آزادنویسی عکاسانه(۴): در پس نقدهای ما چه تئوری‌هایی پنهان است؟

آندریاس گرسکی- تئوری- نقش اول
شیکاگو ۲۰۰۹- آندریاس گرسکی

پیش‌نوشت: پیش از مطالعه این یادداشت شاید بهتر باشد که مطلب کوتاهی که درباره آندریاس گرسکی در اینستاگرامم منتشر کردم را بخوانید:

«عکس‌های گرسکی بیش از همه برای من تداعی‌گر «انباشت» است. انباشتِ چیزها، آدم‌ها، کالا‌ها، زباله‌ها.  همه شکل هم. بین انسان و کالا تفاوتی نمی‌بینی. برای یافتن تمایزها باید در عکس‌ها زوم کنی تا متوجه شوی این پَترنی که میبینی مجموعه ای از انسان‌هاست! به نظرم او یکسان‌شدگی را به تصویر می‌کشد که جهان امروز بر ما تحمیل کرده.

نگاه گرسکی از دور است به همین دلیل ممکن است در وهله‌ی اول با دیدن عکس‌هایش تعجب کنیم. چرا که ما در متن زندگی روزمره هستیم و نمی‌توانیم بدانیم از دور چگونه به نظر می‌رسیم.
برای دیدن عکس‌هایش لازم است رفت و برگشتی داشته باشیم مدام از جز به کل و به عکس. و در این رفت و برگشت هاست که حقایق تازه و تلخ بر ما آشکار می‌شود. نوعی معرفت و شناخت نسبت به خودمان و جایگاه‌مان در جهان امروز.»

****

یکی از مطالبی که در کلاس عکاسی، پژوهش و نوشتن استاد سِوری آموختم این بود که به عنوان کسی که پژوهش می‌کند یا نقد می‌نویسد باید نسبت به تئوری‌هایی که ناخودآگاه در نوشته‌هایمان از آنها بهره می‌بریم خودآگاه باشیم.

نقل قول معروفی از تری ایگلتون هست که نقل به مضمون می‌گوید ما در بسیاری از مواقع چیزهایی را حقیقت می‌پنداریم که حقیقت نیستند بلکه تئوری ما از حقیقت هستند. (+) دیروز که داشتم درباره عکاس آلمانی، آندریاس گرسکی، در اینستاگرامم مطلبی می‌نوشتم به این فکر افتادم که ناخودآگاه چه اندازه در نوشته‌هایم به دنیای تکنولوژی و مدرن نقد دارم. برایم جالب بود که این عکس‌ها را با نگاه منفی می‌بینم و هیچ نکته‌ی مثبتی در آن پیدا نمی‌کنم.

دنیای امروز با همه خوبی‌هایش گویی چندان برای من لذت‌بخش نیست. اگرچه امکانات فراوانی را در اختیار داریم، اگر چه از وسایلی استفاده می‌کنیم که زمان را برای ما تا حد زیادی ذخیره می‌کنند، اگر چه نوآوری‌ها و اختراعات عجیب و غریبی داریم که در مخیله انسان یک قرن که سهل است، صد سال پیش هم نمی‌گنجد، با این حال هزینه‌ای که برای بدست آوردن این دنیای جدید پرداختیم، به گمان من، بیش از سودرسانی‌هایش است.

در دنیای جدید به راحتی می‌توانیم نوشته‌ها و افکارمان را منتشر کنیم، نگاه به زنان و توانمندی‌هایشان نسبت به گذشته تا حد زیادی بهبود پیدا کرده و در آنی می‌توانیم وسیله‌ای را بخریم بی‌آنکه نیاز داشته باشیم به جایی سفر کنیم. اما با تمام این موارد تنهاتر شده‌ایم، گمگشته‌تر شده‌ایم و انگار خودمان را در متن این دنیای جدید از یاد برده‌ایم. هرلجظه پیش روی ما افکار و ایده‌های نو و امکانات جذاب و اطلاعات بی‌شماری قرار دارد و به نوعی  آنچنان ما را در برگرفته‌اند که دیگر خودمان را نمی‌شناسیم. و حتا فرصت نمی‌کنیم که به این مسائل بیاندیشیم. افراد دیگری هستند که به جای ما فکر می‌کنند و در اکانت‌های اینستاگرام پاسخ‌های روان‌شناسانه‌شان را به خورد ما می‌دهند و بابت آن از ما پول می‌گیرند (ما به آنها توجه می‌کنیم و توجه در دنیای جدید معادل پول است). ما هم باور می‌کنیم بدون آنکه فکر کنیم آیا پاسخ ما همینست؟

می‌دانم که اگر به گذشته سفر کنم، بدون تردید نمی‌توانم برای مثال ساعتی در قرن نوزده دوام بیاورم. چون وقتی طعم آزادی‌هایی که در دوران خودت تجربه کردی را می‌چشی، زندگی در یک عصر دیگر بدون آن آزادی‌ها مشکل خواهد بود. بنابراین با این که همیشه در گوشه‌ای از ذهنم رویا می‌بافم که روزی به روستایی در یک جای دور برمی‌گردم و آنجا زندگی‌ام را ادامه می‌دهم می‌دانم این یک رویاست و نمی‌توانم به آن صورت دوام بیاورم.

با این وجود، باز هم نمی توانم خود را جز مجمع شیفتگان عصر اطلاعات محسوب کنم. افرادی که به آینده می‌اندیشند و ایده‌های جادویی در سر می‌پرورانند که در آینده رخ می‌دهد و فاصله ما را با خودمان بیشتر می‌کند.

نمی‌خواهم بگویم که تکنولوژی و جذابیت‌هایش به کل برای من بی‌معنیست. نه اینگونه نیست اما پس از چند روز حس منفی نسبت به آن در من پدیدار می‌شود.

اما پرسش بعدی این است که چرا این باور را دارم؟  برای پاسخ به آن شاید بهتر باشد ریشه‌ی باورها را در گذشته جستجو کنیم. نقل قولی از مارکس هست که می‌گوید: «سنت همه نسل‌های مرده مانند کابوسی بر ذهن نسل‌های زنده سنگینی می‌کند» خانواده‌ی من، فرهنگ مذهبی و منع‌کننده‌‌ای که در آن رشد یافتم و افکار پدرم که فردی مذهبی و اخلاق‌مدار است در این باره موثرند. من اثر مذهب را بیشتر می‌دانم. نگاه به دنیای آخرت و سفارش‌هایی که زرق و برق مسائل دنیوی را منع می‌کردند بیش از هر چیز در ذهنیت من اثرگذار بوده. هرچند که اکنون آنها را قبول ندارم، اما فرهنگ چیزی ریشه دار از باورهاییست که ما به یکباره تغییرشان می‌دهیم.

نیروی سرزنش‌گری که هنگام مواجهه با عکس‌های گرسکی در من بیدار می‌شود و انباشت‌شدگی کالاها و انسان‌ها را به سرعت پیش چشمم می‌آورد و آنها را نقد کرده و به دنیای مدرنِ قرن بیست و یکمی مرتبط می‌کند از اینجا سرچشمه می‌گیرد.

این یادداشت را به این دلیل ننوشتم که خودم و افکارم را نفی یا تایید کنم، همچنین برای آن هم ننوشتم که مهر تأیید یا رد به مسائل روزِ دنیای جدید بزنم، بلکه بیش از هر چیز این یادداشت برای شناخت خودم نوشته شده است. و برای صحه گذاشتن بر سخن تری ایگلتون که تئوری‌های ما حقیقت نیستند.

8 thoughts on “آزادنویسی عکاسانه(۴): در پس نقدهای ما چه تئوری‌هایی پنهان است؟

  1. سلام
    ممنون از یادداشت خوب شما

    واقعا آدم هر کاری که بکند نمی تواند از پیش فرض ها یا به عبارت بهتر از ناخودآگاه خودش که طی سال ها شکل گرفته رها بشود. الان در روش پژوهش به ما می گویند که در تحقیق همه چیز های شخصی را کنار بگذارید و یک نگاه داخل پرانتزی داشته باشید در حالی که واقعا این امر امکان ندارد و تحقیق هر فرد علی الخصوص در علوم انسانی محصول تمام زندگی شخص هست.

    1. سلام، ممنونم از توجه‌تون
      درست می‌فرمایین. پیشینه و نگاه و شخصی و دغدغه‌های فرهنگی رو به هیچ وجه در پژوهش نادیده گرفت.
      سپاس بابت زمانی که گذاشتین.

  2. راستی یه سوال
    عکس های سیاه و سفید یا عکس های گرم (که انگار تم قهوه ای دارند) ، تا کی ادامه داشت؟
    منظورم اینه که این تکنولوژی در چه دهه ای تقریبا جایگزین شده بود؟

    1. عکس های سیاه و سفید و سپیا هنوز هم مورد استفاده قرار می گیرند. درواقع خیلی ها بعد از اومدن فیلم های رنگی همچنان با فیلم سیاه و سفید عکاسی می کردند. ولی در سال های ۱۹۳۵ بود که کداک فیلم رنگی رو برای دوربین ها ۱۶ میلیمتری و در ۱۹۳۷ هم برای دوربین های ۳۵ میلیمتری در دسترس عکاسان قرار داد. (منبع از کتاب تاریخ عکاسی- بیومنت نیوهال)

  3. سلام، چند وقتی بود به وبسایت سر نزده بودم. امروز با جمله ای که از مارکس نوشتی مواجه شدم.
    جمله ای که همه ما با مفهومش آشنا هستیم.اگرچه هر کسی با واژه های خودش!
    چیز جالبی که من در مورد دنیای جدید معتقدم ، اینه که اجازه اینکه حقیقت خودمون رو داشته باشیم رو بهمون داده.
    توی قرن بیست و یکم اغلب آدما پذیرفتند که فهم ها و برداشت ها از دنیا و مسائلش متفاوت هستند و یک برداشت نمی تونه الزاما از بقیه درست تر باشه.
    فقط رسالت آدمها در زندگیشون اینه که خوب و بد یا مناسب و نامناسب بودن برداشت هاشون رو بیازمایند. نه برای خودشون بلکه برای آیندگان.
    گاهی فکر میکنم دهه ها زندگی میکنیم تا نسل بعد از ما بفهمند که آنچه فکر میکردیم و عمل میکردیم ، مطلوب بوده یا نه.

    1. سلام ممنونم بابت وقتی که برای مطالعه یادداشتم گذاشتی
      به نظرم این مهمه که آگاه باشیم که یک چیز مطلق درست وجود نداره. من هنوز آدمهایی رو میبینم که چنین اعتقادی ندارند! من هم با بخش آخر حرفت موافقم و فکر می کنم که هر کدام از ما روش زندگی و افکار و اعتقاداتی رو داریم که اونها رو در زندگی تست می کنیم. و نسل بعد از ما اونها رو به پرسش می گیرن و روش دیگه ای جایگزینش میکنن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *