شکوفایی تن و جان

پیش نوشت۱: مدت هاست می خواهم درباره کتاب شکوفایی تن و جان که به تازگی از آقای ماکارنکو به لطف دوست عزیزم یاور مشیرفر خوانده ام، مطلبی بنویسم. علت طولانی شدن این زمان به نوعی به کمال طلبی من برمی گردد. می خواستم یادداشتی که می نویسم در خورِ این کتاب و آقای ماکارنکو باشد. اما دیدم هرچه می گذرد فرصت از دست می رود و من دست به قلم نمی برم. کمال طلبی را کنار گذاشتم و امیدوارم که کاستی های این مطلب را از من بپذیرید.
قطعا قدرت کلمات و تاثیر گذاری تک تک واژگان و مفاهیمی که ماکارنکو در این کتاب گنجانده بیش از توان من برای معرفی این کتاب است. بنابراین اگر حوصله خواندن این متن طولانی را ندارید همین لحظه پیشنهاد می کنم این کتاب را در فهرست خواندنی هایتان قرار بدهید.
پیش نوشت۲: پیش تر که کتاب منظومه پداگوژیکی آقای ماکارنکو را می خواندم درباره ایشان و آن کتاب نیز مطلبی نوشته بودم که می توانید آن را اینجا پیدا کنید.(+)

توصیف ماکیسم گورکی از ماکارنکو
“چه کسی می توانست تا این درجه بطرزی غیر قابل شناختن صدها کودک را که زندگی با وضعی چنین قساوت بار و تحقیرآمیز مچاله شان کرده بود تغییر دهد؟ آنتون سیمونویچ ماکارنکو بدون تردید آموزگاری پر استعداد است. شاگردان کولونی واقعا او را دوست دارند و درباره او با چنان لحنی پر افتخار صحبت می کنند که گویی آن ها خودشان ماکارنکو را درست کرده اند. او به ظاهر سخت گیر، انسان کم حرف و سنش کمی از چهل سال بالاتر است، بینی بزرگ و چشمان تیزبین و خردمند دارد، او به ٖآموزگاری نظامی و روستایی از زمره “آرمانی ها” شباهت دارد. با صدایی خفه و یا گرفته و سرما خورده صحبت می کند، با تانی حرکت می کند، برای سرکشی به همه جا فرصت می کند، همه چیز را می بیند و هریک از شاگردان کولونی را می شناسد و از هر شاگرد با پنج کلمه چنان تصویر می کشد که گویی از طبیعت و سرشتش عکس فوری برداشته است. ظاهرا در وجودش این احتیاج تکامل یافته است که ضمن عبور بطرزی غیر مشهود کودکان را نوازش کند و به هریک از آنان سخن دل انگیز بگوید و برایشان تبسم کند و بسر تراشیده شان دست نوازش بکشد…”

درک روشن از کتاب داستان پداگوژیکی
همانطور که در مطلب پیشین اشاره کرده بودم، منظومه پداگوژیکی مرا کاملا سردرگم و آشفته کرده بود. چراکه در تمام لحظات ِ خواندن آن کتاب در تردید و تحیر و تفکر بودم که چگونه آقای ماکارنکو توانسته از چند پسر بچه ی بزهکار و لجام گسیخته یک هسته قوی تربیتی برای کولونی اش ایجاد کند!
اگر بخواهم در یک کلام خلاصه کنم کتاب شکوفایی تن و جان به مانند یک دیکشنری برای کسانی که منظومه پداگوژیکی را خوانده اند عمل می کند. ماکارنکو در این کتاب به بررسی و تشریح اصول و اسلوب های تربیتی پرداخته که می توان مثال ها نمونه های آن را در منظومه پداگوژیکی به آسانی مشاهده کرد.

او در ابتدای این کتاب هدف تربیتی را از دیدگاه خویش مطرح می سازد:
“هدف تربیت از نظر من طرح شخصیت و خصوصیت بشری است. من در مفهوم خصوصیت تمام مضمون شخصیت یعنی ویژگی نمودهای بیرونی و اعتقادات درونی، تربیت سیاسی، معلومات و به طور کلی همه چشم اندازهای شخصیت بشری را وارد می سازم.”

نگرش سیستمی آقای ماکارنکو
همچنین گمان من در مورد اینکه ماکارنکو به تعلیم و تربیت نگاه سیستمی داشت، درست از آب درآمد. در این کتاب می توان موارد متعددی را مشاهده کرد که منطبق بر این نگاه است. در مقدمه این کتاب که توسط ب. کیوان نوشته شده آمده است:
“ماکارنکو با تاکید بر مساله تشکیل و صورت بندی کلکتیویته ی کودکان یادآور می شود که یکی از اصول اساسی سازمان خوب و یا یک سازمان دوام پذیر کلکتیویته ای، توجه دائمی به «قانون تحرک کلکتیویته» است. براساس این اصل کلکتیویته همواره باید هدفی دربرابر خویش قرار دهد که دستیابی به آن مستلزم کارو کوشش باشد. طرح یک سلسله از هدف ها برای شاگردان که نیل به آن ها مستلزم کوشش های سازمان یافته جمعی باشد، شرط اساسی گسترش کلکتیویته، پیوستگی و تبدیل آن به عامل تربیتی است.”
یا جای دیگری که در مورد مجموعه اسلوب تربیتی خویش به وضوح اشاره می کند:
“هیچ اسلوبی جدا از مجموع همه اسلوب های دیگر که سیستمی را تشکیل می دهند، از حیث نتیجه به تنهایی نمی تواند سودمند و یا مضر باشد.”

جایگاه زیبایی شناسی در علم پداگوژیکی
ماکارنکو در شکوفایی تن وجان در باب نکات متعدد سیستم تعلیم و تربیت از جمله اهداف آن، کار، سنت، تشکیل گروه ها، بازی. تنبیه و تشویق، زیبایی شناسی، انضباط، احترام به شخصیت فرد و البته توقع بالایی که باید از هر فرد انتظار داشت قلم می راند.
در این میان توجه ویژه ی او به امر زیبایی شناسی در نحوه پوشش کولونیست ها برایم بسیار جالب توجه بود. او در قسمتی از کتاب بیان می کند:
“من معتقدم کودکان حدالامکان باید خوش لباس باشند. به نحوی که اعجاب دیگران را بربیانگیزانند. در قرن های گذشته اشراف لباس های زیبایی می پوشیدند. این امر وسیله تفاخر و شکوه طبقه ی ممتاز بود. در کشور ما کودکان، قشر ممتاز جامعه را تشکیل می دهند و براین اساس حق دارند زیباترین لباس ها را بپوشند. من در مقابل هیچ چیز عقب نشینی نمی کنم و زیباترین اونیفورم را به مدرسه اختصاص می دهم. اونیفورم راحت و زیبا به پیوستگی اجزا کلکتیویته کمک می کند. خلاصه اینکه خوش لباسی اداره کلکتیویته را پنجاه درصد راحت تر می کند.”

نه تنها در مساله اونیفورم که موارد بسیاری از جمله تشکیل گروه، تعیین نماینده گروه و… مرا به این فکر واداشت که بسیاری از اصول تعلیم و تربیت که در مدارس امروزما به کار گرفته می شود البته فقط از جهت ظاهر شبیه آن چیزی است که آقای ماکارنکو در این کتاب درباره آن صحبت کرده است.

توقع، احترام و انضباط
ماکارنکو هم چنین اصل توقعِ توامان با احترام را در جای جای نوشته هایش به اشکال گوناگون گوشزد می کند. من فکر می کنم این باور اصلی اوست:
” توقع از فرد و احترام به او عنصر واحدی را تشکیل می دهند و دوچیز متفات نیستند. توقع های ما مبین احترام ما نسبت به نیروها و امکانات فرد است و احترام ما توقع هایمان را از فرد در خود منعکس می سازد.”

همچنین درباب انضباط، ماکارنکو بر این عقیده است که “انضباط نمی تواند مبتنی بر خودآگاه باشد. زیرا حاصل تمام پروسه تربیتی است نه برخی تدابیر مخصوص.”
“انضباط محصول مجموع فعالیت های تربیتی است که روندهای آموزش و پرورش، تربیت سیاسی، سازماندهی خصوصیت، برخوردها، درگیری ها و حل آنها در کانون کلکتیویته، روندهای دوستی. اعتماد، خلاصه همه پروسه های تربیتی من جمله روندهایی چون فرهنگ. پرورش جسم و غیره را در برمی گیرد.”
او تاکید دارد: “انضباط هرگز از راه موعظه و یا تعبیر و تفصیل اصول آن بوجود نمی آید.”
او در جای دیگری اشاره جالبی می کند: “هیچ گاه از اعضای کلکتیویته ام درخواست نکردم که دزدی نکنند، زیرا به این مساله واقف بودم که نمی توانم آن ها را قانع کنم، ولی از آن ها می خواستم که سرساعت بیدار شوند و کار را به انجام برسانند. البته آن ها دست به دزدی می زدند و من موقتا آن را ندیده میگرفتم.”

بی شک زیباترین جمله ای که از ماکارنکو خواندم و گمان نمی کنم از یادم برود، در باب همین موضوع است:
انضباط توقع بدون تئوری است. این ساده ترین کلامی است که می توان درباره انضباط گفت، بی آنکه خود را در انبوه تحقیقات روانشناسی سرگردان کنیم.

من چگونه فکر می کنم؟
من نمی دانم شما چگونه فکر می کنید اما من عقیده دارم زندگی فرصتی است برای ساختن خویش نه پیداکردن خویش. خانواده ما به عنوان یک نهاد پایه و بعدتر مدرسه وجامعه ما به عنوان نهاد گسترده تر بی نقص نبوده اند. چه بسیار آموزش های اشتباهی که منجر به باورها، رفتارها و عاداتی شده است که ما را از جاده اهداف و آینده درخشانی که د رذهن داریم منحرف می سازند.

این کتاب برای من فرصت و تاملی دوباره بود برای نگاه به خویشتن. من فکر می کنم هرکدام از ما باید آقای ماکارنکو خودمان باشیم و همانند او آن گوهرارزشمند سرشتمان را ببینیم و پرورش دهیم و به کمال برسانیم.

پینوشت: دوستان متممی خوبم اگر مایل به مطالعه این کتاب هستید. در کامنت ها به من اطلاع بدید تا براتون ارسال کنم.

6 thoughts on “شکوفایی تن و جان

  1. سلام، از طریق فرم ارتباط با شما؛ درخواستی را مطرح کردم و لطف می‌کنید، ببینید و اطلاع دهید. ممنونم. چشم‌ انتظارم…

  2. ای وای بر من… آخه خواهر جان یه جا درست درمون اسمتو بنویس ! من توی کامنت قبلی شما را برادر خطاب کردم. لطفا قبل از تایید اصلاحش کن. دوست دارم وبلاگت را مرتب بخوانم فکر میکنم از اون آدمها هستی که هم نشینیت عقل و دین بیفزاید پریسا جان

    1. لطف داری به من نجمه عزیز
      تو قسمت درباره من هم عکس و هم اسمم هست، البته فکر می‌کنم باید کاملتر بشه:)

  3. سلام پریسای عزیز، از وبلاگ دوستان متممی با سایت شما آشنا شدم و مدتی است نوشته‌هایت را می‌خوانم و لذت می‌برم. بسیار روان و دوست داشتنی می‌نویسی.
    خیلی ممنونم از معرفی این کتاب به همراه منظومه پداگوژیکی به لیست خواندنی‌هایم اضافه شد.

    1. سلام شهرزاد عزیزم
      امیدوارم برایت مفید باشد، کتاب های خیلی خوبی هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *