آزادنویسی عکاسانه (۲): حقیقت یا تئوری حقیقت؟!

تئوری- مقش اول

پژوهش در عکاسی انواع مختلفی دارد. یکی از آنها اینست که اندیشمندان و پژوهشگران از عکاسی به عنوان یک ابزار استفاده می‌کنند. بیشتر رشته‌های علوم انسانی مانند جامعه شناسی یا مردم شناسی از عکاسی بدین شکل برای پژوهش هایش بهره می‌گیرند. دلیلش اینست که در گذشته مردم باور داشتند عکس عینیت گراست. یعنی واقعه‌ای را که در زمان و مکان خاصی رخ داده به ما نشان می‌دهد.

برای مثال جاکوب ریس و لوییس هاین را می‌توان از این دسته افراد شمرد. هیچ کدام از آنها عکاس نبودند اما برای دستیابی به مقاصدشان از عکاسی استفاده کردند. خود جاکوب ریس به صراحت می‌گوید که من اصلاح گرا هستم. جاکوب ریس وضعیت مهاجران و پناهندگان به آمریکا را به تصویر می‌کشد. آنها که در زاغه‌های اطراف شهر زندگی می‌کنند. و هیچ تلاشی هم برای زیبایی شناسی نمی‌کند. از فلاش استفاده می‌کند و سایه های تند و تیز را به کار می‌گیرد.

تئوری- جاکوب ریس
عکاس: جاکوب ریس

یا لوییس هاین که البته بعدها به عکاسی هم گرایش آورد اما در همان ابتدا که از بچه های کار در کارخانه‌های ریسندگی عکس می‌گرفت هدفی داشت و می‌خواست وضعیت بغرنج آنجا را نشان بدهد. که البته موفق هم شد و قانون منع کار برای کودکان تصویب شد.

تئوری- لوییس هاین
عکاس لوییس هاین

عکس برای اینگونه افراد مثل یک سند تصویری می‌ماند. چون عکس خاصیتی دارد و آن اینست که می‌تواند حرف‌های زیادی را بازگو کند. حرف هایی که نوشتنشان ممکن است چندان باورپذیر نباشد.

اما امروز عکس دیگر چنین کارکردی را ندارد. منظورم اینست که دیگر نمی‌توان عکس را یک سند عینی دانست. می‌دانیم که عکاس با توجه به پیشینه فرهنگی‌اش می‌تواند به شکل متفاوتی صحنه‌ای را به تصویر بکشد. اما این موضوع باعث نشده که عکس در میان جامعه‌شناسان جایگاهی نداشته باشد.

گفتمان ها و پژوهش‌های امروز هم تغییر کردند. اگر قبلن یک پژوهشگر می‌آمد پژوهش می‌کرد و بعد عکس می‌گرفت و تحلیل و نتیجه گیری می‌کرد، اما اکنون پژوهشگر با کمک جامعه مخاطبینش پژوهش می‌کند و به کمک آنها عکس می‌گیرد و با کمک آنها هم عکس‌ها را تفسیر می‌کند. دیگر یک شکل منطقی و درستِ مطلق‌گونه وجود ندارد. می‌دانیم که امروز افراد از منظر‌های متفاوتی به موضوع نگاه می‌کنند و می‌توان از نگاه‌های متفاوت آنها بهره گرفت و بیشتر فکر کرد.

دنیای امروز دنیای قطعیت نیست. بلکه عدم قطعیت است.

چرا ما آدمها نگاه‌های متفاوتی داریم؟ شما اگر یک عکس را به فردی بدهید ممکن است آن را از لحاظ فمینیستی بررسی کند و دیگری از نقطه نظر مدرنیستی و … چرا اینطور است؟ دلیلش این است که ما ناخوداگاه یا خودآگاه با تئوری‌های مختلفی که برای زندگی داریم ارزش‌گذاری می‌کنیم تحلیل می‌کنیم و تصمیم می‌گیریم.

نمی شود گفت که من هیچ تئوری ندارم. یا فارغ از هر تئوری می‌خواهم پژوهش کنم. شما برای پژوهش به تئوری نیازمند هستید. اینکه یک کسی موضوعی را مطرح می‌کند و پژوهشی انجام می‌دهد که ممکن است نتایجش با پژوهش فرد دیگر با همان موضوع تفاوت داشته باشد، به خاطر دوستی و دشمنی نیست به این دلیل است که آنها تئوری‌های مختلفی دارند.

اما یک نکته‌ای که من به آن فکر می‌کنم این است که این تئوری ها چگونه شکل می‌گیرند؟ چگونه می‌شود آنها را پیدا کرد؟ ما یک سری ارزش‌گذاری‌های مختص فرهنگ خودمان را داریم که بیشتر وقت‌ها به آن واقف هم نیستیم.

اما فکر می‌کنم دوره‌ای که آدمها در آن زندگی می‌کنند خیلی اثرگذار است. این که در آن دوره چه چیزهایی ارزش تلقی می‌شود. همان‌طور که در آزاد نویسی قبل هم گفتم، مثل ماهی‌هایی هستیم که در یک تنگ آب شناوریم و نمی‌دانیم که چه چیزی مصرف می‌کنیم. اسمش را بگذارید فرهنگ‌،‌تئوری، ارزش‌ها یا هر چیز دیگر. یک چیزهایی هست که ناخودآکاه می‌پذیریمشان و به آن واقف نیستیم. چیزهایی که در دوره خود فکر می‌کنیم حقیقتند. تا زمانی که خودمان یا کسی دیگر از آنها سوال نپرسد هیچ وقت متوجه نمی‌شویم که با چه سیستم فکری داریم زندگی می‌کنیم.

همه مان دنبال حقیقتیم اما به قول تری ایگلتون حقیقت وجود ندارد، بلکه تئوری ما از حقیقت وجود دارد. این جمله‌اش من را واقعن شگفت زده کرد.

فکر می‌کنم یکی از راه‌های کسب اگاهی به جریان‌های فکری که در اطراف ما رخ می‌دهد و ما را ناخودآگاه با آن همراه می‌کند شک کردن، پرسیدن و نوشتن است.

راستش را بخواهید اگر بخواهم کمی ناامید کنم، این شک کردن و پرسش هم خود یک جریان فکری بوده که بعد از مدرنیسم رشد یافته است. نظریه انتقادی، نپذیرفتن همه چیز بدون چون و چرا، نبودن یک حقیقت مطلق.

به هر حال ما در این دوره زندگی می‌کنیم و این دوره ویژگی‌های خاص خودش را دارد. پس قاعدتن ما به شیوه‌ی خاصی فکر می‌کنیم که شاید چندان به انتخاب خودمان هم نباشد. اما باز هم فکر می‌کنم قدم اول برای آگاهی نسبت به خود و شیوه‌ی فکر کردنمان تردید و پرسش است. و البته اینها با کمک نوشتن میسر هستند.

شاید بگویید باز هم در یک دور باطل افتادی! نمی‌دانم. شاید.

5 thoughts on “آزادنویسی عکاسانه (۲): حقیقت یا تئوری حقیقت؟!

  1. سلام
    ممنون از یادداشت
    به نظرم ایده شما نزدیک به ابطال پذیری پوپر هست که باید تا زمانی که یک ایده ابطال نشده به آن ایمان داشت. چون ما که توانایی اثبات قطعی امر را نداریم پس تلاش می کنیم تا ردش کنیم.
    به قول وایتهد تمام تاریخ فلسفه پاورقی های افلاطون هست از ان موقع تا الان در حال پاسخ به پریس معرفت هستیم.
    اگر فرصت کردید فلسفه هنر اقای بابک احمدی را گوش کنید فکر کنم مطالب جالبی دارد.
    یک نظری هم که آقای بابک احمدی داشت این بود که انسان ها زمانی که نمی توانند یا نمی گذارند که رو به یک هنر خاص بیاورند به سمت هنر دیگری کشیده می شوند البته نمی دانم حرکت به سمت عکاسی هم به این شکل بوده یا نه؟
    ممنون

    1. سلام، متشکرم از کامنت‌تون.
      متاسفانه من هنوز اطلاعات چندانی در این زمینه ندارم.
      ممنون از اینکه فلسفه هنر ایشون رو پیشنهاد کردین، حتمن در لیست مطالعاتیم قرار میدم.
      نه اینطور نبوده. من کاملن اتفاقی وارد عکاسی شدم.

      موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *