اگرچه اصلیترین ویژگی سینما، زمانمند بودن آن است اما همچنان که رولان بارت میگوید عکاسی از صحنههای یک فیلم میتواند درک غنی تری از صحنه را برای مخاطب به ارمغان بیاورد. چرا که در ایستا بودن عکاسی فضیلتی نهفته و آن تآمل در قاب و لحظهایست که در سینما به صورت آنی از جلوی چشمان ما میگذرد.(۱)
از همین رو میتوان آثار فاطمه پازکی، عکاس جوان مستندی که بخشی از فعالیتش را به عکاسی فیلم اختصاص داده بررسی کرد. عکسهای او از تئاترها و فیلمهای کوتاهی که در طی سالهای ۹۴ تا ۹۷ عکاسی شدهاند، در بهار و تابستان ۹۸ بر دیوارهای انجمن سینمای جوان به نمایش درآمدهاند.
عکسها در اندازههای متفاوت و در چاپهای مختلف به دیوار راهروها، سالنها و کلاسهای انجمن آویخته شدهاند. کنار هر تکعکس یا گروهی از عکسها،عنوان فیلم و نام کارگردان آمده که اطلاعاتی دربارهی آن فیلم یا تئاتر به ما میدهد.
برخی از تک عکسهایی که بر روی دیوار راهروها یا طبقات به نمایش درآمدهاند، ترکیببندی قوی و تماشایی دارند. آنها فراتر از ترکیببندیهای کلاسیک هستند و میتوان گفت حالت نقاشیگونهی برخی از آنها که به مدد رنگ و زاویه دید ایجاد شده، مخاطب را ساعتها در خود غرق میکنند. توجه به این نکته از این جهت حائز اهمیت است که نشان میدهد فاطمه پازکی، گامهای نخستین عکاسی را پشت سر گذاشته و حال میتوان کارهای او را از نقطه نظرهای دیگر بازبینی کرد.
نکتهی جالب توجه که در اولین برخورد به چشم میآید، نحوهی ارائهی عکاس است. همانطور که میدانیم سینما از به همپیوستن لحظات شکل میگیرد و پازکی با آگاهیش از عکاسی فیلم سعی کرده تا این وجه از سینما را در کارهایش نمایش دهد.
بدینترتیب مخاطب میتواند روند ثبت یک نما از فیلم را دنبال کند و مسیر شکلگیری صحنهای که پیش از این تنها در یک لحظه دیده بود را نظارهگر باشد. درواقع اینجا عکاس با تسلط بر عامل زمان و با ثبت پیوستهی لحظات، توانسته به سان یک شاهدِ نظارهگر، مخاطب را با خود همراه کند.
در برخی دیگر از کارها، همانگونه که از یک عکاس فیلم انتظار میرود، پازکی بر نقش عوامل صحنه تمرکز کرده و پشت صحنه را مستند کرده است. این کار نه تنها از دیدگاه آموزشی برای هنرجویان و علاقهمندان به سینما آموزنده بوده، بلکه در برخی موارد برای علاقهمندان به ژانر عکاسی مستند هم میتواند تآملبرانگیز باشد.
برای مثال پرترههایی که پازکی در ۱۲ تک عکس از بازیگران تیزر جشنواره فیلم کوتاه تهران گرفته، را میتوان به شکل یک مجموعه پرترهی مستند نگاه کرد. به بیان دیگر اگرچه این عکسها اطلاعاتی درباره آن کار و نقشآفرینانش به دست میدهند، اما به شکل منحصر به فردی، خارج از این مجموعه نیز قابلیت خوانش دارند.
پردهی قرمزی که پشت سر این افراد قرار گرفته، یادآور آتلیههای دهههای گذشته است. حالت چهره، نوع ژست و نحوه ایستادن یا نشستن سوژهها، به همراه لباسی که بر تن دارند، یک نوع تفاخر ساختگی را به ذهن متبادر میکند که گویی این افراد در پی نشان دادنش بودهاند. اگرچه این لباسها مربوط به دههی شصت خورشیدی است، و پوشیدنشان بر مبنای مد امروز نیست اما فخر و مباهاتی که در حالت چهرهها و ژستها دیده میشود، حکایت از رضایت سوژهها از این پوشش و عکس گرفتن با آنها دارد.
در قسمت دیگری از ساختمان، پازکی نماهای مختلفی که از صحنه و پشت صحنهی فیلم «تا مرز نابودی» گرفته را به صورت نامنظم و پراکنده به دیوار نصب کرده است. نحوه ارائه او در این گونه عکسها، کنجکاوی مخاطب را برانگیخته و او را بر آن میدارد تا روند شکلگیری آن صحنه را کشف کند. درواقع عکاس در این جا برخلاف آنچه که پیشتر به آن اشاره شد عمل کرده و این بار روایتگری تصویر را به عهدهی مخاطب ساخته است. اگرچه این نوع نحوهی ارائه خلاقانه بوده و نگاه هنری عکاس را میرساند، اما با توجه به مکانی که عکسها در آن به نمایش در آمدهاند، شاید ارائهی خطی آنها با روح انجمن سینمای جوان قرابت بیشتری میداشت. در این صورت با استفاده از عکسهای متعددی که پازکی از فیلم گرفته، مخاطب میتوانست شاهد یک فیلم کوتاه صامت باشد که بخشی از فیلم اصلی را برای او نمایش میدهد.
همچنین اگرچه برای هنرجویان و سینماگرانی که به این مکان رفت و آمد دارند، دیدن نماهای مختلفی از فیلمها و تئاترها تماشایی و آموزنده است، اما قاعدتا داشتن اطلاعاتی از فیلمها برای آنها نیز ارزشمند خواهد بود. زمانی که عکسی از یک فیلمساز در راهرو به نمایش دربیاید و عکسهای دیگرش در طبقهی دیگری از ساختمان، زنجیرهی اطلاعات عکسها بر هم میریزد و از این رو این تصور را به وجود میآورد که عکسها در هر دیوار جدا از هم هستند.
در پایان با مداقه در عکسها میتوان گفت نگاه مستندگرای فاطمه پازکی که از پیشینهی عکاسیاش سرچشمه میگیرد توانسته مخاطب را آگاه کند که چه اندازه عکاسی مستند و سینما به یکدیگر نزدیکاند. چه اینکه در سینما هم علاوه بر آنکه عکاس روند ساخت یک فیلم را مستند میکند، در لحظات مختلف در پی ثبت مستقیم رویدادیست که در حال وقوع است. از همین رو، نمایش این آثار در فضایی که روح سینما در آن جریان دارد، قابل تقدیر بوده و نشاندهندهی در همتنیدگی این دو رسانه است.
(۱) دیوید کمپنی در کتاب عکاسی و سینما این مفهوم را از رولان بارت نقل میکند. این کتاب توسط محسن بایرامنژاد و به همت نشر مرکز ترجمه شده است.
****
اگر به مطالعهی نقد در عکاسی علاقهمند هستید مطالعهی این یادداشت را پیشنهاد میکنم:
چقدر خوبه که انقدر عمیق می شه به مقوله عکس و عکاسی نگاه کرد.
با خودم فکر می کنم مثلا به جای صحنه های تئاتر و سینما، حتی اگر از چهره یک کارگر کارخانه هم در مراحل مختلف ساختن یک شی عکس گرفته بشه، با نمایش اون عکسا می شه یه قصه جدید از اون کارگر و اون کارخونه و اون محصول توی ذهن ها ساخت.
ممنونم سمیرا جان از توجهت. بله درست میگویی، عکسهایی از این دست قابلیت این را دارند که برایشان داستان و قصه بسازیم. ولی این را هم درنظر داشته باش که گاه با توجه به نشانههای درون عکس میتوان به حقایقی از یک دوره و زمان تاریخ دست پیدا کرد. درواقع باید حواسمان به مرز قصهپردازی و جستجوی نشانهها و تفسیر مناسب آنها باشد.
مچکرم بابت زمانی که برای مطالعه یادداشت گذاشتی.