کرده که تنها دیدن عکس‌ها و مطالعه زندگی‌نامه برای درکِ نگرشِ عکاس کافی نیست. گاهی می‌توان در یک نقل قول اطلاعاتی را دریافت کرد که به اندازه چند مقاله ما را در فهم عمیق تر عکس‌های او یاری می‌کنند.

برای مثال نقل قول معروفی از ویلیام کلاین هست که می‌گوید: «من از جایی بیرون از عکاسی آمدم.» حالا اگر این جمله را در کنار عکس‌های کراپ خورده با چینش‌های نامنظم ویلیام کلاین بگذاریم، شاید دیگر از اینکه ترکیب‌بندی‌ها به شکل کلاسیک نیستند تعجب نکنیم.و شاید اکنون متوجه شویم که  چرا آن زمان عکس‌های کلاین مورد پسند همگان نبود.

بنابراین فکر می‌کنم در کنار «نگاه عکاسان» که دسته‌ای از مطالب و یادداشت‌هاییست که در آن به معرفی عکاسان می‌پردازم، «نقل قول‌های عکاسان» هم در نهایت ما را به شناخت کامل‌تر آنها و عکس‌هایشان می‌رسانند.

این بار به سراغ ویلیام کلاین رفتم و هفت نقل قول از او را از وبسایت‌های مختلف سوا کردم. پیشنهاد می‌کنم پس از خواندن آنها یک بار دیگر عکس‌های او را که در یادداشت قبلی به آن پرداختم ببینید.

 

۱- خودت باش. من ترجیح می‌دهم همه چیز را ببینم، حتا اگر زشت و بدترکیب باشد. این کاریست که بسیاری از افراد انجام نمی‌دهند.

۲- بیشترین چیزی که من را خشنود می‌کند آن است که عکس‌هایم مانند زندگی پیچیده و غیرقابل درک باشند.

۳- من همیشه خلاف آنچه که آموزش دیده بودم عمل می‌کردم. با داشتن اطلاعات فنی کمی عکاس شدم. یک دوربین گرفتم و تا آنجا که می‌توانستم بد عمل کردم. برای من ساختن یک عکس مانند ساختن یک ضد عکس است.

۴- به نظرم [عکاسی]  شبیه عشق در یک نگاه است. من کششی را احساس می‌کنم و به سمت آدمها می‌روم، سپس ایده‌ای در ذهنم شکل می‌گیرد که آنها چه کسانی هستند یا چه کاری می‌کنند.

۵- من از جایی بیرون از [عکاسی] آمده‌ام. قواعد عکاسی من را جذب نکردند. شما با دوربین می‌توانید کارهایی را انجام بدهید که با هیچ رسانه‌ی دیگری قادر به انجام آن نیستید.

۶- من فکر کردم خوب است که نشان بدهم این روش‌ها [تکنیک‌های کنتراست، محو کردن، قاب‌های کج و به هم ریخته، اغراق‌نمایی‌هایی با تن‌های خاکستری و … ] به اندازه‌ی تکنیک‌های معمول و متداول در عکاسی قابل استفاده و ممکن هستند.

۷- در آن زمان شش ماه در نیویورک (۱۹۵۴) صرف کردم و فکر کردم عکس‌هایم می‌تواند در یک کتاب جمع شود. بنابراین به ناشرانِ نیویورک مراجعه کردم. اکثر افرادی که به عکس ها نگاه می کردند، چنین سوال‌هایی را می‌پرسیدند:

“این چه کتابیه؟ شما نیویورک را مثل یک زاغه می بینید”.

من جواب دادم: “بله، نیویورک یک زاغه است”.

 “اینجا دیگر کجاست؟ همه چیز سیاه و وحشتناکه؟”

من گفتم:”نه، شما در خیابان پنجم زندگی می کنید و دفتر شما در Medison است. شما هرگز به Brounks نرسیده‌اید، شما هرگز به Quins یا Flatbush نرفته‌اید. این نیویورک واقعی است. “

 

 

درباره ویلیام کلاین، عکاس آمریکای سیاه!

ویلیام کلاین ۱۲

 

فکر می‌کنم بارزترین و آشکار ترین ویژگی‌ ویلیام کلاین را بتوان در تنفر او از نیویورک خلاصه کرد. هر بار که به سمت او رفتم تا مطلب جدیدی از او بخوانم و یا ببینم به نگاه انزجار آمیزش نسبت به نیویورک برخوردم. حتا او در مصاحبه‌ی اخیرش این مطلب را بازگو کرده است. ویلیام کلاین در منهتن به دنیا آمد و در سن هجده سالگی به دلیل حضور در ارتش از آمریکا خارج شد تا به پاریس برود. بعد از این سفرش میگوید: «بالاخره دیدم که می‌توان شهر را جور دیگری هم ساخت!»

او در نخستین تجربه‌های عکاسی‌اش در سال‌های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ عکس‌هایی از نیویورک ثبت می‌کند که بسیاری از افراد حاضر به دیدن و انتشار آن نیستند. چون معتقدند عکس‌های او ضد آمریکاست. عکس‌هایی سیاه و پرکنتراست و خشن. عنوان کتاب نیز به روشنی می‌تواند شیوه تفکر او را به ما بازشناساند: «Life is Good and Good for You in New York»

و منظورش از You، آمریکایی‌هاییست که هیچ‌گاه گذرشان به خیابان‌ها و کوچه‌های پست و تاریک نیویورک نیفتاده است.

می‌توانید در ویدیوی زیر نگاه گذرایی به عکس‌های این کتاب داشته باشید.

اما ویلیام‌ کلاین تنها عکاس خیابانی نیست. او از همان ابتدا در صنعت مد هم شروع به فعالیت کرد. و دستاوردهایش فیلم‌هایی بود که ساخت. شناخته‌شده‌ترین فیلم او با عنوان ?who Are You Polly Maggoo روایت زندگی درونی و ظاهری یک مدل است که در پاریس زندگی می‌کند. به اعتقاد من همچنان نگاه مستندگرایانه‌اش را می‌توان در این فیلم مشاهده کرد. (این فیلم به دلیل حق کپی‌رایت در دسترس نیست و من بخش‌هایی از آن را در یوتویوب دیدم)

علاوه بر فیلم‌هایش در این زمینه، عکس‌های او از مدل‌هایش نیز قابل تأمل‌اند. او در مستند «زندگی‌های بسیار ویلیام کلاین» وقتی عکس زیر را بر دیوار نمایشگاه دید گفت: «این شخص مدله، اما مثل یک سرباز سیگار رو دستش گرفته!»

 

ویلیام کلاین ۱

 

ویلیام کلاین اگرچه در ابتدا زیر نظر استادش نقاشی می‌کرد اما بعد از آنکه به عکاسی و صنعت مد روی آورد هیچگونه آموزش رسمی ندید. خودش در این باره می‌گوید: «من همیشه خلاف آنچه که آموزش دیده بودم، عمل می‌کردم. با دانستن اطلاعات فنی کمی عکاس شدم، دوربین خریدم و تا آنجا که میتوانستم بد عکس گرفتم. برای من ساختن یک عکس مانند ساختن یک ضد عکس است»

وقتی  قاب‌های به‌ هم ریخته، تخت و شلوغ او را می‌بینیم که برخی از ‌آنها به عمد محو شده‌اند، شاید با خود فکر کنیم که او دیگر چگونه عکاسیست! در آن زمان که کارتیه برسون با ترکیب‌بندی‌های زیبا و حساب شده‌اش در سایه می‌ایستاد تا سوژه‌هایش متوجه‌اش نشوند و او بتواند لحظه‌ی قطعی را ثبت کند، ویلیام کلاین جسورانه به سوژه‌هایش نزدیک می‌شد و آنها را ثبت می‌کرد. گاهی دستانش را هم تکان می‌داد تا آنها را محو کند و با این روش گنگ و مبهم بودنشان را به تصویر در‌آورد.

شاید وقتی برای اولین بار عکس‌های خیابانی او را ببینید که سرشار از پرتره‌هایی هستند که به هم چسبیدند و تخت شدند، با کنتراست‌های بالا و دانه‌های سیاه که در عکس پخش شده، او را در مقایسه با عکاسی چون کارتیه برسون، یک عکاس خیابانی ندانید. اما شیوه تفکر ویلیام کلاین با شیوه‌ی عکاسی‌اش کاملن هم‌خوانی دارد. و نگاهش به نیویورک همانست که در عکس‌هایش به تصویر درآمده است.

آنچه که از ویلیام کلاین نوشتم، چکیده‌ای مختصر از مطالب و مصاحبه‌ها و ویدیو‌هاییست که مطالعه کردم. اگر علاقه‌مند به دانستن اطلاعات بیشتری از او هستید، لینک‌های زیر را دنبال کنید:

۱- لینک گاردین

۲- لینک مصاحبه اخیر او

۳- مختصری از ویلیام کلین در سایت Howard GreenbergGallery

۴- درباره فیلم ?who are you Polly Maggoo

۵- ویدیوی دیگری از ویلیام کلاین از موزه Tate

۶- مستند زندگی‌های بسیار ویلیام کلاین

۷- همچنین در این لینک می‌توانید یادداشتی که درباره یکی از عکس‌های مشهور ویلیام کلاین نوشتم را مطالعه کنید.

 

در ادامه عکس‌هایی از او را با هم می‌بینیم:

 

ویلیام کلاین ۵
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۶
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۹
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۲
Life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلاین ۱۱
life is Good and Good for you in New York

 

ویلیام کلین ۱۳
Life is Good and and for you in New York

 

ویلیام کلاین ۴
Tokyo

 

ویلیام کلاین ۱۰
Tokyo

 

ویلیام کلاین ۷
Fashion Street

 

ویلیام کلاین ۸
Fashion Street

 

 

سلف پرتره‌ای از شیطان و فرشته

 

ویلیام کلین- شیطان- فرشته
gun1- William Klein

 

پیش‌نوشت: یکی از تمرین‌هایی که برای خودم در زمینه نویسندگی در عکاسی ترتیب‌ داده‌ام. نوشتن درباره‌ی عکس‌هاست. این‌ها را قبلن با عنوان داستان عکس‌ها در ویرگول می‌نوشتم. (اولین لینک در ستون سمت راست) اما اکنون ویرگول در زمینه نمایش عکس‌ها در وبسایتش دچار مشکل شده و چون بدون عکس یادداشت من عقیم می‌ماند، تصمیم گرفتم این بار آن را اینجا منتشر کنم.  در آینده ویلیام کلاین (William Klein) را در  این وبلاگ به طور کامل‌تری معرفی خواهم کرد.

 

این عکس ویلیام کلاین شاید در زمانه ی خودش عجیب بود و به قول سردمداران آمریکایی به جز سیاه‌نمایی چیز دیگری را منعکس نمی‌کرد. اما امروز، دیگر ما از دیدن پسرکی که تفنگ اسباب‌بازی را با خشونت به سمت ما نگاه بدارد حیرت نمی‌کنیم! در عصری که رسانه‌ها اخبار جنگ و ناامنی را بر سر ما و کودکان ما آوار می‌کنند آیا انتظار دیگری هم باید داشت؟

ویلیام کلاین عکاس خیابانی نود ساله‌ایست که در سال‌های دهه پنجاه وجهه‌ی دیگری از نیویورک را نشان داد و همگان را به خشم آورد. تا جایی که کتابش چاپ نمی‌شد و ناشران به او پرخاش می‌کردند که این‌ها عکس‌ نیستند، آشغالن!

بله البته، برای آن‌ها که دوست داشتند «رویای آمریکایی شدن» در اذهان مردم باقی بماند این عکس‌ها جز  تهدیدی بیش نبود. اما کلاین عکس‌هایش را گرفت و پافشاری کرد و بعدها شد یکی از مهمترین عکاسان خیابانی قرن بیستم.

عکاسی خیابانی، عکاسی لحظه‌ است. ترکیب‌بندی در لحظه، آن هم در خیابان‌های شلوغ نیویورک کار بسیار مشکلیست. اما کلاین آن را خوب انجام می‌داد. ترکیب‌بندی قدرتمند این عکس را ببینید. چشمان ما از روی خطوط لیاس پسرک سمت راست سر می‌خورد و پایین می‌آید و بعد در انتهای عکس شکسته می‌شود و بالا می‌رود و بر می‌خورد به چیزی مهیب که محو شده و صورتی که از خشم در حال انفجار است.

کلاین اسلحه را محو و صورت پسرک را فوکوس کرده و با این کار عکس تأثیرگذارتری ساخته است. چرا که اگر چنین اتفاقی برعکس می‌افتاد، یعنی پسرک محو می‌شد و اسلحه فوکوس بود شاید عکس به این اندازه ما را به وحشت نمی‌انداخت. اسلحه به خودی خود ابزاریست ترسناک، اما ترسناک‌تر از اسلحه فردیست که آن را در اختیار دارد. و آیا یک پسر نوجوان شایسته داشتن این ابزار ولو پلاستیکی هست؟

در عکس‌های کلاین خشونت و کودک توامان با هم همراهند. او با عکس‌هایش از آینده‌ای می‌گفت که توسط این کودکان قرار است ساخته بشود. کودکانی که از ابتدای دوران نوجوانی‌شان می‌توانند در لحظه‌ای این چنین خشمگین شوند.

گفتم در لحظه چون عکس‌های پیش و پس از این عکس نشان می‌دهد که آنها با اسلحه در حال بازی بودند و کلاین از پسرک برای لحظه‌‌ای می‌خواهد به دوربینش بنگرد و اسلحه را به طرف او نشانه بگیرد.

به همین دلیل او در مستندی می‌گفت این عکس گویی سلف‌پرتره‌ای از خودش است، چون آنها به دوربین او نگاه می‌‌کردند و او خودش را هم در نگاه خشمگین آن پسرک می‌دید و هم در نگاه فرشته‌وار پسرک سمت راستی که از دوستش می‌خواهد اسلحه را کنار بگذارد.

وقتی که این حرف را از او شنیدم داشتم فکر می‌کردم که حالا موضوع عکس دیگر کودک خشمگین نیست بلکه انسان است که در آنی می‌تواند فرشته باشد و در آنی شیطان. انگار که حالا مخاطب این عکس‌ها ما هستیم و شاید این دو کودک تمثالی از دو نفس کاملن متضاد درون ما باشند.

 

 

ویلیام کلین- شیطان- فرشته-۲

پینوشت: مستند زندگی‌های بسیار ویلیام کلاین را از این جا ببینید.

 

 

ملاک عکاس بودن چیست؟ به مناسبت روز جهانی عکاسی

دیدن- عکاسی- نقش اول

 

امروز روز جهانی عکاسی نام‌گذاری شده. ۱۹ آگوست ۱۸۳۹ لویی داگر فرایند عکاسی‌اش را در یک نشست ملی برای عموم شرح داد. آن زمان کسانی عکاس بودند که می توانستند با استفاده از یک روش سخت و پیچیده و زمان‌بر عکاسی کنند. آن هم عکس‌هایی کم و بیش تار، چون مدت زمان نوردهی بالا بود و سوژه‌ها نباید تکان می‌خوردند و این کار غیر ممکنی بود. اما امروزه به راحتی یک کلیک می‌توان تصویری را با دقت بالا ایجاد کرد.

حال در شرایط جدید آیا عکاس همان کسیست که دوربین دارد؟ ملاک عکاس بودن چیست؟ این سوال زمانی به ذهنم آمد که متوجه شدم کافه‌ها، رستوران‌ها و مراکز خرید به کسانی که دوربین عکاسی دارند به مناسبت روز جهانی عکاس تخفیف می‌دهند. یا عبارت‌هایی که در اینستاگرام رد و بدل می‌شود و می‌گویند نودونه درصد مردم عکاس هستند.

می‌دانم که جواب شما هم منفیست و می‌دانم که شما هم احتمالن بر این باور هستید که هر اسنپ‌شاتی عکس نیست. به هرحال دانستن سواد بصری، نکات زیبایی شناسی و غیره برای اینکه چنین عنوانی را به دست بیاوریم لازم است.

اما برای من ملاک عکاسی چیز دیگریست. درواقع از وقتی که نقل قول بالا را از دروتی لانگ خواندم عکاسی و دوربین برایم معنای دیگری پیدا کرد.

عکاس‌ها، شاید به تبع از نقاش‌ها، دنیا را جور دیگری می‌بینند. زمانی ویلیام هنری فاکس تالبوت زبان‌شناس و فیزیکدان بریتانیایی که عکاسی را به روشی مستقل با عنوان کالوتیپ اختراع کرده بود در کتابش با عنوان قلم طبیعت نوشت:

چشمان یک نقاش به آنجایی جلب می‌شود که مردم عادی چیز قابل توجهی نمی‌بینند. یک پرتو آفتاب روزمره یا سایه‌ای که بر راه وی افتاده است، چوب بلوطی خشکیده در گذر زمان یا یک سنگ پوشیده از خزه ممکن است سیلی از اندیشه‌ها، احساسات و تخیلات تصویری را در پی داشته باشد.

اگرچه دوربین از همان ابتدا ابزاری بود برای ثبت دقیق پدیده‌ها اما نگاه کردن از یک دریچه‌ی کوچک این امکان را برای عکاس پیش آورد که تنها بخشی از نمای روبه‌رویش را ببیند. همین باعث شد که او چشمانش را تربیت کند برای مشاهده‌ی تیزبینانه‌ی قطعه‌هایی از جهان که شاید دیگران در یک تصویر کلی آن را گم کنند و نبینند.

جمله‌ی مشهور دیگری می‌گوید:

دیدن برای یک عکاس در دو زمان اتفاق می‌افتد: زمانی که شاتر را فشار می‌دهد و زمانی که عکسش را چاپ می‌کند.

 بار دوم عکاس فرصت بیشتری برای دیدن دارد و به همین دلیل دیدن همراه با اندیشیدن می‌شود. و تفکر درباره تکه‌ای از زمان و مکان او را بر آن می‌دارد تا در فرصت‌های بعدی هوشمندانه‌تر و عمیق‌تر ببیند. همین می‌شود که در نهایت چشمان عکاس می‌تواند بدون دوربین هم ببیند. فعلی که حال به تماشای صرف محدود نمی‌شود بلکه با اندیشه، بینش و نگرش آمیخته است.

 

 

درباره آرنولد نیومن و عکس تکان‌دهنده‌اش از استیگلیتس و جرجیا اکیف

 

آرنولد نیومن
آلفرد استیگلیتس و همسرش جرجیا اکیف

 

چند وقت پیش در کلاس عکاسی مستند از آرنولد نیومن  (Arnold Newman) عکسی را دیدم که به شدت تعجب و حیرتم را برانگیخت. اگر شما هم یادداشتی که درباره آلفرد استیگلیتس و همسرش جرجیا اکیف نوشته بودم را خوانده باشید بدون شک این عکس برای شما هم جالب خواهد بود. و اگر آن را نخوانید خواهش می‌کنم پیش از ادامه آن را بخوانید. (لینک)

درقاب‌هایی که استگیلیتس از دستان زیبای جرجیا اکیف ساخته، نوعی تحسین نهفته است. تحسینِ همراه با احترام که تنها مختص خالق آن دست‌ها نیست بلکه به شخصی که مالک آن دست‌هاست بازمی‌گردد. گویی استگیلیتس با دوربینش به ستایش بدن همسرش پرداخته باشد! اما حالا در این عکسِ آرنولد نیومن چه می‌بینیم؟ جرجیا اکیف‌ای که سرش را خم کرده و نگاهش را به پایین دوخته. استیگلیتس‌ای که محکم، با اقتدار، با ردایی بلند و مشکی و با چهره‌ای جدی و نگاهی خشک رو به دوربین ایستاده و کتابی در دست دارد.

آیا این چهره واقعی استیگلیتس است؟ آیا جرجیا اکیف چونان که در عکس نمایانده می‌شود یک قربانیست؟ هرچند که این دو نفر پس از سال‌ها زندگی مشترک در نهایت از هم جدا شدند اما زندگی خصوصی آنها مدنظر من نیست. حرف دیگری دارم. من تبحر آرنولد نیومن را می‌ستایم با پرتره‌ای که از این زوج هنرمند ساخته.

آرنولد نیومن را پدر عکاسی پرتره محیطی می‌نامند. در عکاسی پرتره محیطی تنها چهره‌ی فرد در عکس‌ها مد نظر نیست بلکه گفتگویی میان فرد و بک‌گراندش وجود دارد که به نوعی به معرفی شخص می‌پردازد.

نیومن از افراد پرآوازه‌ی بیشماری عکس گرفته، از رییس جمهور آمریکا جان اف کندی تا وودی آلن، پیکاسو و مرلین مونرو. در همه این عکس‌ها او با دقت و بینشی عمیق قاب‌هایش را ترکیب‌بندی کرده است. او برای گرفتن پرتره چند روز به خانه‌ی شخص مورد نظرش رفت و آمد می‌کرد و در نهایت پس از کلنجار رفتن بسیار پرتره‌‌هایی را ثبت ‌کرد که در تاریخ عکاسی ماندگار شده‌اند.

خودش می‌گوید: «عکاسی یک درصد هوش و نودونه درصد جابجایی لوازم است.»

همه چیز از نورها، اشیا و سایه‌روشن‌ها گرفته تا حالات و پوزیشن افراد با آگاهی گزینش شده‌اند. هیچ کدامشان اتفافی نیستند.

این عکس او هم مانند عکس‌های دیگرش صرفن یک پوزیشن جذاب از یک زوج هنرمند نبوده. شاید برایتان جالب باشد که بدانید آلفرد استیگلیتس به همراه بیومنت نیوهال، مدیر موزه هنرهای مدرن (MoMa)، اولین کسانی بودند که در سال ۱۹۴۱ آرنولد نیومن را حمایت کردند. درواقع شاید بتوان گفت قدرتی که نیومن از استیگلیتس در این عکس به جا گذاشته به نوعی به جایگاه اجتماعی او باز می‌گردد.

اکنون با دانستن این اطلاعات یک بار دیگر عکس را نگاه کنید. آیا شما هم مانند من حیرت زده نشدید؟

چند عکس دیگر از آرنولد نیومن را در ادامه با هم می‌بینیم:

 

 

آرنولد نیومن- ۸

 

آرنولد نیومن- ۶

 

آرنولد نیومن- ۷

 

آرنولد نیومن- ۵

 

آرنولد نیومن- ۴

 

آرنولد نیومن- ۱

 

 

آیا عکس می‌تواند همه چیز را بگوید؟ (بخش دوم، مجموعه عکس)

 

مجموعه عکس
Opsis Architecture Gallery- USA

 

پیش نوشت: این نوشته طولانی و پُر عکس است، پیشنهاد می‌کنم در فرصت مناسب مطالعه کنید.

در قسمت اول جمله‌ی “عکس به اندازه هزاران کلمه ارزش دارد” را به چالش کشیدیم و پاسخی کوتاه به آن دادیم. گفتیم گاهی عکس‌ها برای اینکه مفهوم خود را کامل‌ منتقل کنندبه زیرنویس نیاز دارند. طریقه‌‌ی نوشتن زیرنویس را هم آنجا مورد بحث قرار دادیم.

با این حال دوباره می‌توان به پرسش آغازین برگشت. آیا عکس و زیرنویس به تنهایی کافی هستند؟ عکس گزینش یک قاب است از میان هزاران قاب. عکس تکه‌ای از زمان را بسته‌بندی می کند. بخشی از مشکل نارسایی‌ عکس‌ها را می‌توانیم با زیرنویس حل کنیم. اما مشکل گزینش قاب را چطور؟ مشکل لحظه‌ای بودن عکس را؟

گاهی ما برای رساندن منظور و هدف‌مان لازم است سیر تحول زمانی یک رویداد را نشان بدهیم. باید داستان سرایی کنیم. ابعاد مختلف یک رویداد یا پدیده را گزارش کنیم. نمی‌توانیم همه حرف‌های خودمان را در قالب زیرنویس بیان کنیم. در آن صورت کتاب یا مقاله می‌نوشتیم. عکاس نمی‌شدیم!

درواقع اینجاست که اهمیت مجموعه عکس مشخص می‌شود.

عکاسان پس از مدتی که در کار خود پیش می‌روند دوست دارند مجموعه عکس درست کنند. چون احساس می‌کنند مفاهیم، موضوعات و دغدغه‌های ذهنی‌شان را نمی‌توانند با تک عکس به تصویر بکشند.

در تعریف مجموعه عکس باید دقت فراوانی به خرج داد. آیا مجموعه عکس را از حیث تعداد مجموعه عکس می‌خوانیم؟ فرق مجموعه عکس با آلبوم عکس چیست؟

روشن است که شماری عکس از یک رویداد بیشتر شبیه یک آلبوم تصویریست تا یک مجموعه.  برای آنکه مخاطب در جریان موضوع قرار بگیرد و احساس سردرگمی و ابهام نکند و یا اسیر قاب‌های تکراری نشود مجموعه عکس باید از ساختار و منطق مشخصی پیروی کند.

 به بیان اسماعیل عباسی بسیاری از مجموعه‌ها لکنت بیان دارند. نه روایت درستی دارند، نه چیدمان منطقی و نه شرح عکس.

 

در شکل کلاسیک عکاسی خبری و مستند، مجموعه عکس‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند:

۱- گزارش تصویری

۲- مقاله تصویری

۳- داستان تصویری

گزارش تصویری

در گزارش تصویری عکاس قرار است که یک رویدادی را گزارش کند. آنچه که در گزارش تصویری اهمیت دارد توجه عکاس به جنبه‌های مختلف رویداد یا موضوع است. درست مثل یک گزارش نوشتاری باید بخش‌های مختلف بررسی شود و برای مخاطب ابهامی پیش نیاید. خلاصه در گزارش تصویری نباید نکته‌ای جا بماند.

برای مثال عکسی که در بخش اول از لوییس پاین دیدیم، یکی از عکس‌های گزارش تصویری اعدام محکومان قتل آبراهام لینکلن بود که توسط الکساندر گاردنر عکاسی شد. این مجموعه عکس را می توانید اینجا ببینید.

نمونه‌ای دیگر، گزارش تصویری من از دورهمی متممی‌هاست که اردیبهشت ۹۶ در هتل پارسیان تهران برگزار شد. آنجا بود که من برای اولین بار دوستان متممی‌ام را دیدم و از آن‌ها عکس گرفتم. شاید اکنون که یک سال و چند ماه از این رویداد گذشته، این گزارش تصویری بیشتر جنبه مستند داشته باشد تا خبری. ( این گزارش کامل نیست، درواقع اولین تجربه‌ی من در این زمینه بود، اما دیدن آن می‌تواند ما را با گزارش تصویری آشنا کند)

 

مجموعه عکس-متمم-۱
دورهمی متممی‌ها- ورودی هتل پارسیان

 

مجموعه عکس- متمم- ۲
یک فضای زیبا و آرامش بخش برای بحث‌های متممی‌ها

 

مجموعه عکس- متمم- ۳
در پارت اول که پیش از زمان ناهار بود حسن کشاورز، جواد بانشی، یاور مشیرفر به بحث پرداختند.
مجموعه عکس- متمم- ۴
در پارت اول دوستان کتاب‌هایی را به هم هدیه دادند. راست: یاور مشیرفر، شاهین کلانتری
کتاب معرفی شده: شور زندگی داستان زندگی ون‌گوگ
مجموعه عکس- متمم-۵
پارت ناهار، سجاد سلیمانی و دوستان دیگر
مجموعه عکس- متمم- ۷
در پارت پس از ناهار معصومه شیخ‌مرادی به جمع ما اضافه شد. سمت راست دوست سجاد سلیمانی(نامش را فراموش کردم)
مجموعه عکس- متمم- ۶
پارت پس از ناهار، با حضور بیشتر دوستان گرم گفتگو شدیم. از راست: یاور مشیرفر، پویا شیخ حسنی، امین آرامش، جواد بانشی، جواد عزیزان
مجموعه عکس- متمم-۸
جمع متممی‌ها، در یک روز به یادماندنی. از راست: معصومه شیخ مرادی، نیلوفر کشاورز، شاهین کلانتری دوست سجاد سلیمانی، سینا آقااحمدی، یاور مشیرفر، جواد عزیزان، پویا شیخ حسنی، امین آرامش، جواد بانشی، نشسته راست: سجاد سلیمانی، دانا مردوخی، حسن کشاورز

مقاله تصویری

گاهی عکاس در مقام گزارشگر صرف نیست، بلکه علاقه مند است درمورد موضوعی پژوهش و تحلیل کند. درواقع یک پدیده اجتماعی یا سیاسی را بازتاب می‌دهد. البته لازم نیست که آن پدیده، یک معضل جهانی باشد بلکه می‌تواند مربوط به اقلیم خود عکاس باشد.

برای مثال نیوشا توکلیان، عکاس آژانس مگنوم، در مجموعه عکس تعطیلات شمال، تفریحات ایرانی‌ها را نشان می‌دهد. او اینجا در مقام یک گزارشگر صرف نیست، او با چیدمان خاص و مورد نظرش، پوشش زنان و مردان، تفریح‌هایی که مردم ایران کنار دریا دارند، خوراکی‌های مصرفی‌شان از جمله قلیان و … را به تصویر می‌کشد. با توجه به بیانیه‌اش، که در آن به نبود کلاب‌ها، بارها، الکل و پوشش بانوان اشاره مستقیم می‌کند، می توان نگاه انتقادی‌اش را به وضوح دریافت. او با این مجموعه عکس خواسته پرسشی را مطرح کند و مخاطبش را به فکر فرو برد. (مجموعه عکس کامل را در اینجا ببینید)

اما مجموعه عکس دیگری هم وجود دارد که از نمونه‌های درخشان و بارز مقاله تصویری است. «سیاره گرسنه: دنیا چه می‌خورد؟» از مجموعه عکس‌های بی‌نظیریست که پیتر مِنزِل (Peter Menzel) آن را تهیه کرده است.

در این مجموعه عکس پیتر منزل به کشورهای مختلف جهان سفر کرده، و مواد مصرفی یک خانواده را در طول یک هفته مقابل اعضای آن خانواده گذاشته و سپس عکس گرفته است.

در زیرنویس عکس‌ها غذاهای مورد علاقه و هزینه هفتگی آن‌ها آورده شده. و عکاس با این کار شکاف چشمگیری که میان وضعیت تغذیه خانواده‌ها در سراسر جهان وجود دارد را به تصویر می‌کشد. اسماعیل عباسی مقایسه تأمل‌برانگیزی انجام داده:

«برای مثال نروژ با مصرف ۷۱/۷۳۱ دلار و چاد با مصرف ۲۳/۱ دلار در دو سوی این طیف قرار دارند. هزینه غذای یک خانواده نروژی در یک هفته برابر است با هزینه غذای نزدیک به یازده سال و نیم یک خانواده در چاد!»

 

hungry planet5-مجموعه عکس
نروژ: خانواده گلاد اوستنسن
مصرف هفتگی: ۷۳۱/۷۱ دلار
غذاهای مورد علاقه: گوشت آب‌پز، ساندی میوه‌ای، آب‌گوشت صدف، بستنی

 

hungry planet2-مجموعه عکس
آلمان: خانواده ملاندر، بارگته هیده
مصرف هفتگی: ۵۰۰.۰۷ دلار
غذاهای مورد علاقه: سیب‌زمینی سرخ شده با پیاز، ژامبون و ساردین، رشته فرنگی با تخم مرغ
hungry planet1-مجموعه عکس
کویت: خانواده حقان، شهر کویت
مصرف هفتگی: ۲۲۱.۴۵ دلار
غذاهای مورد علاقه: بریانی با برنج باسماتی
hungry planet5-مجموعه عکس
ژاپن: خانواده اوکیتا، شهر کودایرا
مصرف هفتگی: ۳۱۷/۲۵ دلار
غذاهای مورد علاقه: ساشامی، میوه، کیک، چیپس. سیب‌زمینی
hungry planet3-مجموعه عکس
چاد: خانواده ابوبکر، اردوگاه برید جینگ
مصرف هفتگی: ۱.۲۳ دلار
غذاهای مورد علاقه: آبگوشت با گوشت گوسفند

برای دیدن مجموعه کامل اینجا کلیک کنید.

عکس های پیتر منزل و زیرنویس‌هایش مو را به تن آدم سیخ می‌کنند! اما اگر در آنها دقت کنیم، صحنه‌ی دلخراشی را نمی بینیم. پیتر منزل درباره فقر و شکاف طبقاتی صحبت می‌کند اما آیا کودکی گرسنه که پوست به تنش چسبیده باشد را می‌بینیم؟ آیا عکس‌های پیتر منزل با تکنیک‌های خاص ژورنالیستی ثبت شده است؟ آیا مانند عکس‌های برگزیده‌ی ورلد‌پرس فوتو لحظه‌ای هولناک را به ما نشان می‌دهند؟ خیر.

اگر چه دامنه‌ی کاری پیتر منزل وسیع بوده و بدون شک این پروژه‌ هزینه‌‌ی بالایی هم به دنبال داشته اما این عکس‌ها مانند برخی از عکس‌های ژورنالیستی و جشنواره‌ای ثبت یک صحنه‌ی کریه‌انگیز نیست.

در طول تاریخ عکاسی، عکس‌های فقر زیاد دیدیم. نمونه‌ی مشهورش عکس کوین کارتر است از کودکی سیاه‌پوست که دچار سو‌ءتغذیه شده و کرکسی که آن طرف‌تر به انتظار او نشسته. البته که عکس در زمان خودش اثرگذار و بحث‌برانگیز بود. اما قرار است چه قدر از این عکس‌ها ببینیم؟ آیا ما هر روز توسط اخبار با این عکس‌ها و صحنه‌ها بمباران نمی‌شویم؟

سوزان سونتاگ در کتاب درباره عکاسی می‌گوید:

«تصاویر بی‌شمار از بدبختی و بی‌عدالتی در سراسر جهان، همگان را با شقاوت و ظلم آشنا کرده چیزهای وحشتناک را به چیزهای عادی تبدیل کرده- به چیزهایی آشنا، دور از ما (“این فقط یک عکس است”) و اجتناب نا‌پذیر. […] عکاسی “متعهد” به همان میزان که باعث بیداری وجدان شده، آن را به خواب عمیقی نیز فرو برده است.»

فرض کنید نمایشگاهی برپا شده و تمامی عکس‌های پیتر منزل در آنجا به نمایش درآمدند. شما وارد این نمایشگاه می‌شوید، عکس‌ها را می‌بینید، به تفکر واداشته می‌شوید و وقتی از این نمایشگاه بیرون می‌آیید گویی کسی به صورت شما سیلی زده است. باز هم تکرار می‌کنم ما تصویر هول‌انگیزی ندیدیم، اما ذهنیت عکاس، اندیشه‌ی او، پرسش قدرتمند او، دنیا چه می‌خورد؟ نمی‌تواند ما را بی‌تفاوت بگذارد.

داستان تصویری

همانطور که از نامش پیداست عکاس در داستان تصویری داستان‌سرایی می‌کند. بنابراین مجموعه عکس‌ها مانند یک داستان باید شروع، گره‌افکنی، گره گشایی و پایان داشته باشند. البته در برخی از مجموعه‌ها گره افکنی وجود ندارد. اما مهمترین نکته‌ای که در داستان تصویری باید به آن توجه کنیم، سیر زمانی و توالی عکس‌هاست. در داستان تصویری عکس‌ها نمی‌توانند به دلخواه پس و پیش بشوند چون سیر داستانی بسیار اهمیت دارد.

نمونه‌های زیادی از داستان تصویری می‌توان یافت، برای مثال رشد فرزند یا مراحل پیشرفت یک بیماری، از جمله موضوعات مورد استفاده عکاسان هستند.

در انتها چند نکته‌ی مهم:

امروزه، این دسته بندی‌ها اگرچه متداول‌اند اما مرز پررنگ و شفافی میانشان نیست. یک گزارش تصویری می‌تواند داستان هم باشد. یا یک مقاله تصویری می‌تواند گزارش هم بدهد. به ویژه آنها بیشتر در شاخه‌ی مستند و خبری مورد بررسی قرار می‌گیرند تا ژانرهای دیگر عکاسی.

نوشتن زیرنویس یک اصل مهم در مجموعه عکس‌هاست و حتمن باید رعایت بشود.

تعدادی عکس وقتی مجموعه به شمار می‌روند که سیر منطقی و شفاف داشته باشند. و به نوعی بتوانند مقصود عکاس را بیان کنند.

یادمان باشد که اولین کارکرد عکس دادن اطلاعات است و عکس نباید در این مورد عقیم بماند.

 

پینوشت یک: برای دیدن عکس‌ها از فیلترشکن استفاده کنید.

پینوشت دو: این یادداشت حاصل آموخته‌های من از کتاب «مجموعه عکس چیست؟» نوشته‌ی اسماعیل عباسی و کلاس عکاسی مستند مهدی وثوق‌نیا است.

 

 

آیا یک عکس می‌تواند همه چیز را بگوید؟ (بخش اول)

 

 

Sun Rays, Paula, Berlin- زیرنویس
آفتاب، پائولا، برلین، آلفرد استیگلیتس

 

پیش‌نوشت: این یادداشت از دو بخش تشکیل شده که قسمت دوم آن را به دلیل طولانی بودن در یادداشت دیگری مورد بررسی قرار می‌دهم.

میان عکاسان، نقاشان و تصویرگران جمله معروف و محبوبی هست که می‌گوید یک تصویر به اندازه هزاران کلمه حرف دارد. یا اینکه عکس همه چیز است.

کمی بیشتر فکر کنیم. به دور از آرمان گرایی و هرگونه تعصبی، این جمله چه قدر با واقعیت مطابقت دارد؟ آیا واقعن عکس همه چیز را می‌گوید؟ عکس صامت است، ساکن است، بو ندارد، حرکت نمی‌کند. عکس تنها یک نما و یک لحظه از رویداد را به ما نشان می‌دهد.

من تأثیر فوق‌العاده‌ای که عکاسان با یک عکس روی جهان می‌گذارند را انکار نمی‌کنم. قطع به یقین ‌عکس‌هایی هستند که آن قدر قدرتمند و اثرگذار بودند که باعث شده جنگی تمام شود یا قانونی وضع شود، مانند عکس‌های لوییس هاین از کودکانی که در معادن و کارخانه‌های ریسندگی کار می‌کردند که منجر به قانون منع کار کودکان در سال ۱۹۱۶ شد.

 اما آیا  عکس‌ها به تنهایی می‌توانند مأموریتی که بر عهده دارند را به سرانجام برسانند؟

پاسخ منفی‌ است. در بسیاری از مواقع، به ویژه در شاخه مستند و خبری، عکس‌ها نیاز به کلمات دارند. نوشتن زیرنویس، آن برگ برنده نهایی است که عکاس رو می‌کند.

برای مثال عکس زیر را در نظر بگیرید. اگر این عکس را تا بحال ندیده باشید در نگاه اول، درباره آن چه فکر می‌کنید؟ مرد جوانِ خوش‌سیمایی را می‌بینیم که به دیواری تکیه داده. شاید حتا متوجه دستبند به دست‌هایش نشویم و گمان کنیم که این یک عکس پرتره است از عکاسی که در شاخه‌ی مد و فشن فعالیت می‌کند!

 

لوییس پاین- الکساندر گاردنر- زیرنویس
Lewis Payne by Alexander Gardner

 

حال زیرنویس را می‌‌خوانیم:

لوییس‌ پاین، مجرم محکوم به قتل آبراهام لینکلن، شانزدهمین رییس جمهور ایالات متحده آمریکا، هفت ژوییه ۱۸۶۵

حالا نظرمان تغییر می‌کند. عکس معنی دیگری دارد. ما با دقت بیشتری به چهره مرد جوان نگاه می‌کنیم. کسی را می‌بینیم که چند ساعت پس از  ثبت عکس اعدام شده است.

اگر زیرنویس نبود، عکس ناقص بود. چون مقصود عکاس با برداشت ما از عکس هم‌خوانی نداشت.

در بسیاری از مواقع، زیرنویس درگیری ذهنی بیشتری برای مخاطب ایجاد می‌کند. او را به تأمل وامی‌دارد. اگر زیرنویس نباشد با نگاهی گذرا از عکس رد می‌شویم، حال آنکه وقتی زیرنویس عکسی را می‌خوانیم سعی می‌کنیم تطابق عکس با زیرنویس و آنچه که اتفاق افتاده را متوجه شویم و چه بسا که در رفت‌‌وآمد بین عکس و زیرنویس به فهم کامل‌تری از عکس دست‌یابیم.

البته که قرار نیست برای همه عکس‌ها زیرنویس داشته باشیم، اما برخی از عکس‌ها به شدت نیازمند زیرنویس هستند و بدون آن تلاش عکاس بی‌نتیجه می‌ماند.

چگونه زیرنویس بنویسیم؟

اکنون که اهمیت زیرنویس را دریافتیم ممکن است این سوال برایمان پیش بیاید که چگونه زیرنویس بنویسیم؟

اصلی‌ترین نکته‌ای که در نوشتن زیرنویس باید آن را رعایت کنیم سادگی و قابل فهم بودن آن است. نباید پیچیده و پرتکلف بنویسیم. معمولن عکاسان برای نوشتن زیرنویس از شیوه‌ی پاسخ به چند سوال استفاده می‌کنند:

۱- چه کسی؟ (who)

۲- چه چیزی؟ (what)

۳- چه زمانی؟ (when)

۴- کجا؟ (where)

۵- چرا؟ (why)

پاسخ به این سوال‌ها ترتیب مشخصی ندارد. ممکن است برخی از این پرسش‌ها در عکس واضح و بدیهی باشد، در این صورت نیاز نیست به آن اشاره کنیم.

به عبارت دیگر باید از توصیف عکس و توضیح واضحات پرهیز کنیم. و تنها آن نکات نادیدنی را ذکر کنیم که به بیننده کمک می‌کنند تا برداشت اولیه‌اش از عکس درست باشد.

برای مثال به این عکس از عباس عطار و زیرنویس آن توجه کنید:

 

عباس عطار- زیرنویس
آزاده اخلاقی (عکاس) از دو زن که به دلیل اختلالات ژنتیکی موهای خود را از دست دادند عکاسی می‌کند. تهران ۱۳۸۴

 

پاسخ سوال‌ها:

چه کسی؟ آزاده اخلاقی و دو زن دیگر

چه زمانی؟ ۱۳۸۴

کجا؟ تهران و البته در عکس مشخص است که مکان استودیو عکاسیست.

چه کاری؟ عکاسی کردن

چرا؟  دو زن به دلیل ژنتیک موهای خود را از دست دادند.

نکته‌ی دیگر آنکه اگر در عکس دستکاری کردیم یا از عکس‌های بایگانی و آرشیوی وام گرفتیم، حتمن آن را به اطلاع بیننده برسانیم.

تا اینجا متوجه شدیم که گاهی عکس‌ها هم به تنهایی کافی نیستند و ما نیاز داریم برای درک بهتر مخاطب از زیرنویس استفاده کنیم. اما گاهی پیش می‌آید که یک عکس با زیرنویس هم نمی‌تواند تمام جنبه‌های یک موضوع را پوشش دهد. در این صورت از روش دیگری باید بهره گرفت. که در مطلب بعدی به آن می‌پردازم.

زیباییِ دستانِ جرجیا اُکیف در قاب آلفرد استیگلتس

 

آلفرد- استیگلتس- ۱

 

عکاسان باید یاد بگیرند از اینکه عکس‌شان فقط یک عکس است خجالت زده نشوند.

آلفرد استیگلیتس

 

آلفرد استیگلیتس (ِAlfred Stieglitz) ازجمله عکاسانی بود که نگاه نو و ساختارشکنانه‌‌ای را در دوران حرفه‌ایش دنبال کرد. و از نظر سارکوفسکی همین امر باعث شد که او در دسته‌ی عکاسانی جای نگیرد که پس از مدتی به رکود حرفه‌ای خود می‌رسند.

استیگلیتس پس از پایان تحصیلاتش در سال ۱۸۹۰ به نیویوک بازگشت. عکس‌های او در آن زمان اغلب متأثر از شیوه‌های نقاشی‌ سنتی بودند.

 

The Incoming Boat1894- آلفرد- استیگلتس
Incoming Boat 1894
ترمینال ۱۸۹۲-آلفرد- استیگلتس
Terminal 1892

 

اما در سال ۱۹۰۲ استیگلیتس با تشکیل گروه عکاسان جدایی طلب (Photo Secession) که اعضای آن ادوارد استایکن، ادوارد وستون، آلوین لانگ دون، پل استرند و … بودند، تفکری نو و بدیع را در عکاسی آمریکا رواج داد.

عکاسان جدایی طلب معتقد بودند برای اینکه عکاسی هنر باشد، نیازی به استفاده از تکنیک‌های نقاشی‌گونه نیست. آنها به ثبت دقیق دنیای بصری علاقه‌مند بودند و سعی می‌کردند که به طریقی نو به اشیا نگاه کنند. آنچنان که ظرافت‌های بصری در عکس‌شان جلوه پیدا کند.

«آشنایی‌زدایی» که یکی از ویژگی‌های هنر مدرن محسوب می‌شود در عکس‌های آنان قابل پیگیری است.

دستانِ جرجیا اکیفِ نقاش، علاوه بر مهارتشان در نقاشی، زیبایی حیرت‌انگیزی هم داشت. همین امر استیگلیتس را بر آن داشت تا مجموعه عکسی از او بیافریند و زیبایی دستان جرجیا اکیف را بی‌واسطه در مقابل چشمان مخاطبش قرار بدهد.

هر کدام از عکس‌های استیگلیتس اگرچه که تکراری‌اند اما معنایی متفاوت دارند. جایی ما با پیچ و خم آن دستان سر و کار داریم و در آن گم می‌شویم، گاهی برایمان هوس‌انگیز می‌نمایند. گاهی تضادشان با اعمال پخت و پز و دوخت و دوز ما را به فکر فرو می‌برد. گاهی استخوانی و مرده به نظر می‌رسند و گاهی هم‌خوانی‌اش با چرخ یک ماشین کلاسیک تعجب ما را بر می‌انگیزد.

 

جرجیا اکیف ۱۹۳۲- آلفرد- استیگلتس
Georgia Okeeffe 1932
جرجیا اکیف ۱۹۱۹- آلفرد- استیگلتس
۱۹۱۹
۱۹۱۹

 

جرجیا اکیف ۱۹۲۰- آلفرد- استیگلتس
۱۹۲۰-۱۹۲۲
جرجیا اکیف ۱۹۳۱- آلفرد- استیگلتس
۱۹۳۱
جرجیا اکیف ۱۹۳۳- آلفرد- استیگلتس
۱۹۳۳

 

داریوش محمدخانی در اینجا از استیگلیتس نقل می‌کند که «اگر بیننده نیت عکاس را بداند و کشف رمز کند از عکس به سادگی می‌گذرد. پس باید در یک خماری و شک از صریح بودن باقی بماند. درواقع بیننده‌ی عکس خودآگاهش فلج شده و ناخودآگاهش مانند اسبی سرکش شروع به تداعی معانی می‌کند.»

فکر می‌کنم استیگلیتس در مجموعه عکس جرجیا اکیف چنین هدفی را دنبال می‌کند.

 

پینوشت: جرجیا اکیف در سال ۱۹۲۴ با استیگلتس ازدواج کرد.