دستاوردهای سفر

قرار بود در قسمتی دیگر درمورد چیزاهایی که قبل از سفر و در زمان سفر ذهنم را درگیر کرده بود، جداگانه مطلبی بنویسم.این پست می تواند یک جمع بندی برای نوشته های من  محسوب شود:

یک: دستاورد سفر.

از دستاوردهای سفر رفتن، آن هم تنهایی اینست که احساس توانمندی و ارزشمندی را مضاعف می کند و مهارت ارتباطی او را بالا می برد. به عبارت دیگر تنهایی سفر کردن یک روشی است که به آدم یاد می دهدچگونه گلیمش را از آب بیرون بکشد

دو:مشکلات عکاسی مستند

عکاسی از سوژه های انسانی در بافت شهری بسیار سخت است. ، راستش خودم هم فکر می کنم یک شکلی از تجاوز به حریم شخصی دیگران محسوب می شود و به همین دلیل برای من عکاسی از مردم رشت بسیار مشکل بود. مخصوصا وقتی دوربین دیجیتال داشته باشی، در اینصورت مساله دیگری هم افزوده می شود، مخاطب سریع متوجه حضور عکاس و دوربینش می شود. و همینست که یا ژست می گیرد که آن لحظه ناب از دست می رود یا ناراحت می شود که این دوربین ها و لنزها برایمان زندگی نمی گذارند!

در کل فکر می کنم لازمه سبک مستند، ملازمت یک دوربین آنالوگ و مهارت های ارتباطی قوی باشد.

با همه این سختی ها چیزی که به من جسارت داد برای عکاسی از مردم شهر، تجلی و ظهورِ شورِ زندگی آنان بود راستش به سرم زد یک روزی یک نمایشگاه از شور زندگی که در اقوام مختلف ایران نمایان است برپا کنم.

سه: حماقت با جسارت فرق دارد.

تنهایی سفر کردن از نوع جسارت است، اما اگر بدون مدیریت و برنامه ریزی عمل کنی می تواند این جسارت تبدیل به حماقت شود.راستش به عنوان کسی که دومین سفرش را تنهایی آغاز می کرد، قطعا نگران بودم که اتفاق ناخوشایندی شیرینی این سفر را به کامم تلخ کند . همین هم سبب شدبا اینکه دوست داشتم بیشتر بمانم و یا جاهای متنوع تری بروم، اما حتی در زمان بندی هم از برنامه ای که رفیق اهل سفر چیده بود تخطی نکردم.و خب خوش هم گذشت:)

چهار: و اما آزادی

من دربرابر کسانی که می گویند طبیعت، سنت،مذهب و جامعه به زنان ظلم کرده، می گویم باشد اصلا شما درست می گویید اما راه حل عملی چیست؟ حسرت بخوریم و نقش قربانی جنسیت مان را بازی کنیم و همه آن هایی که نام بردی  را مقصر بدانیم و یا اینکه بگردیم مرز آن دایره اختیار را پیدا کنیم؟
به نظر من ازادی یعنی قدرت انتخاب و این مستقل از جنسیت است. و قدرت انتخاب بیش از انکه در جامعه بیرونی نمود داشته باشد، باید در ذهن شخص تجلی پیدا کند. باور من این است که اسارت بیش از هرچیز زاییده قیدهای ذهنی ماست که خودمان برای خودمان تعیین می کنیم. قیدهایی از جنس «من نمی توانم»، «من مجبور هستم»، «من زن هستم!» حتا اگر شخصی به من عبارت آخر را بگوید به او می گویم باشد زن باش اما زن توانا باش. اصلا نمی خواهم وارد بحث های دیگری بشوم ، فقط تعریف خودم را می گویم. زن توانا یعنی زنی که در مشکلات و سختی ها و محدودیت ها به مرز دایره اختیاراتش فکر می کند. این که چگونه بتواند آن را بهینه کند. زنی که حسرت نمی خورد فکر می کند. زنی که پشیمان نمی شود و از زن بودنش منزجر نمی شود.
من زن توانا را انسانی می دانم که آرمان های خودش را می شناسد و برای رسیدن به آن ها انتخاب هایش را هوشمندانه مدیریت می کند. بر مهارت هایش می افزاید. زن توان برای من زنی ست که حرکت می کند حتا وقتی احساسات زنانه اش اوج می گیرند.
زن توانا زنیست که احساساتش را دست مایه ضعیف بودنش نمی شناسد بلکه بلد است آن ها را مدیریت کند.
برای من زنی که انتخابش کدبانوگریست و با عشق به فرزند آوری و تربیت فرزندانش میرسد، کتاب می خواند، برمهارت های خانه داری اش می افزاید، با مهرو محبتش همسرش و کودکانش را سیراب می کند، زنی که بدنش را فرسوده نمی کند و حتی از خودش دربرابر سوختگی های آشپزی مراقبت می کند زن تونااست.
همانطور هم زنی که به موفقیت در کسب وکارش فکر می کند، مهارت های شغلی اش را بالا می برد و درحامعه ی اش به شکلی دیگر حضور موثر دارد زن تواناست.
من هر دو این زن ها را می ستایم و همینطور همه زنان توانای دیگر را که قبل از آن که زن بودنشان را بشناسند انسان بودنشان را پذیرفتند و برای آن احترام قائلند.

 

6 thoughts on “دستاوردهای سفر

  1. سلام…میخواستم بگم خوشحالم که دستاوردهات چند کلمه ای به ارزشهای زندگیم اضافه کرد و باید بگم که به اشتراک گذاشتنِ دستاوردهای ارزشمندت،ارزش دستاوردهات رو دوچندان کرد.به خاطر این لطفت سپاس گذارم.
    راستی من دو روزی هست که با وبلاگت آشنا شدم.تا الان که خسته نشدم و کلی لذت بردم.فک کنم حالا حالاها در خدمتت هستم.
    مرسی فقط همین.

    1. سلام خیلی خوشحالم که دستاوردهام برای شما تونسته مفید واقع بشه. این خاصیته نوشتن هست، نه تنها به من کمک م یکنه بلکه شاید بتونه برای کس دیگری هم موثر باشه.
      ممنونم از همراهیت.

  2. در مورد تنهایی سفر کردن یه تصور شخصی دارم از اینکه لذت بردن از این سبک سفر، به درون گرا یا برونگرا بودن شخصیت افراد وابستگی زیادی داره. حداقل در مشاهدات محدود من کسانی که از سفر تنهایی لذت میبرن بیشتر درونگرا بوده اند. مشخصه ای که میشه اونها رو شناخت هم شاید این باشه که مدت زیادی هست که به این سبک سفر میکنن و البته از تنهایی در سفر لذت میبرن. احساس خوشی در تنهایی به نظرم فاکتور مهمی هست چرا که ما افراد برونگرایی رو داریم که سفر را به تنهایی آغاز میکنن و در طی مسیر با مردم ارتباط برقرار میکنن و لذت رو در ارتباط با مردم تجربه میکنن.
    چند باری بدون همسفر به سفر رفتم. اگرچه شاید بخاطر برونگرا بودن خودم، در بخشهایی که کاملا تنها میشدم لذتی رو تجربه نکردم ولی در درونم باور دارم بعد از برگشت از این سفرهای نسبتا طولانی، دیدگاهم به زندگی تغییر کرده است.

    1. جعفر عزیز
      به نظرم احساس خوشی در تنهایی اگرچه که به درونگرا بودن و دریافت انرژی از درون بستگی دارد و با نظرت موافقم، اما فکر می کنم بیشتر از درونگرا بودن لازم است آدم لذت های کوچک خودش را بشناسد. یعنی یک درونگرا هم اگر لذت های کوچک خودش را نشناسد می تواند سفر به تنهایی برایش سخت باشد. البته این تنها یکی از المان هاست و من نمی خواهم تعمیمی بدهم. حرفم این بود که علاوه بر درونگرایی و برونگرایی برای لذت بردن از تنهایی، چیزهای دیگری هم شاید باشد.
      امروز از یک آدم اهل سفر و درونگرا و کسی که لذت های کوچک خودش را هم می شناخت، جمله ای خواندم که دوست دارم برایت نقل کنم: «گاهی ما مسیر را تغییر می دهیم، گاهی مسیر ما را تغییر می دهد.»

      ممنونم از کامنت خوبت و خوشحالم که با تو و بسایت عالی ات آشنا شدم.

  3. پریسا جان! نوشته هات خیلی خوب شدن! شاید هم خوب بودن!!!!
    خیلی خوشحالم که کلی تجربه های باحال از سفر کردنت جمع کردی!
    چالش هایی که ذکر کردی، واقعا جالب و واقعی هستن و خیلی از علاقه مندان به سفر و عکاسی تجربه ش کردن! خدا رو شکر کن که خانمی و در زمان عکاسی اجتماعی، محدودیت های کمتری داری! اگه ما آقایون از هر جنسیتی عکاسی کنیم، محکومیم و احتمالا کار تا کلانتری و … میکشه! دو بار تجربه تلخ باعث شد دنیای عکاسی رو برای همیشه کنار بذارم.
    وب سایتی هست به نام سبکتر! که چندتا نویسنده خانم که تجربیات سفرهای جسورانه را دارند، داخلش مطالب و تجربیاتشون رو منتشر می کنند.

    1. ممنونم که مطالبمو می خونی و به من لطف داری بنیامین جان
      راستش من تا حالا چنین تجربه ای نداشتم ولی درکل فکر می کنم کمی برنامه ریزی می خواد کمی هم شانس:)
      وبسایت بچه های سبک تر رو دارم، ممنونم از معرفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *