از همان ضربالمثل قدیمی که میگوید: «فرزندِ آدم مثل بادام است و نوه مثل مغز بادام» می توان حدس زد که رابطه نوهها و مادربزرگها برای همه آدمها فراتر از یک رابطه گرم و صمیمانه است. رابطهای که دورادور است اما لذتِ آن وصف ناشدنیست.
قربان صدقه رفتنها، ناتوانیها، مهربانیها، لالاییها و گاهی اشتباه تلفظ کردنهای اسامی عجیب و غریب تکنولوژی که لبخند نمکین مادربزرگها را به همراه دارد هرگز فراموش نمیشوند. از هیچ و ذهن و خاطرهای فراموش نمیشود.
این هفته از سری مطالب عکسلاگ به موضوع مادربزرگها پرداختم. شاید جالب باشد بدانید صابر ابر و گروه همراهش این روزها درگیر پروژه “تا هفت خانه آنورتر“ هستند. در این پروژه که از سال قبل آغاز شده است، آنها مهمانِ خانه صد مادربزرگ در تمام نقاط ایران هستند و با آنها آشنا میشوند. یکی از عکسهایی که انتخاب کردم از این مجموعهی درحال تکمیل انتخاب شده است. با مراجعه به صفحه اینستاگرام آن میتوانید عکسهای بیشتر ی از این پروژه دوستداشتنی را ببینید.
آرش نقیزاده
سلام
من هیچوقت لذت داشتن مادربزرگ و البته پدربزرگ را درک نکردم. اما همیشه همنشینی و صحبت کردن با مادرجون ها رو دوست داشتم و دارم. مخصوصا آرامش و صفای بی نظیرشون و قصه های قدیمی و هزارتا چیز دیگه که میشه باهاشون عشق کرد.
درسته زهرا، واقعا گپ زدن با اونها صفای خاص خودشو داره.