یک نمونه‌ نقد عکس‌ بر مجموعه واقع‌نمایی‌های مهدی مقیم نژاد

 

نمونه- نقد عکس- مهدی مقیم نژاد۱
مهدی مقیم نژاد- گالری شش

 

من درباره نقد عکس در این وبسایت یادداشت هایی منتشر کردم. پیش‌تر اشاره کرده بودم نقدهایی که جنبه‌ی تکنیک محور در آن‌ها برجسته باشد، کمک چندانی به فهم ذهنیت عکاس نمی‌کنند و به مخاطب هم اجازه نمی‌دهند که به فهم عمیق عکس دست پیدا کند.(+)

چند روز پیش که در جست‌وجو‌هایم به وبسایت مهدی مقیم‌نژاد برخوردم، متوجه شدم ایشان آدرس نقدهایی که بر عکس ها و نمایشگاه‌هایشان نوشته شده را در وبسایت خود قرار دادند. (+)

این شد که بعد از خوانش آنها از آقای مقیم نژاد اجازه گرفتم تا بخشی از نقدی که محمد پرویزی بر مجموعه واقع‌نمایی‌ها در دوهفته‌نامه‌ی تندیس نوشته را در اینجا به عنوان یک نمونه‌ برای حرف‌هایم بیاورم.

محمد پرویزی در یادداشتش ابتدا به بارز‌ترین جنبه‌‌‌‌ی عکس‌ها یعنی استفاده از تکنیک فتومونتاژ می‌پردازد. و پس از معرفی آن، به دنبال پاسخی برای این سؤال می‌گردد که چرا مهدی مقیم نژاد از این تکنیک بهره گرفته و به کار بردن آن باعث بروز چه نتایجی در آثارش شده است.

پس از آن عکس‌های مقیم‌ نژاد را دسته بندی کرده و برای هر کدام یک نمونه می‌آورد. من یکی از مثال‌هایش را انتخاب کردم. در نهایت پرویزی شیوه‌ی روایت عکس‌ها را مورد بررسی قرار داده و سپس در جمع‌بندی عنوان این نمایشگاه را با توجه به صحبت‌هایش واکاوی می‌کند.

از آنجا که من بخشی از مطلب را انتخاب کردم (و از این بابت عذاب وجدان دارم) حتمن پیشنهاد می‌کنم برای درک بهتر عکس‌ها نقد کامل را در اینجا مطالعه کنید.

از این به بعد هم سعی می‌کنم نقدهایی که به نظرم بسیار مفید هستند و سبب می‌شوند سطح دانش ما در زمینه‌ی عکاسی افزایش پیدا کند را در وبسایتم منتشر کنم.

 نکته: قسمت‌های مهم را پررنگ کردم، در متن اصلی اینگونه نیست.

 

واقعیت یا امر واقعی

واقعیت آن چیزی است که پیرامون ماست. اما امر واقعی را باید اثبات کرد.

ژاک لاکان

مهدی مقیم نژاد گزیده‌ای از آثارش را با عنوان «واقع‌نمایی» در گالری ۶ به تماشا گذاشته است. واقعیت در عکس‌های به نمایش درآمده در این گالری از درهم‌آمیزی و تلفیق دو یا چند واقعیت پیشین به سرانجام رسیده‌اند. این شیوه از دخالت کردن را امروزه در لوای دانش و تفکر مونتاژ (در این زمینه فتومونتاژ) باز می‌شناسیم.

آنچه در این روش اهمیت دارد، درک وجوه تکنیکال در فرایند کار مونتاژ نیست، بلکه بررسی نتایج آن است، چرا که مونتاژ در گام نخست صرفاً فرایندی از کار به حساب می‌آید.

حیطه و میزان دخالت‌ها در اثر  نشان می‌دهد عکاس در چه سطحی از آن استفاده کرده و در کاربست آن چه نتایجی گرفته است. و بارها مهم‌تر؛ آیا او در این شیوه‌ٔ کاری توانسته به روش بیانی منسجم در این مدیوم دست یابد؟ برای درک این نکته باید بر اساس آنچه بر دیوار نمایشگاه آویخته شده دریابیم، دخالت‌ها به چه نیتی انجام گرفته‌اند؟ و یا این امکان در قالب رسانه‌ای چون عکاسی چه فضایی را در این عکس‌ها گشوده و یا پیش برده است؟

چنین پرسش‌هایی می تواند مرز تأویل را از یک سو و از دیگر سو جهان‌بینی (بن‌مایهٔ فکری) را نشانه رود.

از یاد نبریم دخالت کردن اینجا مفهومی کلیدی‌ است؛ چرا که اثر به تنهایی نشانگر و آشکارکننده‌ عمق درگیری و نمایانگر میزان و حیطهٔ دخالت‌هاست. دقیقاً می‌توان از خود اثر فهمید: آیا عکاس در گیرودار کیفیت عناصر باقی مانده و یا توانسته به ساختار آنها نفوذ کند؟

آگاهی از حدود و نحوه‌ٔ به کارگیری توان عکس ها و همنشینی آنها برای رسیدن به موقعیت تازه فراتر از مهارت‌های نرم‌افزاری متکی به بینش و تفکر است.  عکس‌ها تفکر مونتاژ را آشکار می‌کنند. در اینجاست مرز بین بازی با عکس‌ها و یا کاری فکری با آنها ناخواسته به مخاطب سرایت می‌کند. پاسخ کاملی را از این فرایند گرفتن مبتنی بر پیش رفتن روش‌مند در آنهاست و چنین عزمی بی‌شک پشتوانه‌ٔ منسجم فکری می‌طلبد.

به همین دلیل فتومونتاژ نیرو و توش و توانش را نه از رسانه‌ها و محیط گرافیکی بلکه از بار فکری می‌گیرد. رسانه‌هایی که شیوه‌ٔ اجرایی‌شان متکی به نرم‌افزار و یا محیط مجازی‌اند، به شدت نقش اندیشه در آنها مهم و حیاتی‌ست.

مثل خود عکاسی که از فرط سادگی در ابزار و در میانهٔ همه‌گیر شدن آن، هر عکسی را در تعریف خود جا می‌دهد. اما، از میان هزاران عکاس معدود افرادی را به خاطر می‌سپرد.

آنیت عکس

 

نمونه- نقد عکس- مهدی مقیم نژاد
در میانه بادهای شرقی- مهدی مقیم نژاد

 

پیرامون آنیت عکس و تأثیر تکان‌دهنده‌ٔ لحظه‌های ناب بسیار چیزها نوشته‌اند. عکس می‌تواند واقعیت را در آنیت حاضر کند. نه لحظه بلکه لحظه‌ٔ واقعی. واقعی بودن در اینجا به معنای باورپذیر شدن اتفاق است. قدرت جادویی عکس در ثبت لحظه‌های تکرارناپذیر، این رسانه را همچنان بیانگر نگاه داشته است. این مؤلفه تجربه‌‌های عکاسی را با طیف وسیعی از تجربه‌های بصری جدا می‌کند.

دسته‌ٔ دوم از عکس‌های مقیم‌نژاد دقیقاً در موقعیت سوم وضعیتی را پیش کشیده‌اند تا آنیت اتفاق در آن حاضر شود. در این عکس‌ها اکنون حاضر است و شدیداً متکی به زمان حال هستند.

نمونه‌ٔ کامل چنین تجربه‌ای را می‌توان در عکس شماره‌ٔ ۲ [عکس بالا] مشاهده نمود. این عکس حقیقتاً هول‌انگیز است. چنین وضعیتی فقط در توان این رسانه (در گستره هنرهای تجسمی) بازنمود و یا قاب‌شدنی‌ است. لحظه‌ٔ به یادماندنی. درک ابعاد فشرده‌ٔ زمان. تجربه‌ای نابه‌هنگام از آوار حجمی ناخواسته در کسری از ثانیه.

ما فقط با چشم دوربین عکاسی این صحنه را به یاد خواهیم سپرد. ما دقیقاً می‌توانیم از زاویه راوی (چشم) دوربین این هول آور را حس کنیم. موقعیت اول عکس، که ما از درون آن به ورطه‌ٔ هول‌انگیز آسمان می‌نگریم، در آستانه‌ٔ تخریب است. خرابه‌ای که ریزش سنگ‌ها را باور پذیر می‌کند.

اینجا درست زیر این طاق، که ما از دریچه‌های آن به آسمان می‌نگریم، نه سرپناه جای امنی‌ است و نه آسمان نویدبخش. موقعیت‌آفرینی در تجربه‌هایی از این دست بسیار نیازمند دقت و آگاهی‌ است. با کمی اغراق این عکس به ورطه‌ٔ فراواقعی سقوط می‌کرد. در این نقطه کار کردن شدیداً شکلی از خطر کردن است. کمی آن سوتر و گاهی بدون آگاهی تجربه‌‌ها به ورطه‌ٔ فراواقعی و یا به ورطه‌ٔ تخیل ذهنی می‌انجامند.

تخیل ذهنی به آن دسته از دخالت‌ها در عکس گفته می‌شود که موقعیت‌ها ما را به وضعیت‌های نامعلوم ذهن می‌کشاند. عناصر بی‌استدلال و کنار هم و یا در همه چیز شناور می‌شوند. جهانی که با تمام جذابیت‌هایش چون پایش را تمام و کمال از زمین بریده باورپذیر نخواهد شد. ما آنها را به سختی و شاید بتوان گفت در بیشتر مواقع نمی‌فهمیم.

واقع‌نمایی و واقعیت عکس‌ها

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در شکل طبیعی و در زندگی هر روزه‌ به صورت عملی بر آنچه در میدان دیدمان حاضر می‌شود، دخالت می‌کنیم. در بیشتر مواقع و یا غالباً کمتر درباره‌ٔ وجوه دخالت‌هایمان با یکدیگر صحبت می‌کنیم. کافی‌ست احساس‌مان را دربارهٔ آنچه دیده‌ایم، بیان کنیم. آن وقت خواهیم دید، زبان در هر شکل بیانی خود تکه‌هایی از وجوه افتراق‌ها را آشکار می‌کند.

ما جهان پیرامون‌مان را مثل هم نمی‌بینیم. این بدین معنی است که واقعیت پیرامون‌مان (در حوزه ادراک) خود شکلی از واقع‌نمایی است. واقعیت خود را به طرق مختلف بر ما آشکار می‌کند. و بنابه پیش‌داوری‌ها و پیش‌فرض‌های ما معنا می‌شود.

مهدی مقیم‌نژاد احساس‌های پیشازبانی‌اش را و هر آنچه را می‌دیده، به عکس اضافه و یا بیان کرده است. تا تکه‌های از واقعیت را به امر واقعی بدل کند. بدین منظور می‌توان همه‌ٔ آن‌ها را واقعیت دانست. اما واقعیتی که واقع‌نماست. اطلاق واقع نمایی برای واقعیت از این حقیقت سرچشمه می‌گیرد که واقعیت ساخته و پرداخته‌ٔ تأویل‌های شخصی‌ است و هر تأویلی خود شکلی از واقع‌نمایی است.

محمد پرویزی، دوهفته‌نامه‌ی تندیس، شماره‌ی ۱۶۹، اسفندماه ۱۳۸۸

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *