تقریبا یک ماه است که ورزش را در برنامه روزانهٔ خودم قرار دادم و هر روز بعد از نوشتن صفحات صبحگاهی سی دقیقه ورزش میکنم. راستش این اتفاق به صورت ناگهانی افتاد. همیشه میخواستم ورزش را جدیتر بگیرم و نمیشد. به اصرار یکی از دوستانم زمانی که برای یک سفر طبیعت گردی آماده میشدم، باید از لحاظ جسمانی قوی تر میشدم و این بود که به کمک یک ویدیو سی دقیقهای ورزش روزانه را شروع کردم.
یکی از اتفاقات خوبی که هنگام ورزش برای آدم می افتد، حس زنده بودن است. (که البته خیلی ها آن را به “سلامتی” تعبیر میکنند اما من دوست دارم آن را همان “زنده بودن” بنامم) هنگام ورزش فکر میکنم می توانم درونم را شفافتر ببینم، تلاشِ بیوقفهٔ قلبم برای خونرسانی به قسمتهای متفاوت و کوبیدن نبضم به دیواره پوست، نوید آن را میدهد که بدنم خودش را برای سختترین فعالیتها آماده کرده است. حجم عظیم هوایی که ریههایم را مثل یک بادکنک پر و خالی میکند. کشیدگی عضلات و ماهیچهها مرا آگاه میکند قدرت بدنیام میتواند بیش از آنچه که فکر میکنم باشد.
احساس نشاطی که بعد از ورزش در تنم میدوید و حال خوبی که بعد از سفر نصیبم شد مرا بر آن داشت تا به طبیعتگردی و کوهپیمایی میل پیدا کنم. همین شد که پنجشنبهها را یا در کوه و طبیعت سیر میکنم یا اگر فرصتش پیش نیاید در پارک میدَوم.
کوه پیمایی از آن دسته ورزشهای سخت است و اگرچه که من به سطح حرفهایاش فکر نمیکنم و بیشتر برای آرامش درونی خودم آن را پی میگیرم، اما به هر حال نمیتوان منکر مشکلات و سختی راه شد. هرچند اعتراف میکنم که برای من همین سختی انگیزهای برای ادامه دادن آن است.
طبیعت به آدم یاد میدهد که صبور باشی. که راه را ادامه دهی، هرچند سنگلاخ باشد و هر چند که طولانی به نظر برسد. طبیعت به آدم یاد میدهد گه گاه که خسته ای بنشینی، نفسی تازه کنی و بعد دوباره بلند شوی و حرکت کنی. راه های پیچ در پیچ، که گاهی عریض میشوند و گاهی باریک، برای من نشانهای از مسیری است که در زندگی باید طی کنم. طبیعت برای من تصویری از زندگیم است که باید آن را به خاطر بسپارم.
هر قدمی که برمیدارم، افکار آشفتهام را یکی یکی جا میگذارم و سبکتر میشوم. با هر نفس نفس زدن در شیبهای تند مسیر و قطره قطره عرق ریختن ناآرامیها و پریشانیها را از وجودم میکَنم، انگار که روحم را از زنگار ناراحتیهای روزمره پاک کنم.
گاه که میایستم و از بلندای کوه به مسیر طولانی که طی کردهام نگاه میکنم، لبخند رضایتی بر چهرهام مینشیند و خودم را بیشتر دوست میدارم.
وقتی در مسیر، کوهنوردی مرا میبیند و خدا قوتی میگوید یاد آدمهای مسیر زندگیام میافتم که مرا حمایت میکنند و انگیزهام را برای ادامه دادن بیشتر.
ارمغانای که طبیعت برای آدمهای صبور و قوی دارد، همان حس رضایت و خرسندی و سبکی و رهاییست که در انتهای مسیر نصیبت میشود و به یکباره وجودت را پر میکند. و مگر غیر از این است که همین حس نشانهای برای ادامه زندگی است؟
خیلیم عالی خانم حسینی مطالب خوبی نوشتید جای تشکر داره واقعا، ورزش خیلی خوبه و با ورزش کردن میشه پیشگیری کرد از بروز هرگونه بیماری و امراض در آینده و همچنین باعث نشاط و شادابی ما میشه و اوج لذت بردن از ورزش رو میتونیم به ورزش کردن در طبیعت و محیط باز اشاره کرد مثل کوهنوردی و…
خانم حسینی اگر اجازه بدین بنده لینک مطلبتون رو در وبلاگم به عنوان پیوند روزانه قرار بدم تا طبیعت دوستان استفاده کنن و لذت ببرن
خیلی ممنونم از توجهتون و زمانی که برای خواندنش گذاشتید. هرچند این روزها کمتر کوهپیمایی میکنم و این یادداشت شما به یادم آورد که باید هرچه سریعتر یک برنامه بگذارم:)
بله البته، باعث خوشحالی من هست. ممنونم از لطفتون.
اول اینکه بسیار خوشحالم که ورزش را در برنامه روزمره خود قرار دادید تبریک میگم! دوما با نظر شما کاملا موافقم ورزش از یک سو جهت تندرسی و سلامت بدنی بسیار مفید و ارامش ذهنی مهم است و از یک سوی دیگر قدم هایی که در این مسیر برمیداری بسیار فرد را پخته می کند و باعث می شود دید او نسبت به زندگی بازتر شود.
ممنون از نظرتون. همینطوره که فرمودین.