ماه: مرداد ۱۳۹۶

مادربزرگ‌ها

از همان ضرب‌المثل قدیمی که می‌گوید: «فرزندِ آدم مثل بادام است و نوه مثل مغز بادام» می توان حدس زد که رابطه نوه‌ها و مادربزرگ‌ها برای همه آدمها فراتر از یک رابطه گرم و صمیمانه است. رابطه‌ای که دورادور است اما لذتِ آن وصف ناشدنیست.

قربان صدقه رفتن‌ها، ناتوانی‌ها، مهربانی‌ها، لالایی‌ها و گاهی اشتباه تلفظ کردن‌های اسامی عجیب و غریب تکنولوژی که لبخند نمکین مادربزرگ‌ها را به همراه دارد هرگز فراموش نمی‌شوند. از هیچ و ذهن و خاطره‌ای فراموش نمی‌شود.

این هفته از سری مطالب عکس‌لاگ به موضوع مادربزرگ‌ها پرداختم. شاید جالب باشد بدانید صابر ابر و گروه همراهش این روزها درگیر پروژه “تا هفت خانه آنورتر هستند. در این پروژه که از سال قبل آغاز شده است، آنها مهمانِ خانه صد مادربزرگ در تمام نقاط ایران هستند و با آن‌ها آشنا می‌شوند. یکی از عکس‌هایی که انتخاب کردم از این مجموعه‌ی درحال تکمیل انتخاب شده است. با مراجعه به صفحه اینستاگرام آن میتوانید عکس‌‌های بیشتر ی از این پروژه دوست‌داشتنی را ببینید.

 

از پروژه تا هفت خانه آنورتر

sepehr_k

محمدرضا معصومی

بهنام احمدخانی

آرش نقی‌زاده

 

سری مطالب عکس‌لاگ

صبحِ آزادی

 

دومین قسمت از مجموعه نوشته‌های من با عنوان “عبور از رنج‌ها” را منتشر کردم. این بار هم در قالب یک فایل PDF آن را تنظیم کردم.

عبور از رنج‌ها نام کتابیست که من با هدف رها کردن گذشته و رنج‌های آن تصمیم گرفتم آن را بنویسم.

یک توضیح: تمام اتفاقاتی که در این قسمت و قسمت‌های آتی می‌نویسم، ترتیب زمانی مشخص ندارند. درواقع  همه‌ی آنها با هم و در فاصله کمی روی داد. علت آنست که به جز چند خاطره و اتفاق چیزی از آن دوران یادم نمی‌آید و این موضوع برای خودم هم خیلی عجیب بود. تمام نوشته‌های آن دوران را از ایمیل‌ها و گوگل کیپ پاک کردم و درنتیجه باید بگویم خیلی از جزییات فراموشم شده. به این دلیل که در نویسندگی تبحر ندارم نتوانستم آن طور که اتفاق افتاده حق مطلب را ادا کنم. اما تمام سعی‌ام بر این بوده که با احساسات و افکار و اعتقادات آن زمان این مطالب را بنویسم. به عبارت دیگر آنچه که می خوانید و خواهید خواند طرز تفکر و نگرش من در آن زمان بوده و سعی کردم نگاه اکنون را وارد آن ها نکنم.

قسمت دوم:

صبح آزادی

قسمتِ اول: روی مرز باریک انتخاب

 

نگاه بی‌آلایش کیارنگ علایی

کیارنگ علایی از عکاسان چیره دست وکم نظیر معاصر است. او علاوه بر عکاسی در نویسندگی و فیلمسازی نیز تبحر دارد. او که متولد سال ۱۳۵۵ هجری شمسیست تا کنون موفقیت‌ها و افتخارات و تألیفات و تجربه‌های متعددی را در کارنامه خود ثبت کرده است. نیازی به توضیح دستاوردهای او در زمینه عکس و کتاب و مقاله و فیلم نیست، چرا که با یک جست و جوی ساده به انبوهی از آن ها برمی‌خورید. اما در میان همه آن‌ها، شیوه معرفی کیارنگ علایی از خودش در وبسایت رسمی‌اش جالب توجه است:

«در دوران به روز شدن سریع اطلاعات و دسترسی آسان به علوم، تشنه دانستن، کنار زدن جهل، و هنرجوی مدام هستم. لذا خواهشمندم از به کاربردن کلمه نامنوس “استاد” در مورد من پرهیز فرمایید»

من در این جمله‌ها تواضعِ ساختگی نمی‌بینم، بلکه صداقت و یکرنگی او را با مخاطب درمیابم. او کسی است که با تمام محدودیت‌ها و سخت‌گیری‌هایی که در دوران حاضر به عکاسی وارد می شود، اقدام به برگزاری جشنواره خانه ملی دوست می‌کند. جشنواره‌ای که در آن برای تمام عکاسان این امکان فراهم شده است که یک اردوی عکاسی از صحن مقدس رضوی را داشته باشند. این فرصت برای عکاسان تازه کار که به شبکه های خبری متصل نیستند، کاری دشوار وغیر قابل دسترسی به نظر می‌رسد.(+)

علاوه بر این داوری‌هایشان آنچنان حرفه‌ای و بر مبنای اصول و قواعد است که استاد اسماعیل عباسی او را ذوالفنون نامیده‌است. (+)

به وبسایت او که سری بزنید، علاوه بر عکس‌های ساده، زیبا و بی‌آلایشش از نوشته‌های بسیار قابل تامل و حیرت‌انگیزی او حظ می‌برید و همین می‌شود که ساعت‌ها در نوشته‌هایش غرق می‌شوید. پیشنهاد جدی دارم که حتما این کار را بکنید و خود را در معرض نسیم صمیمانه‌ای که از تک تک فریم ها و واژه‌هایش برمیخیزد قرار دهید.

با هم چند نمونه از کارهای ایشان را می‌بینیم:

 

 

 

 

 

 

سری مطالب نگاه عکاسان

ماه‌ گرفتگی و باز هم تماشای آسمان شب

 

و باز هم تماشای ماه.

این بار در شانزدهم آمرداد یک هزار و سیصد و نودوشش هجری شمسی. 

 و باز هم من که دو ساعتِ تمام به تماشای آسمانِ شب نشستم. 

و مسحور زیبایی‌ها و شگفتگی‌هایش شدم. 

اگر یک شب دختری را در خیابان دیدید که سر به آسمان است، من هستم:)

 

 

پینوشت: عکس‌ را خودم گرفتم و ویرایش کردم:

لنز ۵۰mm STM Canon

 

 

 

دست‌ها

صابر ابر نوشته:

عکس را باز کنید و موسیقی را تا انتها روی تصویر نگاه کنید، به تمامِ عکس، به تکه تکه عکس…
رفته ها و نرفته های عکس و کسانی که در آن بودند و نیستند…

عکس همانست که می‌بینید و موسیقی هم اینجا برایتان گذاشته ام، با هدفون آن را تا انتها گوش دهید و ببینید و غرق شوید.

 

شاید هم دلتان بخواهد برای خودتان چیزی بنویسید، من نوشته ام:

می دانم در ابتدا چشمانت متوجه آن سنگ عنابی خوش رنگ و لعاب می‌شود. اما فریب چشمانت را نخور. از دورترین نقطه عکس شروع کن. و تمام عکس را ببین. از آن جایی که در عکس محو شده است. از آن خاطراتی که محو گشته اند لابلای انگشت‌ها، از آن جا شروع کن.

با نگاهت انگشتان را نوازش کن. از سر انگشتان بیا بالا و صفای آن ها را لمس کن. آن گرمی صمیمانه که در دوران کودکی آرامش‌بخش وجودت می‌شدند را به یاد بیاور. حالا که دستت نمی‌رسد. نه به این دست‌ها و نه به دستان مادربزرگ خودت. پس با دقت تمام عکس را ببین. ببین آن ها را که روزی روزگاری چه جوان و زیبا و دل فریب بوده اند. مگر همین دست‌ها نبودند که ظرافت زنانه شان دلِ پسرِ جوانِ عاشق پیشه‌ی معلم را ربوده بود؟  همان مردی که از او اکنون تنها یک قاب به دیوار مهمان‌خانه به یادگار مانده است.

نگاهت را بچرخان روی تمام عکس. روی تمامِ خطوطِ صمیمانه دست‌ها. هنوز عطر بنفشه‌های حیاط را از خود می‌پراکنند. حظ می‌بری؟ نگاه کن که چه شکل‌های رازآمیزی ساخته شده است؟ ببین که چگونه رنج زیرکانه لابلای آن پنهان شده است. آن‌ها را که دنبال کنی می‌بینی آبشارِ خطوط و چین شکن های دلفریب مقصدش همان انگشتر است. تحفه‌ای که این دنیا برایش به جا گذاشته است. این انگشتر پاداش همه رنج هاست. پاداش همه صبوری‌ها، دردها، از دست دادن‌ها. حرف مردم ها. خونِ دل خوردن‌ها. معامله خوبیست لابد. اما فقط انگشتر نیست که نمی توان از آن چشم برداشت. تنها انگشتر دلربایی نمی کند. بالاتر از آن انگشتر چیزی وجود دارد که چشم را ساکن می‌کند و به فکر فرو می برد. آن جا که پوست آب رفته است. آن جا که خالی شده است. آنجا که تختِ پادشاهیِ رنج در آن جاخوش کرده است. آن جای خالی…. امان از رنجها …آخ از دست‌ها  …آخ.

 

پینوشت: عکس از صابر ابر است و اگر موسیقی را دوست داشتید آن را از اینجا دانلود کنید.

 

 

چرا اینستاگرام را دوست ندارم؟

پیش‌نوشت: من مدت زیادیست که کاربر اینستاگرام هستم. تقریبا از همان زمان قاب‌های مربعی. هرچند یک مدت غیر فعال بودم و دوباره به آن بازگشتم. تنها معیارم برای استفاده از آن اینست که یک بستر آسان و قابل دسترس برای آرشیو کردن عکس‌هاست. و می‌توان عکس‌های زیادی را هم در آن دید. اکانت‌هایی که دنبال می کنم اکانت‌هایی هستند که عکس می‌گذارند و مربوط به تبلیغات یا یک کسب و کار اعم از کافه یا شهر کتاب و… نیستند. همانطور هم که می‌دانید من یک تازه وارد در دنیای هنر عکاسی هستم و این نوشته تنها نظر شخصی من و تجربه این روزهای من است که دوست داشتم آن را مکتوب کنم.

من معتقدم کسی که می‌خواهد در دنیای عکاسی پیش برود، باید عکس زیاد ببیند. همین شده که این روزها بیش از پیش عکس می‌بینم. در این بالاو پایین کردن ها و اسکرول‌ها متوجه یک سیر مشابه و خاص در عکس‌ها شدم.

همانطور که شما هم می‌دانید و اعداد و ارقام هم می‌گویند اینستاگرام یکی از پرکاربردترین رسانه‌های اجتماعیست. استفاده روز افزون از آن سبب شده که در دورانی زندگی کنیم که تولید انبوه تصاویر بیداد می‌کند. و مشکل آن جاست که در میان این همه عکسی که توسط افراد تولید می‌شود، بسیاری از آن ها از یک قالب و فرم و محتوا پیروی می‌کنند.

اینطور به نظر می‌رسد که یک قالب مشخص برای عکس‌ها وجود دارد که اگر از آن پیروی کنی به سرعت می‌توانی به یک جایگاه در اینستاگرام دست پیدا کنی و به عنوان یک عکاس پردرآمد شناخته شوی. منظورم اکانت‌های فیک یا استفاده از ربات‌ها نیست. منظورم دقیقا خود عکس‌ها هستند. عکس‌هایی که توسط افراد واقعی گرفته می‌شوند.

پیدا کردن یک مدل زیبارو و گرفتن عکس از زاویه‌های خاص از او، چیدمان و دیزاین میز محل کار، سفرهایی که افراد می‌روند و عکس‌هایی که در آنجا گرفته می‌شوند، عکس‌هایی که از عروس‌ها و دامادها و مراسم آنها گرفته می‌شود، عکس‌هایی که از کودکان گرفته می‌شود، عکس‌هایی که از بناها گرفته می‌شوند همه و همه یک قالب و فرم خاص دارند.

حتی ویرایش عکس‌ها هم چنین است. استفاده از تم آبی زنگاری و نارنجی، ویرایش افراطی پوست و تخریب و از بین بردن حالت طبیعی آن، ویرایش چشم‌ها. و این موضوع تنها در اکانت‌های افراد ایرانی دیده نمی‌شوند، حتی اکانت‌های خارجی هم از یک قالب و فرم استفاده می‌کنند. عکس‌های منظره و رنگ مصنوعی آبی آسمان و حالت مصنوعی ابرها و انعکاس‌ها و بازتاب‌های بیش از اندازه مصنوعی که اگرچه عکس را زیبا کرده اما طبیعی نیست. و مهمتر از آن یک قالب تکراریست.

جایی به نقل از راس ویلسون می‌خواندم که اصلی‌ترین خصوصیت هنر، خودانگیختگیِ اثر هنریست. سوزان سونتاگ هم در کتاب درباره عکاسی که این روزها مشغول مطالعه آن هستم حرف جالبی می‌زند:

«اکثر مردم عکاسی را همانند هر فرم توده‌ای هنر، به عنوان یک هنر به کار نمی‌گیرند. عکاسی برایشان یک رسم اجتماعی، روش مقابله با اضطراب و ابزار قدرت شده است»

به نظر من اینستاگرام این روزها دیدگاه افراد را از هنر عکاسی به صنعت عکاسی تقلیل داده است. چند روز پیش زمانی که با یک کارمند که در یک دفتر آموزش عکاسی کار می کرد صحبت می‌کردم میگفت: من قبل از اینکه وارد این دفتر بشوم و عکس‌ها را ببینم نظرم این بود که عکاسی اصلا هنر نیست. یک دوربین داری و عکس می گیری. اما از زمانی که اینجا آمدم و بیشتر مطالعه کردم و عکس‌های برتر از عکاسان مشهور را دیدم متوجه شدم هر شخص یک نگاه خاص دارد و این نگاه خاص است که آن عکس‌ها را منحصر به فرد و ماندگار کرده است.

در نتیجه اینکه از اینستاگرام دلزده شدم و شاید در طول روز فقط چند عکس باشد که توجه من را جلب کند و باعث شود روی آن تامل کنم. مشکل اینجاست که بسیاری از اشخاصی که در هنر عکاسی استاد هستند اکانت اینستاگرام ندارند یا اگر هم داشته باشند معمولا عکس‌هایشان را در اینستاگرام نمی گذارند. گمنام بودن و دزدیده شدن بعضی از عکس‌ها هم مشکلی ست که گویا همه با آن کنار آمدند. حتی بسیاری از آن‌ها در وب‌سایت‌هایشان یک آلبوم کوچک از آثار شناخته شده‌شان دارند و عکس‌ها و کارهای جدیشان را در وبسایت آپلود نمی‌کنند.

به هرحال این دستپخت تکنولوژیست. و حداقل من که راهکاری به  ذهنم نمی‌رسد.

 

نورها ما را به کدام سو می‌برند؟

عموما گفته می‌شود که عکاسی نوشتن با نور است. همانطور که یک نویسنده از کلمات برای نگارش استفاده می‌کند، عکاس از نورها کمک می گیرد. استفاده هوشمندانه و تکنیکال از نور در ثبت یک عکس از بنیادی ترین و اصلی ترین نکات عکاسی به شمار می‌رود که عکاس در بدو ورود به این رشته باید آن را فرا بگیرد.

علاوه بر اهمیت فنی نورپردازی و نورسنجی، استفاده از نورها می تواند جلوه هنرمندانه ای به عکس‌های ما ببخشد و عنصر احساس را در عکس‌هایمان پررنگ کند.

گاهی نورها تجلی امیدند. گاهی خشن و تند و تیز. گاهی نرمی و لطافت سپیده دم را آشکار می‌کنند. گاهی تازیانه می‌زنند. گاهی همه آنچه که هست را پدیدار می‌کنند. گاهی تنها آنچه که باید دیده شود را نشان می‌دهند. گاهی به وقت خستگی قلقلک‌مان می‌دهند. گاهی می‌رقصند. اما همیشه نورها هدایتگرند. راه را نشان می‌دهند. راه زندگی را.

در عکس‌ها نورها را دنبال کنید ببینید به چه چیزی می‌رسید؟ کدام بخش از عکس پررنگ است؟ کدام احساس تقویت شده است؟ بعد بروید در زندگی معمولی، در روزمرگی‌ها. نورها را دنبال کنید. ببینید نورها شما را به کدام مسیر رهنمون می‌کنند؟ نگاه کنید کجای زندگیتان را نور حیات بخشیده است؟

 

صابر ابر

 فرناندز بارسیا

ادریس خسروی زاده

سیامک تقی‌زاده

محسن اولیایی

فرزان شمس

سری مطالب عکس‌لاگ

شادی قدیریان عکس هایش را می‌سازد

صفحه وبسایتش را که باز می کنی، از همان ابتدا متوجه می‌شوی با یک عکاس ویژه روبرو هستی. شادی قدیریان از عکاسان نامدار معاصر است که ردپای نگاهِ منحصربه فرد و مفهومی اش را می‌توان در ظاهر خانه الکترونیکی اش و در بدو ورود به خوبی مشاهده کرد.

او که از شاگردان استاد بهمن جلالی به شمار می‌رود، نمایشگاه ها و گالری های متنوعی را در ایران و جهان به نمایش گذاشته است. شادی قدیریان با استفاده از صحنه پردازی‌های متفاوت عکس هایش را خلق می‌کند. دیدگاه مفهومی و انتقادی او در مجموعه عکس هایش کاملا مشهود است. وی در مصاحبه اش با سایت عکاسی اشاره کرده بود که پروژه عکاسی مجموعه مربع سفید تنها هفت روز به طول انجامید اما یک سال و نیم برای موضوع آن وقت صرف کرد و تک تک کادربندی‌ها و قاب‌ها را در ذهنش پیدا کرد و در نهایت چیدمان آن را انجام داد.(+)

در میان مجموعه آثار شادی قدیریان ، مجموعه‌ی زنان قاجار شهرت جهانی دارد. در این مجموعه او با نشان دادن زنان درحالیکه پوشش قاجار و سنتی دارند و در دست یا اطرافشان ضبط صوت، گیتار و یا سایر ابزار آلات مدرن وجود دارد احساس آشفتگی و سردرگمی میان سنت و مدرنیته را بازتاب داده است.

مجموعه دیگری از او که چنین نگاه انتقادی تند و تیزی در آن دیده می‌شود، مجموعه غرب از شرق است.

به نظر من شادی قدیریان بیش از آنکه عکس بگیرد تصویر را می‌سازد. او دغدغه‌ای در ذهنش دارد و فکر می‌کند که چگونه آن را به دیگران نشان دهد. هرچند که بعد از خلق و ساخت عکس ها مخاطب را آزاد می گذارد تا برداشت خودشان را از عکس هایش داشته باشد.

در ادامه چند نمونه از کارهای او را می‌بینیم:

 

 

از مجموعه زنان قاجار
از مجموعه زنان قاجار
از مجموعه زنان قاجار

 

از مجموعه هیچ هیچ

 

از مجموعه شاپرک خانوم

 

از مجموعه غرب از شرق

 

از مجموعه رنگی باش