در تقویم میلادی ۱۹ آگوست را “روز جهانی عکاس” نامیدهاند. علت این نامگذاری به سال ۱۸۳۹ بازمیگردد که دولت فرانسه تصمیم گرفت در یک گردهمایی بزرگ در پاریس “عکاسی” را به عنوان یک فن و هنر به مردم جهان معرفی کند.(+)
اما در روزگاری که تکنولوژی عکاسی را از نقطه نظر تکنیک بسیار سهلالوصول کرده است، همواره بحث بیپایانی در این باره که چه کسی عکاس است وجود دارد.
لغت نامه دهخدا “عکاس” را شخصی معرفی میکند که عکس برمیدارد و پیشهاش عکاسی است. شاید این تعریف امروزه آنچنان به کار نیاید و یا نتواند طیف خاصی را مشخص کند. از طرفی دیگر فردی که به مهارت و استادی در این زمینه رسیده باشد در لغت نامه دهخدا با عنوان “عکاسباشی” معرفی میشود.
راستش را بخواهید فکر میکنم این لغت هم کمی مهجور است و امروزه متداول نیست.
پس عکاس چه کسی است؟ این سوال مدتها من را درگیر خودش کرده، و شاید در ذهنم همان تعریفی را که برای “عکاسباشی” در لغت نامه دهخدا آمده است، در نظر میگرفتم. اما دیروز اتفاقی افتاد که باورم را در اینباره تغییر داد.
در گردهمایی ۲۶ مرداد متمم از دوستانم عکسهایی را گرفتم و با توجه به اینکه این دومین تجربه فضای بسته و قرار گرفتن در چنین جوی بود متاسفانه آنچه که میخواستم محقق نشد. با اینکه قبل از همایش خودم را به آرامش دعوت کرده بودم اما هیجان و ذوق و اشتیاق دیدن دوستان و ثبت لحظههای بینظیرشان باعث شد طبق معمول عجول باشم و تمام آنچه که با خودم مرور کرده بودم را فراموش کنم. نتیجه این شد که به جز چند مورد از عکسهای خودم راضی نبودم.
دیروز جایی نوشتم: من اصلا عکاس نیستم.عکسام خوب نشدن. (با تاکید روی “اصلا” و چند صورتک ناراحت)
دوست عزیزی نوشت: یک حرف شعاری بزنم؟
فکر می کنم هیچ کس عکاس نیست، همینطور شاعر و داستاننویس و … فقط بعضی افراد خودشون رو در جریان عکاس و شاعر شدن قرار میدن و بعضیها نه.
فکر میکنم اونهایی که “عکاس” و “شاعر” نامیده میشن، صرفا کسانی هستند که خودشون رو توی جریان صیرورت و شدن قرار دادن.
این حرف حتی اگر شعاری هم باشد بازهم برای من تامل برانگیز است. نه از آن جهت که تعریفی پیدا کرده باشم که بتوانم خودم را در جرگه عکاسها بگنجانم بلکه بیشتر به من یادآوری میکند، امروزه بسیاری از حرفهها یک جریان پایان ناپذیر هستند که نمیتوان آغاز و پایانی برایشان متصور بود. تنها اگر به آنها علاقه مندیم باید خودمان را همراه جریان و نسیمی که از آن ها برمیخیزد قرار دهیم. به گمانم این نگاه بیش از آنکه قاعده و قانون معینی را برای “عکاس بودن” معرفی کند، آن را به منزله یک تجربه دائمی و همیشگی میبیند. و همین امر در عین سادگی در طولانیمدت، وجه تمایز افرادیست که برای سرگرمی یا مسیر شغلیشان عکاسی را برگزیدهاند و یا افرادی که آن را به عنوان یک همراه همیشگی پیشه خود کردهاند.
روزت مبارک عکاس پیشهیِ امروز، فیزیک پیشهیِ دیروز 🙂 بوس به لپت، لپِ چپ.
فدای تو ساراجانم، بوس به لپِ راستت 🙂