از ننوشتن تا بحران هویت!

هویت- امت گاوین- نقش اول
عکس از امت گاوین (Emmet Gowin)

مدت زیادیست که ننوشتم. بخشی از آن به دلیل شلوغی این روزهای من است. پاییز امسال برخلاف سال‌های قبل گذشت، آنچنان پرشتاب که فرصت بودن و حظ بردن از زیبایی‌هایش را پیدا نکردم. شاید به اندازه چند پیاده‌روی پاییزی توانستم از سفره‌ی طبیعت سهمی داشته باشم.

بخشی از ننوشتن هم دلیل‌های دیگری دارد. البته مسأله ننوشتن نیست که این مدت یادداشت‌های روزانه‌ام ترک نشدند. اما نوشتن در وبلاگ نتایج دیگری هم دارد که مهم‌ترینشان از نظر من به معرض گذاشتن افکارت در دید همگان است.

همیشه بر این عقیده بودم و هستم که یادداشت‌های ما آینه تمام و کمال ماست و ما ناخودآگاه توسط کلمات خودمان را به نمایش می‌گذاریم.

این روزها نوشتن افکارم و منتشر کردن آنها برایم از همیشه سخت‌تر شده. مدام به بهانه‌های مختلف نادیده‌ می‌گیرمش. ایده‌های زیادی در چنته دارم که می‌توانم بپرورانمشان و نوشته‌ی قابل تأملی از آنها دربیاورم، اما این کار را نمی‌کنم. آن قدر به تأخیر می‌اندازم که ایده عقیم می‌شود و وقتی هم به نوشتن رو می‌آورم چیزی به ذهنم نمی‌رسد.

بنابراین مشکل از کمیابی ایده‌ها نیست. مشکل از وقت و زمان هم نیست که جمله‌ی «وقت تمی‌کنم یا وقت ندارم» بیشتر بهانه‌ است تا دلیل.

امروز داشتم فکر می‌کردم چرا نمی‌نویسم و منتشر نمی‌کنم؟ به نظر من نوشتن در وبلاگ همیشه نوعی جسارت می‌خواهد. همه وبلاگنویس‌ها از نظر من افراد جسوری هستند. چرا که حاضر شدند خودی که کامل نیست و پر از اشتباه است را آشکار کنند.

وبلاگنویسی یک جور دیده شدن است و همه انسان‌ها دوست دارند خوب دیده شوند. اما خوب دیده شدن نوعی خیال واهی و دور از دسترس است. ما از دید عده‌ای خوب هستیم و از دید عده‌ای دیگر نه چندان خوب و حتا گاهی بد.

اما می‌خواهم کمی مساله را بیشتر بکاوم. چرا خوب دیده شدن و یا حتا دیده شدن تا این اندازه برای ما حائز اهمیت است؟ در پس این مسأله چه نیازی وجود دارد که ما نگران خوب دیده شدن یا نشدن می‌کند؟

من اگر نمی‌نویسم یا هر چیزی که به ذهنم می‌رسد را منتشر نمی‌کنم می‌تواند به این دلیل باشد که می‌دانم با کلمات و افکارم در این گوشه وبلاگ قضاوت می‌شوم. برای من قضاوت شدن مهم است. برای من اینکه دیگران چگونه مرا ارزیابی می‌کنند و درباره من حرف می‌زنند اهمیت دارد. حتا اگر کسی من را به قضاوت ننشیند یا اساسن من برایش چندان اهمیتی نداشته باشم باز هم من در افکارم مسأله را طور دیگری تعریف می‌کنم. افراد خیالی را می‌سازم که درباره من و نوشته‌هایم و و افکارم حرف می‌زنند.

چرا من در پس ذهنم چنین سناریویی را می‌چینم و دیگران را به قضاوت خودم می‌نشانم؟ آیا نیاز من به وجود داشتن نیست که اینگونه مرا مضطرب و نگران می‌کند؟

زمانی که دیگران درباره من صحبت می‌کنند، آن زمان‌هاییست که من وجود دارم. چون دارم دیده می‌شوم. شخص دیگری هست که من را می‌بیند. مهم نیست من را خوب ببیند یا بد، مهم این است که ببیند.

چندان متخصص نیستم که بدانم نیاز به وجود داشتن و دیده شدن را می‌توان با بحث هویت اجتماعی مشابه دانست یا خیر. اما اکنون گمان می‌کنم که مرتبط هستند. ما علاوه بر آنکه باید تعریفی در ذهن خودمان از خودمان داشته باشیم، نیاز داریم که در ارتباط با دیگران نیز تعریف بشویم. و شاید دلیل اضطراب ما فقدان هویت اجتماعی باشد. هویتی که ساخته نشده و با آن چیزی که خودمان در ذهن داریم یا می‌خواهیم داشته باشیم مغایرت دارد.

بحث هویت بسیار گسترده است و باید نگاه جامع‌نگرانه‌ای به آن داشت. نمی‌خواهم به آن ورود کنم چون ممکن است مفاهیم را با هم خلط کنم. اما فکر می‌کنم هویت، گمشده‌ی دنیای امروز آدم‌هاست. چیزی که با فراگیر شدن و توسعه دنیای وب تبدیل به یک مساله و بحران شده است. بحرانی که نتیجه‌اش می‌تواند فرو رفتن در انزوا و دوری از دیگران باشد. به تعبیر دیگر «اگر در ذهن و اندیشه دیگری وجود نداری بهتر است که دیده هم نشوی!»

6 thoughts on “از ننوشتن تا بحران هویت!

  1. سلام
    اونجا که درباره نظر دیگران گفتی به نظرم رسید که منم اینطوری‌ام. حتی در نوشتن این کامنت، ناخودآگاه، ممکنه نظر دیگران برام مهم باشه. این ویژگی ممکنه خوب نباشه – که فکر می‌کنم نیست. ولی فعلا گویا کمی با حالت ایده آل فاصله داریم.
    خوبه که با همین نوشته درباره جسارت وبلاگ‌نویسی، دوباره جسارت وبلاگ‌نویسی رو پیدا کردی. اصلا راستشو بخوای این کامنت رو نوشتم که همینو بگم 🙂

    1. سلام محمدرضا
      خیلی خوشحالم کامنتتو می‌بینم. راستش هر وقت کمی ناامید میشم کامنت‌های دلگرم‌کننده‌ات حالم رو خوب می‌کنه. 🙂
      اره، راستش خیلی فکر کردن به دیگران مشکلی رو حل نمی‌کنه. و اینکه بالاخره برای همه آدمها چنین چیزی هست. راستش این پستو نوشتم که یکم جرئت پیدا کنم و بگم که دلیل اصلی ترسم چیه. یک جورایی بگم بالاتر از سیاهی که رنگی نیست!:)) (یکم خُلم. می‌دونم)
      ولی تصمیم دارم بیشتر بنویسم. و برخی از استانداردهایی که برای وبسایت داشتم رو بردارم. چون فکر می‌کنم که خودِ بیشتر نوشتن کمک می‌کنه که سطح نوشته‌هات بالاتر بره، نه صبر کردن و بیشتر مطالعه کردن.
      جالبه که همه اینها رو می‌دونیم ولی بازم اهمال کاری می‌کنیم. ولی امیدوارم این بار بهتر و پیوسته‌تر از دفه‌های قبل باشه.

  2. سلام و خسته نباشید بابت وبسایت خوبتان! مطلب جالبی نوشتید.
    برای من هم که قبلا برای خودم می نوشتم و حالا چند ماهی ست که مطالبم را در وبلاگ منتشر می کنم بدترین ترس، ترس من نویسنده از من خواننده است که در واکنش به نوشته ها همیشه می پرسد: این ….ها چیه نوشتی؟؟
    اما به نظرم هویت واقعی آدم ها، با نمایش همان چیزهایی شکل می گیرد که شاید خودمان آنها را نقص بنامیم اما در واقع بخشی از وجودمان هستند. شاید ما بیشتر از رو شدن هویت می ترسیم و ناخودآگاه دوست داریم بی هویت باشیم و گم شده تا اینکه شناخته بشویم. حتما همین ترس هم هست که موقع نوشتن هم حضور دارد.

    1. سلام و متشکرم از بازخورد شما.
      راستش من این روزها به این نتیجه رسیدم که تنها نوشتن می‌تواند این ترس را از بین ببرد. برای هر وبلاگنویسی چنین ترسی هست. و البته که بخشی از هویت ما در نوشته‌های ما پنهان است. وقتی که بنویسیم به آن پی می‌بریم. من می‌خواهم بیشتر بنویسم، امیدوارم شما هم چنین تصمیمی داشته باشید.

    1. ممنونم همید از توجه‌ها و دلگرمی‌هایت. همین که هستی و یادداشت‌های من رو می‌خونی بدون شک برای من ارزشمنده و مسئولیتم رو در قبال نوشتن بیشتر می‌کنه.
      می‌خوام نوشتن رو جز اولویت‌های زندگی قرار بدهم، پرونده عکاسی ایران هم ذهنم را مشغول کرده. دنبال کتاب جامعی هستم که بتونه راهگشا باشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *