سونتاگ شدن یا نشدن؟ مسأله این است!

سوزان سونتاگ- جان برجر- نقش اول
سوزان سونتاگ و امبرتو اکو در حال گوش دادن به سخنرانی رولان بارت

علاقه‌ی وافر من به سوزان سونتاگ را هر کسی می‌تواند با کمی صحبت درباره عکس و عکاسی دریابد. به همین دلیل برخی از دوستانم که مرا از مریدان و سینه‌سوختگان او می‌دانند، از همان ابتدا مرا با نام او در گروه دوستانه‌مان خطاب کردند. صادقانه بخواهم اعتراف کنم، نه تنها ناراحت نشدم بلکه قند هم در دلم آب شد وقتی اسم سونتاگ را در کنار نام خودم شنیدم.

اما چند وقت پیش سوالی ذهنم را درگیر کرد. اگرچه من تلاشم بر این است که ماهیت عکس و عکاسی را در دنیای معاصر بفهمم و بتوانم آن‌ها را تحلیل کنم و آنچه درمی‌یابم را برای دیگران بازگو کنم، و اگرچه که سوزان سونتاگ به عنوان کسی که دراین مسیر گام برداشته و مقاله‌های درخشانی منتشر کرده، به نوعی چراغ راهنمای من است، اما سوال اصلی اینجاست که چرا سوزان سونتاگ؟

همین سوال را می‌شود درباره افراد شناخته شده‌ی دیگری پرسید. برای مثال در زمینه‌ی عکاسی و نظریه کسانی چون رولان بارت، جان برجر یا والتر بنیامین هم مطرح هستند. هرچند که هر کدام در زمینه‌های متنوعی و در سطوح متفاوتی کار می‌کردند. برای مثال یادداشت‌های جان برجر در زمینه‌ی عکس و عکاسی شخصی‌تر است و به نگاه و تداعی‌های او برمی‌گردد، حال آنکه رولان بارت بیشتر سمت نظریه رفته و درک اندیشه‌های او نیاز به مطالعه‌ی بیشتر دارد و گستره‌ی افکارش تنها به عکاسی محدود نمی‌شود.

سوال اصلی من اینجاست که در پس این نام‌ها و اسامی چه چیزی نهفته که ما را به سمت‌شان جذب می‌کند و فکر می‌کنیم اگر رولان بارت یا سوزان سونتاگِ عکاسی ایران بشویم، توانسته‌ایم برای عکاسی معاصرمان قدمی رو به جلو برداریم. یا به بیان دیگر چه چیزی در این عناوین وجود دارد که ما را به سمت ایرانیزه کردن چنین شخصیت‌هایی سوق می‌دهد؟

بی‌تردید آنچه که عکاسی معاصر امروز ایران نیاز دارد هیچ کدام از این عناوین نیست. اگر فردی بخواهد تلاشش بر تقلید از افکار و اندیشه‌های این افراد باشد و آنها را وارد عکاسی ایران با فرهنگ و پیشینه‌ی ما بکند راه به جایی نخواهد برد. چه بسا که دوره‌ی بسیاری از این افکار و اندیشه‌ها در جهان عکاسی به سرآمده و حال امروز با آمدن رسانه‌های تازه و معضلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نوظهور مسائل جدیدتری پیرامون عکاسی مطرح شده‌اند.

برای مثال زمانی که سوزان سونتاگ از عکاسی به عنوان رسانه‌ای که بازتولید انبوه تصاویر را برای ما به ارمغان آورده صحبت می‌کند، خبری از رسانه‌های اجتماعی نبود. یا آن زمان که بارت در پی نشانه‌شناسی عکس‌های پرتره برآمده بود، سلفی به آن معنا که امروز با آن سروکار داریم، شناخته نشده بود.

بنابراین نمی‌توان از اندیشه‌های آنان برای تحلیل عکاسی معاصر استفاده کرد. البته منظورم این نیست که به کل آنها را کنار بگذاریم و چه بسا که مطالعه‌ی آثارشان برای ما راهگشا خواهد بود. اما تقلید صرف از آنها به گمان من ما را به خطا خواهد برد. شاید راه حل مناسب نه تقلید از افکار و واژگان آنها بلکه در یادگرفتن مدل ذهنی نقادانه‌ی آنهاست. این که آنها چگونه به ماهیت رسانه‌ی عکاسی می‌نگریستند و آن را تحلیل و نقد می‌کردند.

البته من هم جواب کاملی برای این سوال ندارم که پاسخ این سوال خود نیازمند پژوهش دقیق‌تر و موشکافانه‌تریست. اما همچنان فکر می‌کنم مطالعه‌ی فعالانه‌ی آثارشان و توجه و تأمل در نگاه و بینش آنها نه تنها می‌تواند ما را به پاسخ این سوال نزدیک کند بلکه در آینده‌ی عکاسی ایران و تحلیل فرهنگی اجتماعی عکس‌های عکاسان ایرانی نیز موثر خواهد بود.

 

یادداشت‌های دیگری در این زمینه:

نیمه تاریک عکاسی

تعریف نقد از منظر رولان بارت

نگاه تکنیک‌محور، آفت مباحث نقد امروز

One thought on “سونتاگ شدن یا نشدن؟ مسأله این است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *