در ستایش تازه‌کار بودن و تازه‌کار ماندن

 

تازه‌کار-یوریک-کریم-مسیحی

 

یادداشت زیر را یوریک کریم مسیحی به عنوان بیانه‌ای برای نمایشگاه «به یاد آقا ابراهیم عکاس باشی» نوشته است. این نمایشگاه مجموعه‌ای از اولین عکس‌های برخی عکاسان است که به کوشش حمید جانی‌پور جمع‌آوری شده‌اند.(+)

بینش و نگرش یوریک کریم مسیحی به عنوان یک منتقد عکس و نویسنده‌ای چیره‌دست، برایم ستایش‌برانگیز است. کتاب «درجهت عکس» او که مجموعه جُستارهایی دربارهٔ عکس‌هاست، مرا شگفت زده کرد. او دانش گسترده‌ای در زمینه‌ٔ ادبیات و هنر، به خصوص عکس و فیلم دارد و نگاه دقیق و موشکافانه و عمیق و پراحساسش نوشته‌هایش را خواندنی‌تر  و تأمل برانگیزتر می‌کنند.

زمانی که این یادداشت را در گالری دنا خواندم، فکر کردم خواندن کافی نیست، باید یک بار نوشته شود. این است که آن را کلمه به کلمه نوشتم و روی هر کلمه‌اش درنگ کردم. به نظرم این یادداشت جدا از آن که به عنوان یک بیانیه برای نمایشگاه مورد استفاده قرار بگیرد، هویتی مستقل دارد و خواننده‌اش را یاری می‌کند تا از زاویه‌ٔ دیگری به مسأله تازه‌کار بودن نگاه کند و بیاندیشد. این است که شما را هم به خواندن و تعمق در آن دعوت می‌کنم*

به یاد آقا ابراهیم خان عکاس باشی

تازه کاران را چه شد؟ هیچ کاری از وسط شروع نمی‌شود. هرکاری را آغازی باشد و آغازگری، آغازگرانی. اما اگر موضوع آغاز و سرآغاز امروز به کارمان نیاید، صرفاً تاریخ خواهد بود و بس. ما امروز به احترام و اعتبارِ ابراهیم خانِ عکاس باشی زیر سقف جهانی گرد آمده‌ایم که او در این سرزمین بنا نهاد. تا مگرم هریک‌ِمان، مخلوقِ جهانِ خود را، که عکس باشد،به چشمِ ساکنانِ بیرون از جزیره‌‌ی آفرینشِ خود آشکار کنیم؛ تا با این مخلوق با مردمان، با دیگر هنرمندان و هنرمندانِ عکاس، با آثار آفریده‌ی آنان، مکالمه کنیم. بگوییم، بشنوییم، چشم بگشاییم و بیناتر و شنواتر بشویم و بیاندیشیم، و از رهگذر این مکالمه‌ی فرهنگی با خالق و مخلوق، لذت ببریم، لذتِ کشف و آفرینش. لذتی که شاید آمیخته به درد باشد؛ دردِ شناختن رنج‌های بشر بر کره‌ی خاکی، و یا دردِ آگاهی یافتن، آگاهی که پالایشمان می‌کند و اعتلایمان می‌دهد.

جزیره‌ای که هنرمند بتنهایی در آن ساکن می‌شود، آسان یا با مشقت، تا که لهیب درونش را با آفرینش اثری آرام کند، تنها جزیره‌ی اقیانوسِ عالمِ هنر و آفرینش نیست مخاطب را نیز جزیره‌ای هست که او ساکن آن است و از آنجا به مکالمه با اثر هنری می‌ایستد. مکالمه‌ای که آغازی دارد، اما خوب است و لازم است که بی‌پایان باشد. مکالمه‌ای که گشودن دروازه‌ی اندیشیدن است و استقلال داشتن است و رواداری است و احترام به عقیده‌ی دیگران است. هنرمند اثرش را برای خودش برای دلش و احساسش، برای اندیشه‌اش خلق می‌کند و لازم، بلکه واجب است که به خود راست بگوید و با خود و به هر آنچه او را به هم آورده است وفادار باشد. اما آن‌گاه که از خصوصی بودنِ اثرش دل می‌کند و به چشم و دل دیگران می‌نمایاند دیگر کارش تمام است و باید خود را از اثرش کَنده کنَد و هم خود مستقل باشد و هم استقلال را برای اثرش محترم بشمارد.

سرآغاز‌ها را در یک کلام می‌توان عرصه‌ی بی‌تجربگی و نَیازمودگی دانست، لیکن گاه‌ و بی‌گاه، به سببی، کارِ تازه‌کاری خوب و پخته از تنور درمی‌آید، سببی که می‌تواند پختگی او در تنورهای دیگر باشد، تنورِ شیوه‌ی زندگی کردن، خواندن اندیشیدن، و صاحب سلیقه شدن، یا که شاید صاحبِ قوه‌ی خلاقیتی در سرشتِ خود باشد که آن را قریحه و گاه نبوغ خوانند.

تازه‌کاری که پا به گنگ‌راهِ تار و بی‌مرزی به نام هنر می‌گذارد در چه سودایی است؟ این پرسش جوابی روشن و یکه ندارد. پاسخ‌های فرضی و احتمالی چندانند که احصا نتوان کرد: شهرت، ثروت، محبوبیت… اما همه‌ی آنانی که دوربین به دست گرفتند و عکاسی را آغاز کردندکدامشان مگر با هدفِ عکاسی بزرگ شدن دوربین برداشتند؟ با کدام پختگیِ فکری و تجربه؟ کدام بستر و اقتضا؟ یکی عکاس شد چون هدیه‌ی تولدش دوربین لوبیتل یا زِنیتی بود (در سال‌های دور نام‌ها این بود. امروز نام‌های دیگری جولان می‌دهند و دوران‌سازند)هدیه‌ی عموی کوچکش و یا خاله‌ی آمده از سفرش. یکی عکاس شد چون باید از مراسم شیرینی خورانِ خواهر بزرگش عکس می‌گرفت…هرچه هست نوپای نازُک تَنی که قدم در راه سنگلاخ و بادوَزِ هنر نهاده از جنونی قابل چشم‌پوشی نه در رنج، که در لذتی جنون‌آمیز است و اگر بتواند که بر چشم پوشی چشم بپوشد و از پیچِ تندِ عافیت‌جویی بسلامت بگذرد آن‌گاه پهن‌راهی خواهد دید که رفتن دارد! رفتنی که کمتر رفته‌ای سر به سلامت بُرده است! آن که پای در این راه بگذارد دیگر نمی‌تواند که راهِ عافیت و سلامت را بازیابد. اگر می‌توانست از همان پیچِ تند بازگشته بود.

تازه‌کار یاغی‌ است. اگر نیست، همچون کهنه‌کارانی که به آنان خواهد رسید محافظه‌کار است. یاغی‌گری در سرشت تازه‌کاری است. چرا که تازه‌کار شناختی از خطرِ در راه ندارد. از این رو نو می‌آورد و نو می‌آفریند. شاید که شکست بخورد و نتیجه‌ی کارش نظرگیر نباشد، اما در هر حال او پیروز است. پیروزی او در نوجویی است و نترسیدن و بی‌کله‌گی؛ در وفاداری به خود، به نظر خود، منش فکریِ خود، احساسِ خود. او هنوز آن اندازه باسواد نشده که «دیگری» لَکان را بشناسد و برای او عکس بگیرد و برایش تَره خورد کند. برای همین است که باعث غبطه‌ی قدیمی‌ها می‌شود. تازه‌کاری «هنرمند» است که شجاعتش و بی‌اعتنایی‌اش به مقبولِ دیگران بودن، و بصرفه بودن و دیگر صورت‌های محافظه‌کاری و جزم‌اندیشی را حفظ کند.

از سویی دیگر، آنچه تا دیروز نو بود امروز کهنه به شمار می‌آید، و تازه‌ی امروز را فردا منسوخ خواهند انگاشت. پس، تازه‌کار را شایسته و بایسته است که سویه‌ی شجاعت و نوجویی و سنت‌شکنی‌اش را محفوظ بدارد تا که با تجربه و پختگی و کارکشتگی باز بتواند که جوینده باشد، حتی اگر یابنده نباشد. از این رو جوشش درونش همواره مجالِ بیرون جهیدن را خواهد داشت و احتیاط و آهستگیْ درپوش و سرپوشی برای این جوشش نخواهد بود، و به درجا زدن و محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی و آب‌ باریکه‌ای بودن نخواهد اندیشید. پس ای تازه‌کار! ای کهنه‌کار! تازه‌کار بمان!

یوریک کریم مسیحی

 

* رسم‌الخط مؤلف در این نوشته رعایت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *