علیه تفسیر ، نگاهی تازه به هنر

سوزان سونتاگ- علیه تفسیر

 

با آن که ارادتی بیش از اندازه به سوزان سونتاگ دارم، اما هنگامی که مقاله‌ی علیه تفسیر او را مطالعه کردم، گیج و مبهوت شدم. سوزان سونتاگ منتقد محبوب من، بیش از آنکه در اثر هنری به محتوا توجه داشته باشد، فرم را ارجح‌ می‌داند. تا آنجا که یادم می‌آید کتاب درباره عکاسی بیشتر به مسائل و مشکلات زمینه‌ای و تاریخی رسانه‌ی عکاسی اشاره می‌کرد و همین امر باعث شد، تعجبم دوچندان شود. درنتیجه با کنجکاوی بیشتر بر آن شدم تا کتاب علیه تفسیر را بخوانم.

این کتاب مجموعه‌ای از مقالات است که در سال‌های ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ نوشته شده‌اند. در دو مقاله‌ی ابتدایی یعنی علیه تفسیر و درباره‌ی سبک، سونتاگ موضع خود را درباره تمایز فرم و محتوا بیان می‌کند. در مقاله‌های بعدی او آثار هنرمندان را بررسی می‌کند. در اینجا او تنها به هنرهای تجسمی نمی‌پردازد بلکه ادبیات، موسیقی، تئاتر و دیگر هنرها را نیز درنظر می‌گیرد. هر کدام از مقالات او واکاوی آثار یک هنرمند (که می‌تواند نویسنده یا کارگردان باشد) از منظر فرم است، با همان تعریفی که او در دو مقاله‌ی نخست بیان می‌کند.

آنچه که سونتاگ درمقابل آن جبهه می‌گیرد، محتواییست که از منظر اخلاق و جامعه به اثر الصاق می شود. سونتاگ هنر را صرفاَ امر اخلاقی نمی‌داند و در مقاله‌ی علیه تفسیر ریشه‌ی توجه به محتوا در اثر هنری را در دوران یونان می‌جوید. او می‌گوید:

«از نظر افلاطون هنر نه فایده‌ی مشخصی دارد و و نه به معنای دقیق کلمه حقیقی است … در نزد افلاطون و ارسطو، نظریه محاکاتی هنر رابطه‌ی تنگاتنگی با این فرض دارد که هنر همیشه ماهیتی فیگوراتیو و پیکرنما دارد.»

از دیدگاه سونتاگ، هنر در چارچوب این مسأله نیاز به دفاع پیدا کرده و بدین ترتیب محتوا اهمیت یافته و به جز ضروری اثر هنری بدل شده و فرم، بخش فرعی در نظر گرفته شده است. در ادامه او بررسی می‌کند که این ویژگی در عصر مدرن نیز از بین نرفته و به شکل دیگری در جریان بوده است.

بنابراین همان‌طور که مجید اخگر در مقدمه‌ی کتاب می‌گوید سونتاگ را نباید یک «منتقد فرمالیست» دانست بلکه او «ما را به درک غنی‌تر و دیالکتیکی‌تر از مفهوم فرم دعوت می‌کند» و موضع‌گیری سونتاگ بیش از آنکه دربرابر محتوا باشد، در مقابل تفکریست که هنر را به عنوان یک مددکار اجتماعی درنظر می‌گیرد.

سونتاگ در آخرین مقاله‌ی کتاب، فرهنگ و حساسیت تازه‌ای را در هنر عنوان می‌کند که لزوما با هدف پرورش اخلاق همگام نیست. به عبارت دیگر، او بر این باور است که هنر دچار افول نشده، بلکه کارکردی تازه و نو یافته است که باعث شده بسیاری از هنرمندان در واکنش به آن به «زیبایی‌شناسانی خودآگاه» بدل شوند. منظور از این عبارت آن است که هنرمندان، خودآگاه به موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی واکنش نشان می‌دهند، اما نه به صورت کلیشه‌ای و نخ‌نما شده که هنر را یک پیام‌آور بدانند. هنرمندان با درکی که از روح زمانه‌ی خود دارند زیبایی‌شناسی ویژه‌ای می‌آفرینند که ما را نسبت به جامعه حساس‌تر می‌کند.

از دیدگاه او «یک اثر هنری بزرگ صرفا (یا حتی در درجه نخست) محمل مجموعه‌ای از ایده‌ها یا احساسات اخلاقی نیست. بلکه در درجه‌ی اول شی‌ای است که آگاهی و حساسیت ما را دگرگون می‌کند».

بنابراین واضح است که دلیل توجه و اصرار سونتاگ به فرم، کارکرد تازه‌ای است که در هنر پدید آمده و از سوی برخی منتقدین تفسیرمحور مورد انتقاد قرار گرفته است. کارکردی که نه لزوما اخلاقی و نه مذهبی است بلکه معیارهایی نو را تعریف می‌کند که هدف آن ایجاد آگاهیست.

 

یادداشت‌ مرتبط

سونتاگ شدن یا نشدن؟ مساٰله این است!

 

3 thoughts on “علیه تفسیر ، نگاهی تازه به هنر

  1. سلام من فکر میکنم که فرم خیلی مهمتره و اصلا محتوا در هنر یع عنصر غیر ضروریه
    ممنون بابت متن خوبتون مشتاق شدم کتابرو بخونم..

    1. نظر من این است که هر دو در هم تنیده شده‌اند. و باید هر دو را به مثابه‌ی یک کل در بستر شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و … سنجید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *