برای آن‌هایی که هنوز لذتِ وبلاگ‌نویسی را درک نکردند

 

 

من درباره وبلاگ‌نویسی در این وبسایت و وبلاگ قبلی‌ام مطالبی را نوشته بودم. که می‌توانید آن‌ها را اینجا پیدا کنید. (+ +)

با این حال مدت‌هاست دوست دارم درباره تجربه‌ کنونی‌ام در وبلاگ‌نویسی بنویسم. نوشته‌ی جرأت نویسندگی شاهین کلانتری و کامنت‌های آن بهانه‌ای شد تا آن را به وقت دیگری موکول نکنم.

 

مسیری که در وبلاگ‌نویسی باید طی کرد

فکر نمی‌کنم کسی باشد که در وبلاگ‌نویسی به اندازه‌ی من خودش را بابت نوشته‌هایش سرزنش و یا توبیخ کرده باشد و به خودش برچسب‌های متفاوت زده باشد. اوایل، وقتی که وبلاگ‌نویسی را جدی‌تر شروع کرده بودم به شدت خودم را عذاب می‌دادم، مدام سرزنش می‌کردم و ایده‌هایم را به بهانه خوب نبودن با دستانم دفن می‌کردم. حدود دو یا سه چهار ساعت یا حتی‌ یک روز برای پروراندن ایده‌ای وقت می‌گذاشتم و در نهایت آن چیزی که منتشر می‌کردم، آن‌چنان رضایتم را جلب نمی‌کرد. آن‌هایی که از ابتدا خواننده ‌ی این وبلاگ بوده باشند می‌دانند که بارها خواستم وبلاگ‌نویسی را به بهانه‌های متفاوت کنار بگذارم. کلمات آینه‌ی تمام‌نمای من بودند و من از این بابت خجالت می‌کشیدم. هنوز هم که می‌نویسم وقتی در انتها به نوشته‌ام نگاه می‌کنم می‌بینم بیش از هر چیز خودم و افکار و عواطفم را به تحریر درآورده‌ام. خودی که کامل نیست، ناقص است و پر از اشتباه.

اما من راه دیگری به جز این راه نمی‌شناسم. به جز نوشتن و نوشتن و نوشتن و کنار گذاشتن همه‌ی ترس‌هایی که درونم وجود دارد. راه دیگری دیگری جز اشتباه کردن برای من متصور نیست. من برای خودم راه دیگری را پیدا نکردم. نمی‌گویم اکنون یک نویسنده‌ی قدَرم و یا مدت زمانی که برای نوشتن صرف می‌کنم کوتاه‌تر شده؛ اگرچه که تغییر کرده ام، اگرچه که نسبت به قبل احساس بهتری دارم، نوشته‌هایی دارم که دوستشان دارم و هربار که می‌خوانمشان، خودم را تحسین می‌کنم، اما هنوز هم نوشته‌هایی دارم که سطح رضایتم را برآورده نمی‌کنند. هنوز هم ممکن است برای یک جمله، یک ساعت دنبال کلمه‌ای مناسب بگردم و حتی پیدا هم نکنم و آن جمله را کنار بگذارم. هنوز هم ایده‌های دارم که گاه با دست خودم و به خاطر ترس‌هایم آن‌ها را در نطفه از بین می‌برم و نمی‌پرورانم و بعد پشیمان می‌شوم و شب‌ها خوابشان را می‌بینم.

اما مسیر وبلاگ‌نویسی به گمانِ من و برای من همین است. مسیری که در آن‌ اشتباه می‌کنی، مسیری که هزاران هزار کلمه و جمله زباله تولید می‌کنی تا یک جمله از نوشته‌ات به دلت بنشیند، تا نوشته ای را بارها و بارها برای خودت بخوانی و خودت را برای آن تحسین کنی. این مسیری است که باید آن را طی کرد.

 

آیا وبلاگ‌نویس مسئول است؟!

یکی از دلایلی که وبلاگ‌نویسی و انتشار نوشته‌ها را در ابتدا برایم سخت می‌کرد این بود: من مسئولم دربرابر چیزی که می‌نویسم، به این معنا که نوشته‌ام باید ارزش وقت دیگران را داشته باشد. و به عبارت صریح‌تر نوشته باید ارزش ایجاد کند.

اما اکنون که سوالی که از خودم می پرسم این است: چه کسی تعیین می‌کند که نوشته‌ی من ارزش وقت دیگران را دارد یا ندارد؟ چه کسی می‌تواند این ارزش را بسنجد؟ آیا من مسئولم که دیگری نوشته‌ی من را خوانده و به نظرش جز جملاتی مبهم و یک مشت احساسات لحظه‌ای چیزی به نظرش نرسیده؟ آیا دیگریست که ارزش نوشته‌ی من را تعیین می‌کند؟ چه کسی تعیین می‌کند که نوشته‌ی من به درد می‌خورد یا نه؟

ممکن است ما نوشته هایمان را چون بار سنگینی بر دوش خودمان احساس کنیم و اگر خوب نبودند خودمان را به خاطرش سرزنش کنیم. مگر ما قرار است همه نوشته‌هایمان کامل و جامع باشند؟ مگر قرار است نوشته‌هایمان همیشه قابل بحث، تردید، تحلیل، ارزیابی و یا… باشد؟ آنچه برای من ایجاد ارزش می‌کند ممکن است برای دیگری نکند. نمی‌شود نوشته‌های ما برای همه آدم‌ها ایجاد ارزش کند.

من فکر می‌کنم تنها کسی که می‌تواند تعیین کند که نوشته‌اش منتشر شود یا نه، خود نویسنده است. راستش را هم بگویم حتی خود نویسنده هم نمی‌تواند چنین چیزی را تعیین کند. چه بسیار مطالبی که نوشتم و از منابع و قسمت‌های متفاوت جمع‌آوری کرده‌ام و ساعت ها برای آن وقت گذاشتم و ممکن است واقعا به کار هیچ کس نیامده باشد و حتی اشتباهاتی هم داشته است و چه شعر و دل‌نوشته‌هایی که جمله‌ای در آن بوده که خواننده را به فکر واداشته و شاید انگیزه‌ای برای نوشتنش شده است. ما نمی‌توانیم بفهمیم که نوشته‌های ما در چند نفر اثر گذاشته‌اند، چند نفر را به فکر واداشته‌اند، چند نفر را تغییر داده اند، چند نفر را خشمگین کرده‌اند، چند نفر خوابشان گرفته و صفحه‌ی وبلاگ ما را بسته‌اند و چند نفر با همان یک نوشته ما را دنبال کرده‌اند. شاید تا حد کمی با ابزارهای تکنولوژیک بتوانیم بفهمیم ولی به واقع نمی‌توانیم بفهمیم.

 

لذت وبلاگ‌نویسی شعار نیست، تجربه‌ است

هنوز یادم نمی‌رود که برای برخی نوشته هایم چه قدر زمان گذاشته‌ام، چه قدر کتاب خوانده‌ام، چه قدر وبسایت ها را گشته‌ام، چه قدر موسیقی پلی کردم، چه قدر فکر کردم، چه قدر نخوابیدم و چه قدر در رویاهایم و در صفحات صبحگاهی‌ام قلم زدم و نوشتم تا یک نوشته، نوشته شود. اکنون که به هفت ماه پیش نگاه می‌کنم یا به همین چند روز پیش، می‌توانم معنی دقیق کلمه‌ی عرق ریزی روح را درک کنم. واژه‌ای زیبا اما برای من پر معنی. برای من یک واژه نیست، چیزیست که لمس کردمش. چیزیست که تجربه کردمش، چیزیست که از نبودش خودم را مرده متحرک دانسته‌ام. چیزی است که هر بار که وبلاگ‌نویسی را به خاطر نامساعد بودن شرایطم کنار می‌گذارم مرا دوباره جذب می‌کند. چیزی است که باعث می‌شود حس کنم روحم زنده است. عرق می‌ریزد. این را می‌فهمم. درک می‌کنم. یک رنج شیرین است این واژه. رنجی که به وجودت احساس زنده بودن می‌بخشد، و همین شیرینش می‌کند.

هرکسی که وبلاگ‌نویس باشد، هرکس که نویسنده باشد این واژه را تجربه کرده است.

 

و حرف آخر…

یک زمانی تب استعداد مطرح بود، مردم دنبال استعدادهایشان می‌گشتند و خودشان را از لذت‌ها و تجربه‌های دیگر محروم می‌کردند. حالا جایش آزمون‌های تیپ‌شناسی و شخصیت شناسی آمده است. نه که بخواهم آن‌ها را نفی کنم که خودم اتفاقا یکی از سایت‌های خوب شخصیت شناسی را دنبال می‌کنم. (سایت تیپ‌شناسی نوین) اما قرار نیست چون در تیپ شخصیتی ما نویسنده بودن مطرح نیست یا چون شهودی یا احساسی یا منطقی یا درونگرا نیستیم، پس لذت‌هایی را هم از خودمان دریغ کنیم. به قول خانم جولیا کامرون «اگر کاری را دوست دارید خواهش می‌کنم انجامش دهید» اگر هم که دوست ندارید من عقب می‌ایستم و تمام قد احترام می‌گذارم.

 

2 thoughts on “برای آن‌هایی که هنوز لذتِ وبلاگ‌نویسی را درک نکردند

  1. سلام
    مقاله خوبی بود ! ولی خیلی کلی بود به نظرم ، یکم موارد عملی هم بهش اضافه می شد کلی کار راه می انداخت .
    بگذریم باعث شد ، یه مقاله مفصل ترجمه کنم و اینجا بزارم :
    http://appzweb.ir/articles/webmagazine1.htm
    استفاده ازش برای تمام موجودات زنده آزاده ( البته اگه قابل استفاده باشه )
    موفق باشید

    1. سلام ممنون از توجهتون
      قصد من هم خیلی عملی نبود. بیشتر یک جور انگیزه بخشی برای شروع بود.
      مقاله رو نگاه کردم، ممنون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *