برای مرگ این چیز نافهمیدنی

 

هیچ وقت نتوانستم بفهممت. نتوانستم بفهمم چگونه یک آدم، یک زندگی، یک وجود با تمامِ افکار، عواطف، احساسات، باورها را می‌گیری و بعد گرد فراموشی را روی آن آدم می‌پاشی. پوف. تمام می‌شود آن آدم. نیست می‌شود.

چگونه می‌توان این اندازه بی‌رحم بود؟ چگونه می‌توان شور زندگی را در لحظه‌ای و در کسری از ثانیه نابود کرد؟

چگونه می‌توان عشق را به فراموشی بدل کرد؟

هیچ وقت نتوانستم به عنوان پدیده‌ای طبیعی به تو نگاه کنم. هیچ وقت نتوانستم تو را یک پدیده بیانگارم.

همیشه در ذهنم تو موجودی بودی بی‌رحم که یکی یکی آدم‌هایی که دوستشان داشتم، که حتی ندیدمشان، که حتی خواندمشان، که حتی تنها عکسی از آن‌ها دیدم را برمی‌داری و می‌بری و من خشکم می‌زند.

یک زمانی یک جایی نوشته بودم تنها برای انتقام از تو زندگی می‌کنم، برای انتقام از تو وجودم به حرکت در می‌آید، در تکاپوام، تلاش می‌کنم. برای اینکه ثابت کنم تو هیچ چیز نیستی و این زندگیست که قوی‌تر است و این من هستم که قوی ترم. این من هستم که همچنان آدم‌ها را دوست خواهم داشت و به آن‌ها عشق خواهم ورزید. این من هستم که از عشق ورزیدن ناامید نمی‌شوم.

هنوز با تو سر جنگ دارم وتو مصرانه خودت را در خواب‌هایم وارد می‌کنی. می‌دانم می‌خواهی آرامش را از من بگیری. می‌خواهی مرا تسلیم کنی. من اما از تو متنفرم.

بیش از آنکه از تو بترسم، از تو متنفرم. اما از تو هم می‌ترسم. از اینکه می‌دانم روزی مرا هم انتخاب می‌کنی و تمام می‌شود و از من هیچ باقی نمی‌ماند مگر همین کلماتی که در این وقت صبح با بغضی که گلویم را می‌فشارد وارد دنیای عظیم و بی سر و ته وب می‌کنم.

می‌خندی. می‌خندی از سادگی ام. از اینکه فکر می‌کنم اینها می‌ماند و من دارم خودم را اینجا جاودانه می‌کنم. من اما آگاهم. آگاهم به میرا بودنم در پهنه‌ی هستی. آگاهم که در کل این جهان این کلمات هیچ‌اند.

اما صبر کن. اینجا من هستم که به تو لبخند می‌زنم. می‌دانی چرا؟ چون تا زمانی که هستم عشق می‌ورزم. چون عشقی پایان ناپذیر در وجودم نسبت به آدمها و زندگی وجود دارد که اگر چه روزی با من ناپدید می‌شود اما تا زمانی که هستم همچنان شعله‌ور است و می‌جوشد. چون اگر چه تمام می‌شوم اما عشقم بدون مرز است.

پینوشت: به بهانه مرگ فروه ناموری؛ زنی که با سرطان خندید، جنگید، دردکشید و رفت. مرگ خود نویس روسی را تمام کرد.

پینوشت۲: عکس را روزبه روزبهانی گرفته است.

3 thoughts on “برای مرگ این چیز نافهمیدنی

  1. سلام بر پریسا عزیز.
    نویسنده و روانشناس اگزیستانسیال عزیز ، یالوم هم در بستر مرگ است . آخرین کتاب اش را هم قرار است توی همین وقت ها منتشر کنه.
    این لینک رو بخونی بیشتر با شرح و بسط و مصاحبه با یالوم آشنا میشی .
    http://bit.ly/2i8bSza
    شاید هم خبر داشته باشی.
    این جمله اش خیلی قشنگه :
    ” از یالوم پرسیدم دلمشغولی همیشگی‌اش در مورد مرگ آیا باعث آرام‌ترشدن فکر و خیالش شده، فکر و خیال اینکه ممکن است به‌زودی از دنیا برود. در جواب گفت: «به نظرم این دل‌مشغولی کار را راحت‌تر می‌کند ”

    ارادتمند
    سعید فعله گری

    1. مرسی سعیدجان
      این مصاحبه را نخوانده بودم و نمی‌دانستم در بستر بیماریست، البته از کتاب آخرش خبر داشتم کم و بیش. در فیس‌بوکش نظر سنجی برای عنوان کتاب راه انداخته بود.
      بالخره عنوان اخرش شد: من شدن. عنوان خیلی جالبیست.
      ممنونم که این مصاحبه را برایم فرستادی، وقتی حرف‌های یالوم در کتابش یا در مصاحبه‌هایش را می‌خوانم علاوه بر لذتی که می‌برم، می‌توانم به راحتی چارچوب ذهنی‌اش را درک کنم. یالوم واقعا تاثیر بزرگی در زندگی من گذاشت، به همین بهانه مطلب بعدی را درباره‌ی او نوشتم. باز هم ممنونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *