«مهمترین مسالهای که در مورد فمینیسم وجود دارد این است که ما جنبش فمینیستی نداریم، بلکه جنبشهای فمینیستی داریم.»
این نقل قول از آقای حمید سوری> معلم نازنین من است که در کلاس زیباییشناسی فمینیسم مطرح کردند. فکر میکنم این مسأله، یکی از مهمترین نکاتیست که باید درباره بحث فمینیسم به آن توجه کرد. در این یادداشت میخواهم تا حدی به آن بپردازم. این یادداشت حاصل آموختههای من در کلاس ایشان است. البته در آینده دقیقتر و با جزییات بیشتر این مباحث را موشکافی میکنم.
****
این روزها مباحث گوناگون و متنوعی پیرامون فمینیسم مطرح میشود. اگرچه که ما فمینیسم را به صورت منسجم و جدی از میانهی قرن نوزده داریم، اما با این حال، اکنون آن قدر فمینیسم گسترده شده که دیگر قابل تعریف نیست.
به بیان دیگر، اگرچه مشترکات زیادی بین کسانی که خودشان را فمینیست مینامند وجود دارد که یکی از مهمترینشان تلاش برای ایجاد برابری و عدالت است، اما در جزییات، گاه تضادهای پررنگی را میان فمینیستها میبینیم.
برای مثال برخی هرزهنگاری را به شدت رد میکنند و میگویند هرزهنگاری تبدیل کردن بدن زن به یک کالاست. برخی دیگر معتقدند این مساله امری اختیاری است و به خود شخص بستگی دارد. اگر او موافق باشد هیچ اشکالی هم ندارد. و گروهی دیگر موضع آموزشی میگیرند و بر این باور هستند که این تصاویر برای کسانی که در شرایط نامناسب فرهنگی هستند و نمیتوانند خودشان مستقیمن چنین تجربهای داشته باشند، میتواند نکات آموزشی در پی داشته باشد.
بنابراین وقتی وارد بحثهای فمینیستی میشویم، در همان ابتدا با تنوع دیدگاهها مواجهیم. برخی ممکن است زن را اسطوره ببینند. و تواناییهای فوقالعادهی او را در مواجهه با سختیها ستایش کنند و گروهی دیگر سعی دارند فارغ از جنسیت به دنبال برابری باشند و به مقیاس کلانتری توجه کنند.
بدین ترتیب شناخت این جنبشها اهمیت فراوان مییابد. اما به طور کلی میتوان گفت، فمینیسم یک جنبش سیاسی انتقادی است که میخواهد ساختارهای اجتماعی سنتی و نهادهای قدرت را به پرسش بگیرد و نقد کند. فمینیستها معتقدند که زنان، عامدانه، از شرکت در مسائل اجتماعی و فرهنگی کنار گذاشته شدند.
لیندا ناکلین منتقد فمینیست، در مقالهای بسیار مهم با عنوان «چرا هیچ زن هنرمند بزرگی وجود نداشته است؟» همین امر را بررسی میکند. او پاسخ میدهد اگر ما در تاریخ هنر زن هنرمند بزرگی نداشتهایم به این دلیل است که واقعن نداشتیم.
او پاسخی بس تأملبرانگیز میدهد و میگوید این طور نبوده که زنان هنرمند بزرگی بوده باشند و ما فراموششان کرده باشیم و آن ها را در نظر نگرفته باشیم، اگرچه تعداد زن انگشتشماری زن هنرمند بودهاند اما آنقدر تأثیرگذار نبودند. او معتقد است ساختارهای اجتماعی، آکادمیهای هنر و نهادهای قدرت به زنان اجازه ورود و عرض اندام ندادند. و به همین دلیل ما زن هنرمند بزرگی نداشتیم.
بنابراین هدف بسیاری از فمینیستها این نیست که زنان را به زور در تاریخ و یا فرهنگ جا بدهند، بلکه آنها خواستار تغییر زیرساختهای اجتماعی هستند. در زمینهی هنر، آنها بر آن بودند تا تاریخ هنر سنتی را تغییر بدهند.
حال با این مقدمه میخواهیم جنبشهای فمینیستی را بررسی کنیم.
موج اول فمینیسم
بر سر اینکه موج اول فمینیسم چه زمانی آغاز میشود، اختلاف نظر وجود دارد، با این حال بسیاری آغاز آن را میانهی قرن ۱۹ میدانند و که معتقدند تا میانهی قرن ۲۰ هم ادامه داشت. این تشکلها بیشتر در کشورهای صنعتی مانند انگلستان، آمریکا، فرانسه پا میگیرند.
فمینیستهای این دوران بیشتر به دنبال حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و شهروندی خود و به ویژه حق رأی هستند. آنها میخواهند با تصحیح قوانین، این حقوق را بدست بیاورند و در همین جهت تظاهرات میکنند.
آنها به حضور در فضاهای عمومی گرایش دارند، نمیخواهند در خانه بمانند و این مسأله را به چالش میکشند که چرا جایگاه زن در خانه است.
در آن زمان تکریمهای توخالی وجود داشت که زنان را به ماندن در خانه ترغیب میکرد، از جمله اینکه وظیفه اصلی زن مادرانگیست و شأن زن آنقدر بالاست که نباید وارد محیط سخت و پرتنش کار بشود. و فمینیستها این تکریمها را بر نمیتابیدند.
ژان ژاک روسو میگوید: “هدف زن در ارضای خواستههای مردان است و آموزش زنان باید به همین امور محدود بشود… وظیفهی زن مادرانگی است.“
زنانِ طبقه متوسط عمومن درخواست حق رأی، حق ورد به مراکز آموزش عالی و اصلاح لباس زنان را داشتند. لباس زنان تا پیش از این چندلایه، سخت و تنگ بود و کرستهایشان از فلز ساخته میشد. به همین دلیل این موضوع یک درخواست مهم برای آنها به شمار میرفت.
کلمهی فمینیسم هم در همین قرن و در سال ۱۸۷۲ توسط یک فمینیست هلندی به نام Mina Kruseman در نامهای به الکساندر دوما استفاده شد و در اواخر این قرن فراوان مورد استفاده قرار گرفت.
موج دوم فمینیسم
موج دوم فمینیسم از سال ۱۹۶۸ شروع میشود. و تا دههی ۷۰ این موج ادامه دارد. فمینیستهای موج دو رادیکالترین فمینیستها هستند. برخی از آنها انجمن قطعه قطعه کردن مردان را بوجود آورده بودند.
این دوران، دوران جداسازی است. زنان و مردان. فمینیستهای موج دو به ویژگیهای ذاتگرایانهی زنان اشاره داشتند. برای آنها زن، ویژگیهایش و حساسیتهایش اهمیت فراوانی داشت.
فمینیستهای موج دو میخواهند زنان را از مردان متفاوت ببینند. تجربهی خاص زنانه را ارزشمند تلقی میکنند و به ستایش زن میپردازند. برخی از آنها میگویند نیازی به مردان ندارند.
مبارزهی زنان در این دوران عمومیتر و رادیکالتر میشود. فمینیستهای موج دو خواهان تغییر در مسائل جنسیتی، خشونت علیه زنان، حق تولید مثل، حق طلاق و … هستند. آنها تلاش میکنند که هنرمندهای فراموش شده و زنان مهم و اثرگذار در تاریخ را کشف کنند.
اندیشههایی که سیمین دوبووار در کتاب جنس دوم مطرح میکند به نوعی از همین اندیشههاست که بنیادهای مردسالاری را در آن به پرسش میگیرد.
موج سوم فمینیسم
موج سوم فمینیست دهه ۸۰ آغاز شد و آنها به نوعی تعریف ذاتگرایانهی زنانگی را به چالش کشیدند. فمینیستهای موج سه این مسأله که زن ذاتن دارای چنین ویژگیهاییست را به پرسش گرفتند.
آنها با نگاه پساساختارگرایانه به مسائل برابری میپردازند. به بیان دیگر آنها دنبال این نیستند که زنان فراموش شده را بیابند، بلکه میخواهند آنچه مورد توجه واقع نشده را مورد توجه قرار بدهند.
دغدغهی فمینیستهای موج سه، تنها زنان نیستند. آنها فراتر میروند و به رنگینپوستها و نژادهای مختلف هم توجه نشان میدهند. برای آنها جنسیت تنها مساله نیست. رنگین پوست بودن، نژاد و طبقه هم مساله به شمار میرود.
آنها معتقدند که اگر ما با نابرابری مخالف هستیم، با تبعیض مخالف هستیم، مساله نابرابری تنها در مورد جنسیت اتفاق نمیافتد. اگر فقط به زنان توجه کنیم، در واقع ما هم رنگین پوستها را نادیده گرفتیم. آنها مساله نابرابری را در مقیاس کلانتر بررسی میکنند و به تک تک مشکلات نمیپردازند.
از دهه ۸۰ به بعد همان طور که دیدیم، تعریف فمینیسم گستردهتر شد. اکنون دیگر تنها مساله زنان مهم شمرده نمیشود. این گستردگی باعث شده برخی افراد از موج چهارم فمینیسم یا دوران پسافمینیسم حرف بزنند. هرچند که هنوز استدلالها و تئوریهای قوی و محکمی برای این موج تعریف نشده است.
تلاش من در این یادداشت آن بود که نشان بدهم اکنون فمینیسم تعریف مشخصی ندارد. و اگر ما خودمان را فمینیست میدانیم، خوب است آگاه باشیم که چه دغدغههایی داریم. صرفِ پیروی کردن از یک مد و یک کلمه راهگشا نیست. زمانی اثرگذاری اتفاق میافتد که ما به تئوری و ایدئولوژیهایمان آگاه باشیم و همسو با آن گام برداریم.
یادداشت دیگری در این زمینه:
ماری کاسات، هنرمند و نقاش زنان فعال
در پس نقدهای ما چه تئوریهایی پنهان است؟